بلای عُجب و خودبزرگ بینی ، معمولاً پس از آنکه انسان توانست خود را از آلودگیهای ریا پاک سازد و به اخلاص درآید ، برای انسان ایجاد می شود . مقوله در مورد عُجب در چند فصل زیر بیان خواهد شد.
فصل اوّل : مفهوم عُجب
خود بزرگ بینی و عُجب آن است که انسان ، نعمت الهی را بزرگ بدارد و بر آن تکیه نماید ، ولی صاحب نعمت را به فراموشی بسپرد . راوی گوید که از (حضرت کاظم)(ع) درباره عُجب که موجب فاسد شدن عمل است سوال کردم . فرمودند :
( برای عُجب مراتبی است ، از جمله آنکه عمل بد انسان در مقابل چشمانش بصورتی تزیین گردد که وی آنرا نیک پندارد و گمان برد که کار نیک انجام داده است.مرتبه دیگر عُجب آن است که بنده به پروردگار خویش ایمان آورد ولی بواسطه ایمان خود بر خدا منّت گذارد در صورتیکه در این امر منّت خدا بر اوست)
ولی اگر آدمی بر زوال نعمت خود بترسد و از کمبود آن در نگرانی باشد ، یا اینکه خوشحالی وی از نعمت از آن جهت باشد که آن نعمت از سوی خداست ، این حالت عُجب و خودبزرگ بینی نیست.
بلکه عُجب آن است که بزرگداشت نعمت را با فراموش کردن فراهم آورنده و صاحب آن یعنی خداوند در نظر بگیرد و یا اینکه گمان برد که وی را در نزد خداوند حقوقی است و او در پیشگاه خداوند مقام و مکانتی دارد و تا آنجا پیش رود که توقع داشته باشد خداوند به خاطر عمل وی در دنیا کرامتی و مقامی به وی عطا نماید . و گمان اینکه خداوند در مقام او و برای او زیارنی نقصانی ایجاد نماید آنچنانکه درباره فاسقان اجرا می دارد را هم نبرد . به این مرحله از عُجب ، (ادلال) (ناز کردن و منّت نهادن) گویند . مثل کسی که بخشش به دیگری نماید ، و آن بخشش را بزرگ پنداشته ، بر او منّت گذارد . در چنین محلّی او دچار عُجب گردیده است و اگر او را ( به خاطر بخششی که به او نموده ) به خدمت خود در آورد و دستورات خویش را بر او واجب دانسته ، عدم اجرای او را بعید بداند ، چنین شخصی دچار ( ادلال ) گردیده است .
فصل دوّم : آفات عُجب
آفات عُجب بسیار است ، از جمله اینکه : عُجب انسان را به تکبّر می خواند ، زیرا که تکبّر یکی از اسباب عُجب می باشد و از تکبّر زیانهای بسیاری ناشی می شود ، زیرا که تکبّر،به فراموشی گناهان و سهل انگاری در مورد آنها دعوت می کند . از آن جهت که متکبّر گمان می کند که وی مستغنی از بازنگری و بررسی اعمال خویش است . و تکبر طاعات و عبادات را بزرگ می نمایاند و به خاطر آنها بر خدا منّت می نهد . و همین نقص آدمی را کافی است .
همچنین عُجب ، انسان را از دیدن آفات و لغزشهای اعمال خویش باز می دارد ، و فرد مُعجب ، در برابر خدای خویش مغرور می گردد و خود را از مکر خداوند در امان می انگارد . در حالی که : ( تنها گروه زیان کاران خود را از مکر خدا در امان می دانند .) و نیز عُجب ، انسان را از مشورت کردن و استفاده بردن از اندیشه دیگران و یادگیری باز می دارد و در ننگ نادانی نگه می دارد و چه بسا که عُجب ، انسان را به اشتباه در اصول و فروع وا دارد و باعث هلاکت او گردد .
فصل سوّم : نکوهش عُجب
خدای متعال از راه انکار و اعتراض به مسلمانان می فرماید :
( و نیز در جنگ حُنّین که بسیاریِ لشکر اسلام شما را فریفته ساخت. )
و در جای دیگر درباره یهودیان می فرماید : ( یهودیان بنی النضیر حصارهای محکم خود را از قهر خداوند نگهبان خویش می پنداشتند ، تا آنکه عذاب خدا از آنجا که گمان نمی بردند به آنها رسید !)
و به این ترتیب با این سخن به کافران در آنچه که آنها نسبت به قلعه و برج و باروی خود می نازیدند ، جواب رد داده است . و در جای دیگری خداوند متعال می فرماید :
( آنها که تلاششان در زندگی دنیا تباه شد و در عین حال می پندارند که اعمال نیکی انجام می دهند .)
و در جای دیگری می فرماید :
( آیا آنکس که عمل ناپسندش در نزد او نیکو جلوه گر شده است و آنرا نیک می بیند ... )
این آیات تماماً برگشت به بحث عُجب و خودبزرگ بینی دارد . امام سجّاد (ع) به نقل از جدّ بزرگوارشان رسول اکرم (ص) فرمودند :
( سه چیز است که هلاک کننده انسان است ، بخلی که از آن پیروی شود و آدمی را مسخّر خود گرداند و هوای نفسی که از آن تبعیّت شود ، و بالندگی انسان به خویشتن .)
رسول اکرم (ص) فرمودند :
( اگر مرتکب گناه نمی شدید ، بر شما از آنچه که بزرگتر از آن است می ترسیدم و آن عُجب می باشد.) امام صادق (ع) فرمودند :
( خداوند آگاه بود به اینکه گناه برای مومن بهتر از خود بزرگ بینی (عُجب) است و اگر (خطر) عُجب نبود هیچ مومنی به هیچ وجه گرفتار گناه نمی گردید .) و فرمود :
( آنکس که عُجب بر او وارد و مسلّط گردد ، هلاک می شود .) و فرمود :
( فردی گناهی مرتکب می شود ، سپس از آن عمل پشیمان می گردد و به کار نیکی اقدام می نماید ، پس انجام آن کار نیک وی را خوشحال می گرداند و باعث می شود که به وی رخوت و فراموشی از گناهی که انجام داده است ، دست دهد . ولی چنانچه در حالت ناراحتی و پشیمانی از گناه باقی بماند ، برای او بهتر از حالت خوشحالی و فراموشی نسبت به گناهی که به علّت انجام کار خیر به او دست داد .)
و آن حضرت در جای دیگر فرمودند :
( مردی عالم به دیدن عابدی رفت و به وی گفت : نماز تو چگونه است ؟ مرد عابد گفت : از همچون من از نماز می پرسد؟ در حالی که من از فلان زمان تاکنون مشغول عبادت پروردگار خود هستم! مرد عالم به وی عُجب گفت : گریه تو چگونه است؟ جواب داد : می گریم تا آنکه اشکهایم جاری شود. پس مرد عالم به وی گفت : همانا خنده تو در حالیکه ترس خداوند به تو داده است ، نیکوتر است از گریه تو در حالیکه تو خود را در نزد خداوند صاحب امتیاز بدانی . زیرا آنکس که به سبب اعمال نیکوی خویش خود را در نزد خداوند عزیز بداند ، از اعمالش چیزی بالا نمی رود .)