مقدمه
ظهورسازمان های اجتماعی وگسترش روزافزون انها یکی از خصیصه های بارز تمدن بشری است .
وبه این ترتیب وبا توجه به عوامل گوناگون مکانی و زمانی و ویژگیها و نیازهای خاص هر جامعه هر روز بر تکامل و توسعه این سازمانها افزوده می شود .بدیهی است هر سازمان اجتماعی برای نیل به اهدافی طراحی شده و با توجه به ساختارش نیازمند نوعی مدیریت است . یکی از پیامدهای مهم در هم ریخته شدن نظام ارزشی غرب حاکم شدن مکتب اصالت نفع بر روند فعالیتهای اقتصادی و تولید است .معتقدین به این مکتب یک عمل را تا انجا درست قلمداد میکند. که برای فرد یا افرادی بیشترین خوشی و اسایش را به بوجود اورد به بیان دیگر ملاک درستی یک عمل نتایج ان است نه شیوه انجام ان عمل.
دانش اداره امور را مُدیریَّت میگویند. مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
تعریف مدیریت
مدیریت فرایند به کارگیری مؤثرو کارآمد منابع مادی وانسانی در برنامه ریزی سازماندهی بسیج منابع وامکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد.
واقعا باید گفت ؛که در ابتدا انسانها درباره مدیریت چقدر میدانند؟دانش مدیریت تا چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را میتوان از طریق مدریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگررا ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است . و بخشی را که موجب به کار بستن اندوختها در شرایط گوناگون می شود هنر مدیریت می نامند. «به عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و هنر توانستن .»
مدیریت دانش یا مدیریت اندوختههای علمی در دسترس قرار دادن سیستماتیک اطلاعات و اندوختههای علمی بصورتیکه در زمانی که به آنها احتیاج است در اختیار افرادی که به آنها احتیاج دارند قرار گیرند تا این افراد کار روزمره خود را با بازدهی بیشتر و موثرتر انجام دهند. برنامه اجرایی مدیریت اندوختههای علمی بر این سه جزء اصلی بنا میشود:
- افرادی که تولیدکننده و یا مصرف کننده این اندوخته ها هستند،
- فرایندهایی که به مدیریت این اندوخته ها رهنمون می شوند،
- و ابزار و تمهیداتی که دسترسی به این سرمایههای علمی را آسان می کنند.
مدیریت از نقطه صفر
روش و نظام فکری مدیریت از نقطه صفر، تنها یکی از راهکارها و ابزارها برای تعالی بخشیدن به سازمان از طریق مدیریت است. مدیریت از نقطه صفر، در هر موقعیتی، تعریف خاص خود را داراست، لیکن با توجه به محتوای کلی موقعیتها، مدیریت از نقطه صفر، محملی است که مدیر با علم به نتیجه عملکردهای گذشته، روشها و پیشفرضهای غلط قبلی را زیر پا میگذارد. با تعاریفی نو و صحیحتر از دو مؤلفه موفقیت و شکست، از نقطه صفر شروع میکند.
اما نقطه صفر کجاست؟ نقطه صفر، محدوده مشخصی ندارد. در واقع، حرکت از نقطه صفر، یعنی: شروعی دوباره با اندیشهای نو. ابزارهای مدیریت از نقطه صفر کدامند؟ تحلیل موقعیت، اصلاح تعاریف علمی موفقیت و شکست موقعیت و ویژگیهای یاریدهنده مدیریت از نقطه صفر، از جمله این ابزارها هستند. تحلیل موقعیت یعنی: بررسی و تحلیل یک موقعیت خاص، با توجه به پیچیدگیهای هر موقعیت خاص، لیکن انتخاب دیدگاه مناسب برای تحلیل صحیح و سریع هر موقعیت شرط اولیه و لازم است. اصلاح تعاریف علمی موفقیت و شکست موقعیت، یعنی: پس از تحلیل موقعیت در نقطه صفر، کنکاش در هدفها، برنامهها، راهبردها، عملکردها و عوامل مؤثر در موفقیت و شکست، به شناختی عینیتر و تعریفی دقیقتر از موفقیت و شکست میرسیم.
ویژگیهای یاریدهنده مدیریت از نقطه صفر عبارت است:
تعیین نقطه شروع و پایان: به نقل از بزرگی، اگر ندانیم نقطه شروع کجاست و از هر کجا، شروع کنیم، به هیچ جا نمیرسیم، اگر ندانیم مقصدمان کجاست به هر نقطه نامطلوبی که برسیم، مطلوب ما خواهد بود.
ایستادن در نقطه شروع: فراموش نکنیم، از نقطه صفر باید شروع کنیم. پس ضروری است زمینههای لازم برای شروع از نقطه صفر، از جمله: تعاریف اصلاح شده از موقعیت و نیازهای آن را مهیا کنیم.
رک و صریح بودن: ابهامگرایی و رک نبودن که ریشههای مختلفی مثل ترس و عدم اعتماد به دیگران دارد، مانعی است بلند که باید برای رسیدن به اهداف و زمینههای جدید موفقیت، از آن عبور کرد.
خوب و نیک بودن: اگر میخواهیم تیم خوبی داشته باشیم، باید خود هم، خوب باشیم، به زبان ساده، اگر در موقعیت مدیر، راستی و درستی جاری باشد، به تبع آن، اعتماد و هم دوستی هم نیز، هست، همافزایی هست و هم پایانی هست.
پرهیز از حرافی: زیاد حرف نزنیم والا چشمهایمان هم باید گوش بدهند، لذا حرفهایمان باید در متن عملکردنمان قرار گیرد.
فراموشی گرایشها و منطقگرایی: تنها اولویت ما کار ماست، بقیه مسائل فرع آن است. در این خصوص، استفاده از مشاوران خارجی، در موقعیتهای بحرانی، نوع نقص برمدیریت از نقطه صفر است.
نقدپذیری و نقادی منصفانه: جدا کردن خود از تعاریف و شعارگویی و رسیدن به پله نقد موقعیت خویش بسیار لازم است که حاصل آن، فراهم کردن فضای همافزایی و همگرایی اندیشههاست.
اعتقاد عملی به کلمه نمیدانم در جایی که نمیدانیم: انسانهای آگاه، ارزش این کلمه را میدانند. یقیناً نمیدانم پله اول برای حرکت به سوی سکوی پرتاب دانستن است، این اعتقاد باید به عنوان یک فرهنگ به ویژه در بین مدیرانی که دارای اختیارت وسیع هستند، کلمه نمیدانم در لای اختیارات پنهان میشود، باید جاری شود.
رسیدن به شهامت و صداقت: این صفت، شروعی دوباره است با این تفاوت که این بار، تصورات و پیشبینیهایمان به واقعیتهای جاری نزدیک میشود و شانس موفقیت افزایش مییابد.
آگاه باشیم که به زودی واقعیتهای موجود، از تصورات و پیشبینیهای ما پیشی خواهند گرفت: دقت کنیم که قبل از سبقت، مرکب خود را عوض کنیم، تصورات و پیشبینیهایمان را بر واقعیت منطبق سازیم.
جناب مدیر، هدف خردگرایی ابزاری است یا ارزشی؟ مراقب باشیم به کدام سو قدم برمیداریم. اگرچه، به هدفها دست نیافتیم، به چه میزانی خود را مسوول میدانیم؟ اگر وضعیت فعلی به دلیل عدم کفایت در مدیریت است، بهترین خردگرای، ترک مدیریت به نحو مقتضی است.
به یاد داشته باشیم اتفاقات معلول شرایط بد است: شرایط بد چیست؟ و راههای جلوگیری و مدارا با شرایط بد در هر موقعیت، کدام است؟ مراقب محیط باشیم، بر آن سوار باشیم، نه بالعکس.
هر نقطه پایانی نقطه آغاز دیگری است: باید به این باور برسیم که موفقیت یکی امر نسبی است، پس از رسیدن به یک موفقیت کوچک، تازه در نقطه شروع قرار گرفتهایم.
در هر فعالیتی اصل آن چیزی است که ما را به موفقیت میرساند: نه آن چیزی که موفقیت را تعریف میکند. مقصود این است که مراقب باشیم، اصلی که موفقیت را تعریف میکند، دایرهاش را محدود نکنیم، بلکه اصل آن، بسان سرچشمهای باشد، برای رسیدن به موفقیتهای بعدی.
ایجاد سیستم بهرهوری فکری و تصمیمگیری در موقعیت: از طریق ایجاد فرهنگ مشورت، فن اوری اطلاعات ، بهبود ارتباطات و نخبهپذیری در موقعیت و …
چیزهای که به ذهن ما نرسید: همیشه باید اعتقاد داشته باشیم چیزی که ما به دنبال آن هستیم، فراتر از آن چیزی است که در تصور ما میگنجد، آنچه که به ذهن و فکر ما میرسد، بخش کوچکی است از آنچه که به فکر ما نرسیده است.
روح و فضای هر موقعیتی دارای شبکهای است از روابط همکاری بین افراد: روابط حسی و اخلاقی، روابط بین افراد بیرون از موقعیت با افراد درون موقعیت، رابطه هر فرد با کارش و رابطه مجموعه با وظایفشان، رابطه موقعیت مورد نظر با موقعیتهای دیگر و … البته، توجه داشته باشیم که در این شبکه پیچیده، یک نظام علت و معلول حاکم است، لذا، باید پیوسته با شناسایی و تحلیل این شبکه، به تنظیم و تعدیل آن پرداخت. همچنین، با توجه به گستردگی این شبکه، استفاده از نظرات مشاوران میتواند یاریگر ما باشد، پس ضروری است در نقطه صفر، یک بار دیگر به تجزیه و تحلیل این شبکه بپردازیم.
هر مدیری (در هر موقعیت و جایگاه) دارای شرح وظایفی است: اما لازمه موفقیت یک مدیر، پیش از آن که انجام وظایف باشد، رسیدن به یک هدف موفقیت است. باید حواسمان باشد که در بند دموکراسی (کاغذبازی) نیفتیم، تمرکز فکری و فعالیتهای عملی را، در مسیر رسیدن به هدف قرار دهیم.
ظهور مدیریت
انسان از اولین روزهای خلقت خود با مفهوم مدیریت همراه بوده است. اما برای اولین بار این چینیها بودند که در حدود 1100 سال قبل از میلاد مسیح, به صورت سازمانیافته چهار وظیفه مدیریتی برنامهریزی, سازماندهی, رهبری و کنترل را تجربه کردند. بعد از آنان نیز ایرانیان, مدیریت را با تجربیات و نگرشهای خود آزمودند. در حدود سالهای 350 تا 400 قبل از میلاد, یونانیان مدیریت را به عنوان یک هنر متمایز تشخیص داده و رویکردی علمی را برای آن ابداع نمودند. در آغاز قرن بیستم, مدیریت به عنوان یک رشته و مقوله رسمی و ساختیافته مطرح شد.
اولین مفاهیم مدیریت و تاثیرات آنان
اولین مقولات کلیدی که باعث تعویق رشد و شکوفایی کسبوکارهای گذشته میشدند ارتباطات و حملونقل بودهاند. به مرور زمان و با تسهیل و بهبود این دو, شرکتها مسیر رشد خود را با شتاب در پیش گرفتند و هر روز پیچیدهتر شدند. در چنین شرایطی کوچکترین ارتقا و بهبودی در شگردهای مدیریتی باعث بروز تغییرات قابلتوجهای در کمیت و کیفیت تولیدات میشد. ظهور عوامل زیر در این عرصه, نقشی کلیدی در رشد شرکتها و سازمانها بازی نمود :
ظهور مفهوم ”اقتصاد مقیاس“ (یعنی کاهش هزینه متوسط تولید در ازای افزایش حجم کل تولید) مدیران بسیاری را برای ایجاد رشد هرچه بیشتر برانگیخت.
انقلاب صنعتی باعث شد تا به مسایل و مشکلات مدیریت (به ویژه کارآیی, فرآیندهای تولید, و کاهش هزینهها) به صورت جدیتر و برمبنای تفکر سیستماتیک پرداخته شود.
مدیریت به معنای فرآیند استفاده بهینه از منابع در جهت تحقق اهداف، اینک به یک رکن بیبدیل و غیر قابل انکار در عرصه اجتماع و اقتصاد- حتی سیاست و فرهنگ- تبدیل شده است. مدیریت در دو سده اخیر جایگاه خود را بصورت تصاعد هندسی رو به ارتقاء یافته است. از قرن نوزده به بعد که مدیریت وارد نظامهای آکادمیک و سیستمهای آموزشی شد، بحثهای جدی و مفصلی پیرامون تعریف مدیریت میان اندیشمندان رشتههای مختلف درگرفت. اما مرور زمان و اهمیت نقش این اصل مهم در عرصههای اجتماع- به ویژه حوزه اقتصاد- و تولد نظریههای جدید، مقام رفیعی به مدیریت داد تا جایی که امروزه، مدیریت را کلیدیتر و مهمتر از عامل پول و منابع اولیه در فرآیند اقتصاد تلقی میکنند. زمانی بر سر علم یا هنر بودن مدیریت، جدلها در گرفت. گروهی براین باور بودند که مدیریت، فقط هنر است و بر این ادعای خود شواهد تاریخی بسیار در خلق تمدنها ارائه کردهاند، که البته هیچکدام دلیلی بر حذف آموزش در چنین فرآیندی به حساب نیامدهاند.گروهی نیز با تبیین اصول و مبانی فراگیر و جهان شمول، مدیریت را دانش تلقی کردند. دانشی که دارای مبانی تئوریک و اصول و بنیانهای ثابت و تعریف شده و فنون و رویههای مشخص اجرایی است. اینک پس از حدود یک قرن مجادله غالب محققان و اندیشمندان این عرصه، مدیریت، را هم علم و هم هنر میدانند و بر این مسئله تاکید دارند که وجود توانمندیهای ذاتی و غیر اکتسابی در افراد مدیر، شرط لازم است اما هرگز در دنیای پیچیده و در حال تغییر کافی به نظر نمیرسد. لذا بخش مهم مهارتهای مدیران از طریق کسب دانش و اطلاعات فنی مدیریت بدست میآید و لذا در جواب آنهایی که موفقیت مدیران مدیریت نخوانده را دلیلی بر هنر بودن مدیریت تلقی میکنند باید گفت چنین مدیرانی- اگر واقعاً وجود داشته باشند- در صورت دسترسی به دانش مدیریتی قطعاً به موفقیتهای چند برابر دست مییابند.
علاوه بر چالش پیرامون علم و هنر بودن مدیریت، در یک مقطع، دانش و فن بودن مدیریت نیز به چالش کشیده شد و نیز علم یا فلسفه بودن آن. برخی نیز مستقل بودن مدیریت به عنوان یک دانش را مورد تردید قرار دادند. اما اکنون پس از گذشت چندین دهه بحث و گفتگو و تردید و پاسخگویی، غالب صاحبنظران این عرصه به این قناعت رسیدهاند که مدیریت یک دانش واسطهای است و به لحاظ گستردگی حوزه کار مدیریت که- تقریباً- همه عرصههای حیات آدمی را در برمیگیرد از یافتههای تمام علوم بشری نیز بهره میگیرد. مدیریت از سویی ریشه در بحثهای فلسفی دارد و از سویی به علوم سیاسی، اقتصادی، آماری و ریاضی و نیز جامعه شناسی و روانشناسی وابسته است. لذا پذیرش اینکه مدیریت یک دانش بین رشتهای است قابل دفاع به نظر میرسد.