مقدمه:
آن چه امروز به عنوان هنر نگارگری مطرح می شود، تا چندی پیش به نقاشی هایی گفته می شد که حدود اوایل قرن حاضر مورد توجه محققان و هنر غرب و شرق قرار گرفته و با نام«مینیاتور» معرفی شده است.
اطلاق لفظ مینیاتور به نقاشی قدیمی ایران مصداق ندارد، زیرا ایرانیان در فرهنگ ایرانیان نقاشی یا اصطلاحات مترادف آن از قبیل صورت گری، چهره گشایی و نگار گری به هیچ وجه محدود به ساختن تصورهای ریز نقش نبوده است. چنانکه از همان شیوه ی متداول رد عصر صفویان برای آرایش دیوارهای وسیع هم استفاده می شده است.
مینیاتور های ایرانی و اروپایی از نظر خصوصیات معنایی و صوری و کیفی با هم متفاوت دارند. منظور از مینیاتورهای اروپایی همان نقش های دوره های مذهبی گوتیک و بیزانس است. واژه ی مینیاتور نخستین بار توسط جهانگردان اروپایی و سپس خاور شناسان سده ی 19 برای نقاشی ایرانی به کار رفت. ولی هنرمندان ایرانی برای نقاشی سنتی ایران لفظ «نگارگری» را قبول دارند. در فرهنگ ایرانی واژه ی نگار(نگاریدن و نگاشتن) در معانی متعددی چون نقش و نقاشی؛ نقشی که از حنا بر دست و پای محبوب کنند، تحریر، بت، صنم، معشوق به کار رفته است.[1]
در حقیقت نگارگری مفهومی عام دارد و روش ها و سبک های گوناگون نقاشی ایرانی را در برمی گیرد. این سبک ها را می توانیم بر روی دیوارها و سطح های وسیع[2] ببینیم و شکل ظریفتر این سبک ها را میتوان در نسخ خطی و کتابها به صورت تذهیب[3]،
تشعیر[4]، حاشیه سازی، جدول کشی و گل و مرغ و..... ببینیم.
در نگارگری ایرانی ابداع و تجسم هر چه بیشتر زیبایی ها را می توانیم ببینیم، که این ابداعات و تجسمات در خیال هنرمند نقش بسته است. آن چیزی که نگارگر ایرانی از آن الهام می گیرد،«طبیعت» است ولی با این حال از آن تقلید نمی کند بلکه آنچه را که لازم است از آن برداشت میکند و براساس اعتقادات خود، مجسم و مصور می کند. بنابراین تفاوت در خصوصیات معنایی، صوری و کیفی و فنی آنها با مینیاتورهای سده ی میانه ی اروپا تا اندازه ای است که نمی توان هر دو را با یک عنوان بررسی کرد. متوجه غرب به طبیعت و زیبایی های جسمانی به عنوان نمادی کامل از زیبایی و در مقابل آن توجه شرق مخصوصا هنر چین به طبیعت و کوچک شمردن انسان در مقابل آن و بی اهمیتی انسان در کنار پرتگاه های بلند و مرتفع و قلل مه آلود شاهد این مدعاست. اما اندیشه ی هنرمند ایرانی تعادلی میان این دو برقرار کرده است(میان انسان، کردار او، طبیعت و پدیده های آن).
نگارگری ایرانی از اندیشه فلسفی عرفانی که با وح ایرانی سازگار است نشأت گرفت است.
هنرمند ایرانی هیچ گاه قصر رسیدن به واقع گرایی نداشته است؛ بکه او، با استفاده از خط، سطح و رنگ، جهان مورد نظر خود را نشان می دهد. نگارگر ایرانی، هرگز تلاش نمیکند که تنها آئینه ای در مقابل طبیعت قرار داده و هر آنچه را که می بیند به اندازه ی کوچکتر ترسیم کند، بلکه او می خواهد به ظاهر و باطن طبیعت را در قالب شکل، رنگ و فضا بازگو نماید و تأثیری از ذهن خلاق خود بر آن جای گذارد. ارزشهای نهفته در نقش و نگاره های ایرانی در دوران اسلامی به طور مختلف بین آرمانها و جایگاه های رفیع فرا واقعیت است. خلاقیت به همراه دقت و انتظام برگرفته از ایمان هنرمند بازتابی گسترده در هنرهای معماری، کتاب آرایی نقاشی، ..... و سایر زمینه ها یافت و در دوره های مختلف به گونه سبکی خاص متبلور شد. گاهی قدرت انسجام و زمانی ظرافت و زیبایی به اوج رسید و این روند تا اواخر قرن گذشته ادامه داشت. در این زمان، با دگرگونی در مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقطه ی عطفی در مسیر اصیل و طبیعی هنرهای ایرانی به وجود آمد.
تاریخچه:
هنرمند ایرانی را باید در طول هزاره بررسی و پیگیری نمود. آغاز نگارگری ایران را می توان در هزاره های پیش از میلاد مسیح یافت. اولین آثار نقاشی، آثار به جا مانده از محل سکونت انسانها در نحاره ها می باشد. مهمترین تصویرهایی این دوران را می توان در نحار«میرمیلاس[5] » یافت، پس از آن نیز می بینیم که هنرمند آن زمان سعی در نشان دادن جوهر اشکال و اشیاء داشته و کلا به طبیعت وفادار نبوده و به جزئیات اهمیت نمی داده است. آثاری که از دوره ی هخامنشی به دست ما رسیده، بسیار کم است. اگر به آجرهای لعابداری که در تزئین دیوارهای کاخ های هخامنشی به کار رفته توجه کنیم، می توانیم علاقه به رنگ های تند و ذوق به ریزه کاری را که اساس کار هنر ایرانی بوده و هنوز هم شاهد آن هستیم، در آن ببینیم.
بهترین و مهمترین نمونه ی آثار نقاشی دوره ی اشکانی مربوط به یک قلعه یا قصر اشکانی معروف به کوه خواجه هست که نشان دهنده ی تلفیق هنر ایرانی و یونانی است. که تصاویری از چهره ی زنان و مردان را به ما نشان می دهد. از آثاری که در دوره ی ساسانی گواه و وجود نقاشی است می توانیم به طرحها و شکل و رنگ مناسب در دیوار نگاره ها(پنج کنت[6] ) که داستانهای کهن و باستانی ایرانی مثل شاهنامه فردوسی را در بر دارد و موزائیک کاری در بیشاپور، کازرون و کاخ شاپور اول، پارچه و فرش، ظروف زرین و سیمین و هنر کتاب سازی و تزئین آن که نقاشی های دیواری واقع در«تورفان[7] » اشاره کنیم. دورۀ اسلامی اوج شکوفایی هنر نگارگری است در این دوران به دلیل اهمیت به کتاب هنر کتاب آرایی رواج یافت که از آن جمله می توان به تذهیب و تشعیر و جدول کشی و جلد سازی.....اشاره کرد. در این دوره کتابهای علمی- مذهبی و ادبی اهمیت داشت که از کتابهای ادبی می توان به شاهنامه ی فردوسی- خمسه ی نظامی و کلیله و دمنه اشاره کرد که از معروفترین کتابهای ادبی هستند که به تصویر کشیده شده اند.
هنر نگارگری ایران در گذر زمان طولانی، از ظهور اسلام تاکنون براساس مسائلی چون نوع حکومت، محل ساخت، تأثیرات فرهنگی محیط و نیازهای اجتماعی ویژگی های خاصی به خود گرفته است که این ویژگی ها را تحت عنوان«مکاتب مختلف هنر نگارگری» می شناسیم.
مکاتب نگارگری ایرانی در دوره ی اسلامی:
1- بغداد- عباسی: در این دوره ما شاهد شباهت چهره ها به نژاد سامی هستیم، چین و چروک ضخیم و سنگین در لباسها به شیوه ی نقاشی بیزانس، اجمالی بودن رنگ زمینه و شبیه بودن آثار به آثار یونانی و ارتباط نگاره ها با متن به زبان دیگر«نگاره ها مکمل و جزئی از متن بودند». از کتابهای این دوره می توان به کلیله و دمنه، فی معرفت الخیال هندسیه و مقامات حریری، خواص عقاقیر و رسایل اخوان الصفا اشاره کرد. از هنرمندان این دوره می توان به«عبیدالله بن فضل» که مشهورترین نقاش این دوره بوده و کتاب خواص عقاقیر را مصور کرده و«ابن بختیشوع» که کتاب«رسایل اخوان الصفا» را مصور کرده است.
2- سلجوقی: در آثار این دوره می بینیم که نقش ها و تزئینات برروی متن رنگ آمیزی شده پدیدار شده است. چهره ها دارای چشم های بادامی« متأثر از نگاره های چینی» شکل است. نقوش اسلیمی و خطائی در آثار دیده می شود. شاهد کم شدن چین و چروک لباس ها هستیم. نگاره ها با نقوشی سفال های لعابدار تقریباً مشابهت دارند. از آثار مهم این دوره میتوان به« کتاب خطی جالینوس» و«شاهنامه ی کاکا[8]» که از قدیمی ترین ومعروفترین نسخه های شاهنامه که تاکنون شناخته شده است می باشد. از نگراگران معروف این دوره می توان به «ابو تراب» و«فخرالدین حسین بدیع نقاشی» اشاره کرد.
3- مغول: در این دوره ما شاهد پر تحرک شدن فیگور انسانها و حیوانها هستیم. در این دوره نیز پهن و باریک شدن خط ها قلم گیری گواه قلم گیری آن دوره است. لباس ها را پر چین و چروک می کشیدند. صحنه های مصور شده شلوغ و پر جمعیت است. افزایش طبیعت گرایی استفاده از ابر چینی و گیاهان گره دار و صخره های بلند و دشت های بریده و قله های نوک تیز و استفاده از رنگ های بیشتر و متنوع تر. از استادان این دوره میتوان به« استاد احمد موسی» و«امیر دواثیار» و«مولانا ولی الله» و«محدود بن محمد طوسی کاتب» اشاره کرد. آثار مهم این دوره«منابع الحیوان»«ابن بختیشوع»«جامع التواریخ» «شاهنامه ی ابو سعیدی معروف به شاهنامه ی موت» و«کلیله ودمنه» هستند و کتب ربع رشیدی در این دوره احداث شد.
4- هرات: این دوره جزء دوره هایی است که با شکوفایی و تحول نگارگری را در آن می بینیم. هنر واقعی و طی و موافق با طبع و روحیه ی ایرانی پر تحرکی طرح ها، پختگی رنگ ها، ظرافت بسیار در نمایش درختان و گلها و حالتهای مختلف چهره از خصوصیات هنر این دوره است. از آثار این دوره می توان چهره هایی که از شیبک خان و سلطان حسین باقی مانده که به شیوه ی«فن چهره سازی» که در بهزاز و پس از او توسط شاگردانش باقی مانده اشاره کرد.
کتاب کلیله و دمنه که از زیباترین آثار دوره ی هرات است و همراه شاهنامه ی معروف به بایسنقری که در کتابخانه ی کاخ گلستان نگه داری می شود مجمع التواریخ اثر حافظ ابرو، ظفرنامه، خمسه ی نظامی و شاهنامه اشاره کرد. از هنرمندان این دوره می توان به بهزاد که معروفترین هنرمند این دوره بود به همراه نقاشان دیگری چون خلیل نقاش، غیاث الدین، مولانا علی و امیر شاهی سبزواری اشاره کرد. مکتب هرات پس از حمله ی ازبکان خاندان شیبانی رو به افول نهاد و ازبکها، هنرمندان هرات را مجبور که کوچ به بخارا کردند و تداوم هنرنمایی بهزاد و مکتب هرات در بخارا دنبال شد.
5- بخارا: محمد خان شیبای پایتخت را از هرات به بخارا انتقال داد. زمانی که مکتب بخارا پایگذرای شد شهر نقاشان باقی مانده و در هرات به بخارا کوچ کردند که در رأس نقاشان مکتب بخارا مشهود مذهب قرار داشت او از نقاشی آثار بهزاد تأثیر گرفته بود. خصوصا مکتب بخارا مشتق از ادامه ی شیوه ی آثار بهزاد و خصوصیاتی از قبیل غنی بودن و خلوص رنگها، توجه به جزئیات و استفاده از شکلها ساده، پیکره های کوتاه قد ساختمانهایی از روبرو، پر کردن زمینه ی حاشیه های این نقاشیها به وسیله ی شعیر که از خصوصیات خود مکتب بخارا است در اواخر قرن 10(هجری) کم کم از روشن مکتب بخارا کاسته و اکثر هنرمندان آن به بلاد دیگر سفر کردند.