پیشگفتار:
با توجه به اطلاعات کمی که در مورد جایگاه مهرورزی در اسلام داشتم وخواهان درک مسائل دینی بودم و همچنین برای انجام وظیفهی دانشآموزی تصمیم به انجام این کار پژوهشی گرفتم که انجام این تحقیق مرارتهایی همچون : کمبود وقت، کمبود منابع، هزینهی مالی و ... را برایم به همراه داشتهاست.
با کمک خدا و تلاش خود توانستم این کار را به روش کتابخانهای با مطالعهی زیاد به پایان برسانم.
مهرورزی در اسلام[1]
راز پیشرفت اسلام در مهرورزی پیامبر اکرم(ص) به مردم نهفته است: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»: پس به برکت رحمت الهی با مردم نرمخو و پرمهر شدی و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده میشدند.(آلعمران)
باری مهرورزی پیامبر اسلام(ص) به مردم موجب هدایت کسانی شد که هرگز امیدی به هدایت آنها نمیرفت و از این طریق آن چنان هدایتشدگان به مربی برزگ بشر دلبسته شده بودند که حاضر نشدند اسلام را تنها بگذارند. بلکه با تمام وجود برای هر نوع فداکاری در راه آن آماده شدند و در حقیقت با این روش از انسانهای عهد جاهلیت با آن ویژگیها انسانهایی رئوف دریادل و پارسا ساخته شد.
باری مربی بزرگ ملک و ملکوت اساس دعوت و کار خود را بر مهرورزی و محبت قرار داده بود و به آن نیز فرمان میداد که «احبوا الصبیان و ارحموا هم»: کودکان را دوست بدارید و به آنان مهر ورزید. (وسائلالشیعه)
امام صادق نیز توصیه گرانقدری در این زمینه به بشر داد که «اذا حببت رجلا فاخبره بذلک فانه اثبت للموده بینکما». اگر محبت کسی را در دل داری به او بگو دوستت دارم زیرا ابراز مهر موجب میشود دوستی شما استوارتر گردد.
اندیشمندان اسلامی نیز با تبعیت از رسول گرامی (ص) شیوه اساسی خویش را در تعلیم و تربیت بر مهرورزی و محبت استوار ساختهاند. شهید ثانی در کتاب منیهالمرید ویژگی مربی و معلم خوب را مهرورزی به مربیان و اخلاق خوش و نرمی در گفتار دانسته و با استناد به آیات قرآن در روایات نتیجه میگیرد که هر معلم و مربی باید اخلاق خویش را در ارتباط با همه افراد به ویژه مربیان نیکو گرداند و با لطف و محبت با آنان رفتار کند و چون با مربیان مواجه میشود با خوشرویی و روی گشاده و شادمانی برخورد نماید و مهرورزی و محبت و شفقت خویش را به آنان ابراز کند. البته معلم و مربی همچون طبیب حاذق باید شرایط و موقعیتها را در نظر گیرد و نوع رفتار و راه و روش تربیتی خود را با توجه به آن شرایط و موقعیتها انتخاب نماید.
شیخ اشراق نیز محبت و مهرورزی را زاییده علم و معرفت دانسته و شرط وصول به کمال را گذشتن از این نردبان قلمداد کرده است.
مهرورزی
نظر اسلام راجع به عشقهایی زمینی که حتماً منظور عشق بین دو نفر از جنس مخالف است چیست؟ آیا باید این عشق را سرکوب کرد یا در اسلام این نوع عشق که ممکن است در سنین 16-17 سالگی وارد زندگی یک نفر شود مباح شمرده شده است؟ در رادیو و تلویزیون گاهگاه سخنی میشنویم که گویا این عشقها را باید سرکوب کرد و از پیش آمدنشان جلوگیری کرد و یا فرد عاشق گناه کرده؟ به نظر اسلام آیا دست خود آدم است که عاشق شود یا نشود؟ شخصی که عاشق شده البته بهتر است که زودتر ازدواج کند تا خود را از گرفتاری نجات دهد (البته اگر عشق در اسلام مجاز شمرده شده باشد) حال اگر در موقعیتی بود که نمیتوانست ازدواج کند آیا باید این مورد را به فراموشی بسپارد؟
عواطف یکی از نعمتهای بزرگ الهی است که هم برای شیرین شدن زندگی این جهان نقش مهمی ایفا میکند و هم زمینه تعالی روح و عشق به محبوب حقیقی را فراهم میسازد.
افراط در مهرورزی (مانند افراط در هر کار دیگری) تعادل زندگی را به هم میزند و طبعاً تلاش برای کسب چنین امر افراطآمیزی مطلوب نخواهد بود؛ مخصوصاً اگر انسان را در معرض گناه قرار دهد. چنین افراطی ممکن است به یک بعدی شدن شخصیت و عقبماندگی در سایر ابعاد منجر گردد، و حتی گاه موجب ناکامیهای خطرناکی شود. از این جهت، رعایت اعتدال در این عرصه نیز مطلوب است.
عشقهای زمینی هم تا حدی که انسان را به گناه نکشاند حرام نیست ولی خردورزی، دوراندیشی، و تقوی اقتضا میکند که انسان به سراشیب سقوط نزدیک نشود و همیشه مرزی را بین خود و گناه قرار دهد. بنابراین کسی که مبتلا به عشق انسانی شده (چه جنس مخالف یا موافق) سزاوار است به خصوص از تماس بدنی خودداری کند.
ازدواج به عنوان یک نهاد مقدس اجتماعی که طبق آنچه از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است[2]: «ما بنی بناء فی الاسلام احب الله عزوجل من التزویج»، محبوبترین بنیان نزد خداوند میباشد، باید بر پایههای معقول و سنجیدهای استوار گردد. از همین رو است که نگاه کردن به اندام کسی که شخص قصد ازدواج با او را دارد شرع مقدس اسلام، با رعایت شرایطش مجاز شمرده شده است، و همدلیهای و همنوائیهای که موجب استحکام این بنیان شود طبعاً مطلوب خواهد بود. ولی باید توجه داشت که زیباییهای ظاهری موجب فریفتگی و غفلت از عیبها و نقاط ضعف پنهان نشود همانطور که متذکر شده اید، یکی از بهترین راهها برای ایمنی از خطرهای عشقهای زمینی ازدواج با همسری شایسته است، اما در صورتی که میسر نباشد باید از افراط در مهرورزی خودداری کرد و در این راه از توصیههای روانشناسان و علمای اخلاق (که محور آنها را عدم تمرکز و سعی در فراموشی تشکیل میدهد) کمک گرفت. بدیهی است پرداختن به عبادات عاشقانه هم بهترین درمان است و هم بهترین استفاده از حالات لطیفی است که معمولاً برای مهرورزان حاصل میشود. به ویژه خواندن با تدبر مناجات محبین از صحیفه سجادیه که در ضمن مناجات خمس عشر در مفاتیحالجنان نیز آمده است توصیه میشود.
سخنان شریعتی
آتشهایی که میپزند، آتشهایی که میسازند؛ آتشهای سرد، خنککننده، خوب، پاک، روشن، نامرئی، ..... نیرو آن آتش عشق در خدا!! چه کسی به این پیبرده است؟ آتش عشق در روح خدا، آتشی که همه هستی تجلی آن است، آتش گرم نیست، داغ نیست. چرا؟ نیازمندی در آن نیست، تلاطم در آن نیست، نااستواری، شک، تزلزل، تردید، نوسان، وسواس، اضطراب .... نگرانی، در آن نیست، اما آتش است، آتشینتر از همه آتشها. آتشی که پرتو یک زبانهاش آفرینش است، سایهاش آسمان است، جلوهاش کائنات است، گرده خاکستر نازک و اندکش کهکشان است .... چه میگوییم!!!؟
این آتش عشق در خدا ! یعنی چه؟ آتش عشق که این جوری نیست ... پس این آتش دوست داشتن است. آری آتش دوست داشتن است، عجب!؟ منهم مثل همه عارفها و شاعرها حرف میزدم. آتش عشق!؟ آن هم در خدا !؟
نه، آتش دوست داشتن است که داغ نیست، سرد نیست، حرارت ندارد؛ چرا؟ که نیازمندی ندارد؛ که غرض ندارد؛ که .... رسیدن ندارد، که یافتن ندارد، که گم کردن ندارد، که به دست آوردن ندارد، که بکار آمدن و بدرد خوردن ندارد.
نقش عشق در عرفان اسلامی
عشق در عرفان اسلامی، از جهات مختلف، به عنوان یک اصل، مورد توجه قرار میگیرد که اهم آنها عبارتنداز: از دیرباز میان متفکران این سوال مطرح است که انگیزه آفرینش چیست؟ جمعی در آفرینش جهان برای خدا انگیزه و اهدافی عنوان کردهاند و جمعی داشتن غرض و انگیزه نقص و نیاز دانسته و خداوند را برتر از آن میدانند که در آفرینش غرض و هدفی را دنبال کند.
عرفا، در مقابل این پرسش، عشق را مطرح میکنند و همچون حافظ برآنند که طفیل هستی عشقند آدمی و پری از نظر عرفا، جهان برای آن به وجود آمده که مظهر و جلوهگاه حق بوده باشد. در یک حدیث قدسی آمده که حضرت داوود(ع) سبب آفرینش را از خداوند پرسید. حضرت حق در پاسخ فرمود: «کنتُ کنزاً مخفیاً لااُعرفُ فاحببتُ انْ اُعرف فخلقتُ الخلقَ لکی اعرف.» پس جهان بر این اساس بوجود آمده که حضرت حق خواسته جمال خویش را به جلوه درآورد جمالی مطلق از قید مظاهر/ به نور خویشتن، بر خویش ظاهر»
جمال حضرت حق در آینه حضرات پنجگانه- که عبارتنداز : عالم اعیان ثابته، جبروت، ملکوت، ملک و انسان کامل جلوه کرده و در هر موجودی، به نسبت مرتبه وجودی آن، برخی از اسماء و صفات الهی جلوهگر و نمایان شده است. مظهر کامل آن معشوق، وجود انسان کامل است که خلیفه اوست در جهان آفرینش، و آینه تمامنمای اسماء و صفاتش، و شاید حدیث «خلق الله آدم علی صورته» اشاره به این نکته باشد.
عرفا عشق را در بازگشت هم مطرح میکنند، به این معنا که این عشق از ذات حق به سراسر هستی سرایت میکند. البته عشق حق در مرحله اول به ذات خویش است و چون معلول لازم ذات علت است، پس به تبع ذات، مورد عشق و علاقه حق قرار میگیرد. پس خدا آفریدگان را دوست میدارد و از این طرف نیز هر موجودی عاشق کمال خویش است. بنابراین، در سلسله نظام هستی چنانکه در قوس نزول عشق از بالا به پایین در جریان است، از آن جهت که هر مرتبه پایین اثر مرتبه بالاست، در قوس صعودی هم هر مرتبهای از وجود، عاشق و طالب مرتبه بالاتر از خویش است چون کمال اوست، و چون بالاترین مرتبه هستی، ذات حضرت حق است پس معشوق حقیقی سلسله هستی، ذات مقدس اوست همین عشق به کمال و عشق به اصل خویش، انگیزه و محرک نیرومند همه ذرات جهان از جمله انسان به سوی حضرت حق است.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش
و این عشق، چنان که گذشت، یک عشق دو سره است که : «یحبهم و بحبونه».
عشق در پرستش
عرفا با گروههای فکری دیگر، در روش شناخت و ابزار شناخت فرق دارند به این معنا که در کنار عقل، بصیرت را مطرح میکنند و رسیدن به بصیرت و معرفت را نتیجه مجاهده و ریاضت میشمارند. اما در جنبه عباد و پرستش نیز خود را از عابدان و زاهدان، در چگونگی و اهداف عبادت، جدا میدانند. اینان عابدان و زاهدان را سوداگرانی میشمارند که عبادت را به خاطر اجر و پاداش، انجام میدهند با این تفاوت که عابدان، هم دنیا را میخواهند و هم آخرت را و زاهدان از دنیا چشم میپوشند وتنها آخرت را میخواهند. اما عارفان، خدا را نه به خاطر دنیا و آخرت بلکه بدان جهت میپرستند که او را دوست میداند. چنان که از مولای متقیان علی(ع) نقل شده که: «ما عبدتک خوفاً من نارک ولاطمعاً فی جنتک لکن و جدتک اهلاً للعباده فعبدتک»
در متون عرفانی هم از رابعه نقل است که میگفت: «الهی، ما را از دنیا هر چه قسمت کردهای، به دشمنان خود ده. و هر چه از آخرت قسمت کردهای، به دوستان خود ده، که مرا تو بسی»
خداوندا، اگر تو را از بیم دوزخ میپرستیم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت میپرستیم، بر من حرام گردان. و اگر تو را برای تو میپرستیم، جمال باقی دریغ مدار.»
عشق دررابطه بادیگران :
از آنجا که عرفا حضرت حق را معشوق حقیقی میدانند و آفرینش را جلوهگاه و مظهر آن معشوق، طبعاً همه جهان و جهانیان را دوست خواهند داشت. چنان که سعدی میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
و اگر بیشتر دقیق شویم از دیدگاه عرفا همه عالم «او»ست، نه «از او» چنانکه جامی گوید:
تو را ز دوست بگویم حکایتی بیپوست/ همه از وست وگر نیک بنگری همه اوست
عاشورا خشونت نیست
عدهای گمان میکنند عاشورا و حرکت خونین امام حسین(ع) تلاش در جهت ترویج خشونت و یا خدای نکرده ترویج تفکر خشونت در مقابل گفتگوست. اما آنانکه تاریخ کربلا و سیره زندگی تمامی ائمه بویژه امام حسین(ع) را مطالعه کردهاند به خوبی میدانند که امام قبل از هر چیز صلح و آرامش را برای جامعه طالب بوده است. اما باید پرسید این صلح و آرامش چه اندازه ارزش دارد و باید در برابر آن چه بهایی پرداخت.
فروش دین و آزادگی در مقابل دریافت چند روز زندگی آرام دنیوی آیا کار چندان عاقلانهای است. آدمی تمامی دین و غیرت خود را به بهایی اندک بفروشد و تمام منطقش این باشد که ما میخواهیم در جامعه آرامش را برقرار سازیم.
امام حسین(ع) اگر جنگ افروز بود در همان مکه و مدینه میماند تا عدهی بیشتری همراهش کشته شوند، اگر جنگ طلب بود به آنانکه همراهش آمده بودند اجازه بازگشت نمیداد و از همه مهمتر قبل از هر دفعه کارزارش با دشمن برای پرهیز از جنگ و خشونت به گفتگو نمیپرداخت.
اسلام ذاتاً خشونت را نفی کرده است اما آنجائیکه حیات یک جامعه در خطر است برای حفظ حیات جامعه شدت نیز لازم است، تساهل وتسامح تا آنجا پسندیده است که به روابط سالم انسانها در جوامع آسیب نرساند و اگر احساس شد حق جامعه در شرف پایمال شدن است این حدود و تعزیرات هستند که جلوی زیاده خواهی جمعی را در جامعه خواهند گرفت.
پس عاشورا حرکت برای بقاء ملتی است که جز با خون بیدار نمیشوند، عاشورا زنده نگهداشتن دین پیامبر است که سالار شهیدان به زیبایی فرمودند: اگر دین محمد جز با کشته شدن من باقی نمیماند پس ای شمشیرها مرا دریابید.
نیروی محبت در اجتماع :
نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و موثری است. بهترین اجتماعها آن است که با نیروی محبت اداره شود: محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادات مردم به زعیم و زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی است برای ثبات وادامه حیات حکومت، و تا عامل محبت نباشد رهبر نمیتواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و مردم را افرادی منضبط و قانوی تربیت کند ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند. مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقههاست که مردم را به پیروی و اطاعت میکشد قرآن خطاب به پیغمبر میکند که ای پیغمبر! نیروی بزرگی را برای نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست داری: فبما رحمه من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاور هم فیالامر» به موجب لطف و رحمت الهی، تو بر ایشان نرمدل شدی که اگر تندخوی سختدل بودی از پیرامونت پراکنده میگشتند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار با آنان مشورت کن. دراینجا علت گرایش مردم به پیغمبر اکرم را علاقه و مهری دانسته که نبی اکرم نسبت به آنان مبذول میداشت. باز دستور میدهد که ببخشان و برایشان استغفار کن و با آنان مشورت نما. اینها همه از آثار محبت و دوستی است، و باز قرآن میفرماید: «و لاتستوی الحسته ولاالسیئه ادفع بالتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عداوش کأنه ولی حمیم» نیک وبدیسان نیست، با اخلاق نکوتر دفع شرکن که آنگاه آنکه بین تو و او دشمنی است گویا دوستی خویشاوند است