معناى تربیت
2. متصدى امر تربیت
1. معناى تربیت (1)
ابن اثیر مىگوید:
الرب یطلق فی اللغه على المالک والسید والمدبر والمربی والمقیم والمنعم ولایطلق غیرالمضاف الا على الله واذا اطلق على غیره اضیف... وفی حدیث علی (الناس ثلاثه عالم ربانی) هومنسوب الى الرب بزیاده الالف والنون للمبالغه وقیل من الرب بمعنى التربیه کانوا یربونالمتعلمین بصغار العلوم قبل کبارها. (2)
راغب اصفهانى نیز مىگوید:
الرب فی الاصل التربیه وهو انشاء الشیء حالا فحالا الى حد التمام;
رب در اصل تربیت است و تربیتیعنى ایجاد شىء به تدریج از حالتى به حالت دیگر تا به حدتمام برسد.
تذکر چند نکته در تعریف تربیت:
نکته اول: در هر دو تعریف، تدریجى بودن تربیت مورد نظر قرار گرفته است.
در تعریف ابن اثیر: یربون المتعلمین بصغار العلوم قبل کبارها و در تعریف راغب:حالا فحالا الى حد التمام. البته ممکن است گاهى تحولات و دگرگونىهاى روحى دفعتابه وجود آید. تاریخ، حالات فضیل بن عیاض و حر بن یزید ریاحى و امثال اینها راثبت نموده است، ولى این موارد نادر و استثنایى است و اصل در تربیت و پرورشتدریجى بودن است.
نکته دوم: فطرى بودن مبانى تربیت: راغب در تعریف کلمه «انشاء» را به کار گرفتهکه غالبا در ایجاد شىء مسبوق به عدم به کار مىرود; لذا در اینجا این سؤال مطرحمىشود که آیا تربیت دینى ایجاد چیزى است که به انسان اضافه مىگردد و در درون اوهیچ گونه سابقه وجودى نداشته یا اینکه همزمان با ایجاد انسان اساس و بنیان تربیتدینى در او نهاده شده است؟
بنابر نظریه دوم - که به صواب نزدیکتر است - تربیت دینى، یعنى شکوفا نمودناستعدادهاى درونى و فطرى انسان.
امیرالمؤمنین، علىعلیه السلام در انگیزه و هدف فرستادن پیامبران الهى براى مردممىفرمایند:
فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسی نعمتهویحتجوا علیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول; (3)
پیامبرانش را در میان آنها مبعوث ساخت و پى در پى رسولان خود را به سوى آنها فرستاد تاپیمان فطرت را در آنها مطالبه نمایند و نعمتهاى فراموش شده را به یاد آنها آوردند و با ابلاغدستورهاى خدا حجت را بر آنها تمام کنند و گنجهاى پنهانى عقلها را آشکار سازند.
زراره مىگوید: از امام صادقعلیه السلام از قول خداى عزوجل: فطرت الله التى فطر الناسعلیها (4) سؤال نمودم، فرمودند: فطرهم جمیعا على التوحید (5) .
گرچه در این روایت و بعضى از روایات دیگر، «فطرت» را به «توحید» تفسیرنمودهاند، لکن تمام تعالیم دینى و دستوراتى که براى تربیت انسان از ناحیه وحى بهوسیله پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و امامان معصومعلیهم السلام رسیده است، ریشه در فطرت و ذاتانسان دارد. (6)
نکته سوم: فرق بین تزکیه و تربیت: در قرآنکریم از تربیت دینى وپرورش روحوروان انسان تعبیربه تزکیه شده است:
کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم ویعلمکم الکتاب والحکمه ویعلمکم ما لم تکونوا تعلمون; (7) .
چنانکه از میان خود شما پیامبرى برانگیختیم که آیات ما را براى شما تلاوت کند و نفوس شمارا از پلیدى و آلودگى جهل و شرک پاک و منزه کند و به شما تعلیم شریعت و حکمت دهد و هرچه رانمىدانید به شما یاد دهد.
لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهمالکتاب والحکمه وان کانوا من قبل لفی ضلال مبین; (8)
خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولى از خود آنها در میان آنان برانگیخت که بر آنهاآیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنان احکام شریعتکتب سماوى و حقایق حکمتبیاموزد، هر چند که در گمراهى آشکارى بودند.
هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین; (9)
اوستخدایى که میان عرب امى، پیغمبرى از همان مردم برانگیخت تا بر آنان آیات وحى خداتلاوت کند و آنان را از لوث جهل و اخلاق ناپسند پاک سازد و شریعت کتب سماوى و حکمت الهىبیاموزد، با آنکه پیش از این در ورطه گمراهى و جهالتبودند.
اما تربیت در اصطلاح قرآن اعم است از تزکیه; یعنى پرورش جسم و تن را همشامل مىگردد:
فرعون به حضرت موسىعلیه السلام مىگوید:
الم نربک فینا ولیدا ولبثت فینا من عمرک سنین; (10) .
تو همان کودکى نیستى که ما پروردیم و سالها از عمرت نزد ما گذشت.
قرآن در سفارش نسبتبه پدر و مادر مىفرماید:
و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا; (11)
و بگو: پروردگارا! همان گونه که پدر و مادر، مرا از کودکى پرورش دادند، تو در حق آنهامهربانى فرما.
ما در این نوشتار، کلمه «تربیت» را در معناى مرادف با معناى «تزکیه» به کاربردهایم.
2. متصدى امر تربیت
الف) مسؤولیت مربیان الهى و علماى ربانى در تربیت انسان
پس از بررسى و تبیین معناى تربیت، اولین سؤال این است که: چه کسى مىتواندمسؤولیت این امر مهم را به عهده بگیرد؟
مسلما تنها کسى مىتواند مربى انسان باشد که خود، انسان کامل و واصل بهمدارج عالى انسانیتباشد. در این مسیر کسى مىتواند جلودار و راهنما باشد که خودراه را به خوبى طى کرده باشد:
قطع این مرحله بىهمرهى خضر مکن ظلمات استبترس از خطر گمراهى (12)
چه کسى مىتواند مربى باشد؟
قالعلیه السلام: من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تادیبه بسیرتهقبل تادیبه بلسانه ومعلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس ومؤدبهم; (13)
کسى که خود را در مقام پیشوایى و امامت قرار مىدهد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگرانبپردازد، به تعلیم خویش پردازد و باید تادیب او به عملش پیش از تادیب او به زبانش باشد. کسى کهمعلم و ادب کننده خویش است، به احترام سزاوارتر است از کسى که معلم و مربى دیگران است.
امامعلیه السلام در این کلام، دو مطلب اساسى را در موضوع «تربیت» بیان فرمودهاند:
مطلب اول: مربى و معلم باید قبلا خودش دانشآموخته و تربیتشده باشد، آنگاهمربى و معلم دیگران شود. سخن گفتن و خطابه و وعظ بدون آگاهى به جز انحراف واضلال و گمراهى نتیجهاى ندارد. (14)
مطلب دوم: واعظ و مربى باید با عمل خود دیگران را تربیت و هدایت نماید. گفتاربدون عمل نه تنها موجب هدایت نمىشود، بلکه گاهى ممکن است موجب سلباعتماد و گمراهى شخص گردد.
قرآن کریم مىفرماید:
اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم وانتم تتلون الکتاب افلا تعقلون; (15)
چگونه شما که مردم را به نیکى دستور مىدهید، خود را فراموش مىکنید، در صورتى که شماکتاب خدا را مىخوانید، چرا در آن اندیشه نمىکنید؟
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
رایت لیله اسری بی الى السماء قوما تقرض شفاهم بمقاریض من نار ثم ترمى فقلتیا جبرئیل من هؤلاء؟ فقال: خطباء امتک یامرون الناس بالبر وینسون انفسهم وهم یتلون الکتابافلا یعقلون; (16)
شب معراج مردمى را دیدم که لبهایشان با قیچىهاى آتشین چیده و به دور انداخته مىشد،از جبرئیل پرسیدم: اینها کیانند؟ گفت: خطیبان امت تو هستند که مردم را به نیکى دعوت مىنمایند،در حالى که خود را فراموش نمودهاند و به گفته خود عمل نمىکنند و ایشان قرآن را تلاوت مىکنند،آیا در آن تعقل نمىکنند؟
امام صادقعلیه السلام مىفرمایند:
ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب کما یزل المطر عن الصفا; (17)
اگر عالم به علم خویش عمل نکند، پند و اندرزش در دلهاى شنوندگان فرو نمىرود،همانگونه که باران در سنگ صاف فرو نمىرود.
امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه شریفه «فکبکبوا فیها هموالغاوون (18) ; در آن حال کافران ومعبودان باطلشان هم به رو در آتش دوزخ افتند.» مىفرمایند:
هم قوم وصفوا عدلا بالسنتهم ثم خالفوه الى غیره; (19) و (20)
کسانى هستند که با زبان عدالت را توصیف و در عمل خلاف آن را عمل مىکنند.
مجلسىرحمه الله در شرح روایت مىگوید:
العدل کل امر حق یوافق للعدل والحکمه والعبادات والاخلاق الحسنه . (21)
اما فرمایش امامعلیه السلام:
معلم النفس احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم.
به این معناست که شخصى که به تربیتخود بپردازد، بیشتر شایسته احترام استاز کسى که به تربیت مردم پرداخته و از خود غافل است، اما شخصى که هم خودسازىکرده و هم مردم را تربیت مىکند، مسلما برتر است از کسى که تنها گلیم خود را از آبمىکشد.
انسانهاى وارسته و شایسته ی رهبرى چه کسانى هستند؟
در مسیر تربیت انسانها به کسانى مىتوان اعتماد نمود و آنها را جلودار و مربىقرار داد که تحت تربیت رب العالمین به مدارج عالى انسانیت رسیده باشند. تنهاچنین افرادى مىتوانند کاروان انسانیت را به مقصد نهایى برسانند. (22)
من کتاب لهعلیه السلام الى معاویه جوابا، قال الشریف وهو من محاسن الکتب: فانا صنائع ربناوالناس بعد صنائع لنا; (23)
ما پرورش یافته و تربیتشده پروردگار خویش هستیم و مردم تربیتشده مایند.
معاویه - علیه الهاویه - در نامهاى که خطاب به امیرالمؤمنین على ابن ابىطالبعلیه السلامنوشت، در ساختن فضیلتبراى ائمه جور و تباهى و گمراهى، سخنپراکنى نموده،آن گمراهان سیاه دل را بر امام متقین ترجیح داد و دشمنى و کینههاى جاهلیت را بیشاز پیش آشکار نمود. احقادا بدریه وخیبریه وحنینیه وغیرهن. (24)
امامعلیه السلام در نامهاى که سید رضى مىگوید: هو من محاسن الکتب، در جواب، ضمنبیان حقیقت و آشکار نمودن رسوایى معاویه و پیشوایان گمراهش مىفرمایند:
فدع عنک من مالتبه الرمیه فانا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا; (25)
دستبردار از کسانى که فریب دنیا را خورده و از راه راست منحرف گردیدهاند و این چهمقایسه غلطى است که بین آنها که گمراهان و منحرفان از حقند و بین من مىنمایى; به درستى که ماپرورشیافتگان خداى خود هستیم و مردم پرورش یافتگان ما.
مجلسىرحمه الله در شرح این کلام نورانى مىگوید:
هذا مشتمل على اسرار عجیبه من غرائب شانهم التی تعجز عنها العقول ولنتکلم علىما یمکننا اظهاره والخوض فیه فنقول: صنیعه الملک من یصطنعه ویرفع قدره ومنه قوله تعالى:«واصطنعتک لنفسی» (26) ای اخترتک واخذتک صنیعتی لتنصرف عن ارادتی ومحبتی. فالمعنى انهلیس لاحد من البشر علینا نعمه بل الله - تعالى - انعم علینا فلیس بیننا وبینه واسطه والناس باسرهمصنائعنا فنحن الوسائط بینهم وبین الله سبحانه ویحتمل ان یراد بالناس بعض الناس ای المختار منالناس نصطنعه ونرفع قدره. (27)
راغب اصفهانى مىگوید:
الصنع اجاده الفعل فکل صنع فعل ولیس کل فعل صنعا ولاینسب الى الحیوانات والجماداتکما ینسب الیهما الفعل... والصنیعه ما اصطنعته من خیر... والاصطناع المبالغه فی اصلاح الشیء وقوله: «واصطنعتک لنفسی و لتصنع على عینی» اشاره الى نحو ما قال بعض الحکماء: ان الله تعالىاذا احب عبدا فتفقده کما یتفقد الصدیق صدیقه;
صنع; یعنى کارى را به شایستگى انجام دادن، پس هر صنعى کار است، ولى هر کارى صنعنیست. این واژه آن گونه که به انسان نسبت داده مىشود، به حیوانات و جمادات نسبت داده نمىشود.صنیعه ، هر چه که به خوبى و شایستگى انجام دهى. اصطناع، زیادهروى در اصلاح و بهبود چیزىاست; و قول خداى تعالى در هر دو آیه اشاره استبه آن چه که بعضى از حکما گفتهاند که خداىتعالى هرگاه بندهاى را دوست داشت، او را مورد تفقد و مهربانى قرار مىدهد، همان طورى که دودوستبه هم محبت مىکنند.
امامعلیه السلام مىفرمایند: وصنیع المال یزول بزواله. (28) لذا کلام راغب در انحصار نسبتتمام نیست، علاوه براین که در اصل معنا نیز اشکال وارد است، زیرا تضمین جودتصنع، در آیه «ودمرنا ما کان یصنع فرعون وقومه وما کانوا یعرشون; (29) و فرعون و قومش را با آنصنایع و عمارات و کاخ عظمت، نابود و هلاک نمودیم» تمام نیست.
تنها پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و جانشینان بر حق آن حضرت، یعنى امامان معصومعلیهم السلامشایستگى رهبرى مردم را دارند و مىتوانند کشتى انسانیت را به ساحل نجاتبرسانند، زیرا آنها تحت پرورش و تربیت و حمایتخاص رب العالمین هستند.