عبادت و عبودیت اگر به شکل صحیحی صورت بگیرد خواه ناخواه مستلزم تقرب واقعی انسان به ذات اقدس الهی میشود. به عبارت دیگر عبودیت ((سلوک))است، رفتن به سوی پروردگاراست .
اولین منزل سلوک ، اولین نقطه ای که اگر انسان بخواهد بسوی پروردگارش سلوک کند وبه مقام قرب پروردگار نایل گردد باید از این منزل ، ازاین مرحله و ازاین نقطه شروع کند، وآن منزل سلوک به سوی خداوند منزل توبه است.
تحلیل توبه از نظر روانی
توبه یعنی چه؟توبه ازنظر روانی برای انسان چه حالتی است واز نظر معنوی برای انسانچه اثری دارد؟
توبه یکی از مشخصات انسان نسبت به حیوانات است. یعنی انسان بسیاری ممیزات ومشخصات وکمالات واستعدادهای دارد که هیچ کدام از آنها در حیوانات وجود ندارد. یکی از این انسانها همین مساله توبه است. توبه به این معنی نیست که ما لفظ ((استغفرالله ربی واتوب الیه)) را به زبان بیاوریم ،از مقوله لفظ نیست. توبه یک حالت روانی و روحی و بلکه یک انقلاب روحی در انسان است کهلفظ ((استغفرالله ربی واتوب الیه)) بیان این حالت است، نه خود این حالت .
مقدمه ای میخواهم عرض کنم ، توجه فرمایید:تفاوتی میان جمادات ونباتات و حیوانات وجود دارد آن این است: که جمادات این استعداد را ندارند که در مسیری که حرکت میکنند، خودشان از درون خودشان تغییر مسیر وتغییرجهت بدهند مثل حرکتی که زمین به دور خورشید دارد این مسیر مسلم وقطعی است و زمین نمیتواند از درون خود این مسیر راتغییر دهد . ولی موجودات زنده از قبیل نباتات و حیوانات این استعداد را دارند که از درون خودشان تغیییر مسیر بدهند یعنی اگر به شرایطی برخورد کنندکه با ادامه حیات آنها سازگار نباشد تغییر مسیر میدهند.در مورد حیوانات نیزبسیار واضح است.
حتی نباتات هم اینگونه هستند،یعنی گیاهان هم در یک شرایط وحدود معین از درون خودشان خود را هدایت میکنند ، مسیر خود را تغییر میدهند.
انسان هم تا این حدود مثل گیاه و حیوانات است یعنی تغییر مسیر میدهد.
توبه برای انسان تغییر مسیر دادن است اما نه تغییرمسیر دادن ساده از قبیل تغییر مسیری که گیاه میدهد و یا تغییری که حیوان میدهد ،بلکه یک نوع تغییر مسیری که مخصوص انسان است و از نظر روحی و روانی کاملا ارزش تحلیل وبررسی و رسیدگی دارد.
توبه عبارت است از یک نوع انقلاب درونی ،نوعی قیام از ناحیهءخود انسان علیه خود انسان.
گیاه تغییر مسیر میدهد اما علیه خودش قیام نمیکند،نمیتواند قیام کند،این استعداد را ندارد.
جماد از درون خود برای بقای خویش تغییر مسیر نمیدهد،این استعداد شگفت انگیز در نبات است،که این استعداد در انسان لستعداد شگفت انگیزتری است،که علیه خودش انقلاب میکند.
مگر میشود یک شخص خودش علیه خودش قیام کند؟ بله میشود
انسان ،یک شخص مرکب
علتش این است که انسان بر خلاف آنچه که خودش خیال میکند،یک شخص نیست.
یک شخص واحد است اما یک شخص مرکب نه بسیط،یعنی ما که اینجا نشسته ایم یک جماد ، یک گیاه ،یک درنده، یک شیطان و یک فرشته نیز اینجا نشسته اند.
یعنی دروجود انسان تمام خصایص جمع است.
گاهی آن حیوان شهوانی- که مظهرآن را خوک میدانند- زمام امور را بدست میگیرد و مجال به آن درنده و شیطان و فرشته نمیدهد. یکمرتبه در ناحیه ای دیگر یکی از اینها علیه او قیام میکند تمام اوضاع بهم میخورد و یک حکومت جدید بر وجود انسان حاکم میگردد.
انسان گنهکارآن انسانی است که حیوان وجودش بر وجودش مسلط است یا شیطان وجودش بر او مسلط شده ویا آن درنده بر او مسلط شده است، یک فرشتگانی، یک قوای عالی هم در وجود او محبوس و گرفتار هستند.
توبه یعنی آن قیام درونی، اینکه مقامات عالی وجود انسان علیه مقامات دانی وجود او، که زمام امور این سرزمین داخلی را در دست گرفته اند- یکمرتبه انقلاب میکنند.همه اینها را میگیرند وبه زندان می اندازند وخودشان با قوا ولشکریان زمام امور را در اختیار میگیرند. این حالت و شکل است که درحیوان ونباتات وجود ندارد
اگر تجربه کرده باشید افرادی هستند که فن تربیت را نمیدانند، نمیدانند در تربیت،تمام قوایی که در وجود انسان هست حکمت و مصلحتی دارد. اگر در ما غرایز شهوانی هست لغو و عبث نیست. ما باید این غرایز شهوانی را در حد احتیاج طبیعی اشباع کنیم ،یک حدی دارد، یک حظی دارد، حظ اینها را به اندازه خودشان باید بدهیم.
حالا یک آدمهای کج سلیقه ای پیدا میشوند کهکه به خودشان یا به بچه هایشان که تحت کفالت تربیتشان است، فشار می آورند. بچه نیاز به بازی داردوخود این نیاز به بازی یکی از حکمتهای پروردگار است. یک مقدارانرژی در وجود کودک ذخیره است که اوفقط به وسیله بازی میتواند این انرژی رادفع کند. بچه غریزه ای دارد برای بازی کردن. حالا انسان اشخاصی رامیبیند که میگویند میخواهم بچه ام را تربیت کنم. خوب چطور میخواهی تربیت کنی؟ نمیگذارد بچه پنج شش ساله برود با بچه ها بازی کند هر مجلسی که خودش میرود بچه را هم میبرد برای اینکه تربیت بشود ، جلوی خنده او را میگیرد. بچه بزرگ میشود در حالی که احتیاجات طبیعی وجودش برطرف نشده . همواره به او گفته اند خدا ، قیامت ، آتش ، جهنم. تا درسن بیست و چند سالگی این قوای ذخیره شده وتمایلات اشباع نشده یکمرتبه زنجیر راپاره میکند. این بچه ای که شما میدیدید دراثر تلقین پدر دردوازده سالگی نمازش بیست دقیقه طول میکشید نماز شب و دعا میخواند ، یکمرتبه زنجیر راپاره کرده در بیست و پنج سالگی یک فاغسق وفاجری از آب درمی آید که آن سرش ناپیداست. چرا؟ برای اینکه شما به بهانه مقامات عالی روح ، سایر غرایز او را سرکوب کردید.
توبه درست عکس این قضیه است. آدمیکه گناه کرده است و غرق درشهوات ودرندگیست وقتی که فرشته وجودش را اینقدر آزار داد واشباع نکرد ، یکمرتبه فاجعه ای به وجود می آید. آخر من و توهم انسانیم. ما یک دهان نداریم. اشتباه میکنی که خیال میکنی یک دهان داری وازهمین یک دهان باید به تو غذا برسد ،صدها دهان داری پانصد سر و پانصد سر و پانصد دهان تو داری از همه انها باید به تو غذا برسد. یکی از این دهان های تو عبادت است. تو باید روح خودت را به عبادت کردن راضی کنی. یعنی این حق وحظ را باید به او بدهی. تو یک موجود ملکوتی صفات هستی ، باید پرواز کنی به بسوی آن عالم. وقتی این فرشته را زندانی میکنی ، آیا میدانی بعد چه عوارض وناراحتی هایی زیادی دارد؟ یک وقت میبینی یک جوان مرفه یک جوانی که در باغ وبوستان زندگی میکند ،همه وسایل زندگی برایش فراهم است ، اماناراحت است ،خوش نیست و از زندگی ناراضی است. برای اینکه یک لذتهایی هم هست که از درون انسان باید به او برسد نه از بیرون ، وآنها لذتهای معنوی انسان هستند.
پس توبه عبارت است از عکس العمل نشان دادن مقامات عالی ومقدس روح انسان علیه مقامات دانی وپست وحیوانی انسان.
شرایط پیدایش توبه
اولا این را بداند که اگر در وجود انسان کاری بشود که آن مقدس وجود انسان بکلی از کار بیفتد،یک زنجیر های بسیار نیرومندی به آنها بسته شده باشد که نتوانند آزاد بشوند، دیگر انسان توفیق توبه پیدا نمیکند. در وجود انسان اگر عناصر مقدس و پاکی باقی باشد ،انسان توفیق توبه پیدا میکند و الا هرگز توفیق توبه پیدا نمی کند.
عکس العمل نشان دادن روح انسان در مقابل معاصی بستگی به دو چیز دارد: از یک طرف بستگی دارد به شدت عمل یعنی شدت معصیت،شدت ضربه ای که مقامات دانی روح بر مقامات عالی روحتان وارد میکند.هر چه معصیت انسان کمتر و کوچکتر باشد، عکس العمل کمتری درروح ایجاد میکند و هر چه معصیت بزرگتر باشد ، عکس العمل بیشتری به وجود می آورد.
بسربن ارطا ه ،یکی از سرداران معاویه ،مردی بسیار قسی القلب و عجیبی است.یکی از سیاستهایی که معاویه مظطر و بیچاره کردن علی انتخاب کرده بود این بود که یک مرد جانی نظیر بسر یا سفیان غامدی را در راس یک سپاه میفستاد داخل مرزهای علی ابن ابی طالب و میگفت دیگر به بی گناه نگاه نکنید (نظیر کاری که امروز اسرائیل با کشورهای اسلامی میدهد)،برای مستأصل کردن اینها بروید شبیخون بزنید،به آتش بکشید،به صغیرو کبیر رحم نکنید ،مالشان را ببرید.این کار را میکردند . یک مرتبه همین بسربن ارطاه را فرستاد. اورفت. اینطرف رفت آن طرف رفت،وارد یمن شد،جنایتهای زیادی کرد،از جمله توانست بر بچه های عبدالله ابن عباس پسر عموی امیرالمومنین دست یابد و گردن آنها را زد.چون جنایت خیلی بزرگ بود کم کم وجدان همین آدم قسی القلب هم بیدار شد،و دچار عذاب وجدان شد.در خواب و بیداری در حین راه رفتن در همه حال این جنایت خود را میدید.
کم کم کارش به جنون کشید و دیوانه شد،یک اسب چوبی سوار میشد،یک شمشیر چوبی هم به دست میگرفت و در خیابان ها میدوید و شلاق میزد،بچه ها هم دورش را میگرفتند و هوهو میکردند.
عامل دوم عکس العمل نشان دادن روح انسان این است که سطحی که ضربه به آن وارد میشود صاف باشد ،صلابت و استحکام داشته باشد یعنی آن وجدان انسانی،آن ایمان شخص مستحکم و قوی باشد.
در این صورت ولو ضربه کم باشد ،عکس العمل نسبتا" زیاد است. ولهذا شما می بینید گناهان کوچک،صغائر گناهان و حتی اعمالی که مکروه است و گناه شمرده نمیشود،در وجود مردم با ایمان ،مردمی که روح محکمی دارند و آن فرشته ءمعنوی ،آن ایمانشان،آن وجدان معنویشان استحکام دارد،محکوم است و عکس العمل ایجاد میکند،اعمالی که من و شما روزی صدتایش را مرتکب میشویم و هیچ احساس نمیکنیم که یک عملی انجام داده ایم . پاکان ،یک یک عمل مکروه انجام میدهند ،روحشان مضطرب میشود و مرتکب پشت سر یکدیگر توبه و استغفار میکنند.
نصیحت علی (علیه السلام)
شخصی آمد خدمت مولای متقیان علی علیه السلام و گفت :یا امیر المومنین ! مرا نصیحت کن. علی علیه السلام نصایح زیادی کرد دو جمله اول ایشان این بود:
فرمودند:نصیحت من به تو اینکه از کسان نباش که امید به آخرت دارند اما میخواهدبدون عمل به آخرت برسد ،مثل همه ی ما . ما میگوییم حب علی ابن ابی طالب کافیست تازه حب ما حب حقیقی نیست، اگر حب حقیقیبود عمل هم پشت سرش بود.
ما خیال میکنیم یک گریه ی دروغین بر امام حسین کافیست.ولی امیرالمومنین فرمود اینها دروغ است. اگرحب علی تو را به عمل کشاند بدان حب تو صادق و راستین است.اگر گریه بر حسین بن علی تو را به سوی عمل کشاند،بدان که تو بر حسین بن علی گریه کرده ای و گریه ی تو راستین است.اگر نه فریب شیطان است.
جمله دوم:ای مرد!از آن کسان مباش که احساس نیاز به توبه را در وجود خود دارند اماهمیشه میگویند دیر نمیشود وقت باقیست.
تا هنوز جوان هستیم میگوییم ای آقا!جوان بیست ساله که دیگر وقت توبه کردنش نیست .عجیب این است که بعضی افراد پیر و کهنسال وقتی یک جوان را میبینند که متوجه عبادت است و به گناه خودش توجه دارد . در حال توبه و ندامت است ،میگویند ای آقا! تو جوانی ،هنوز وقت این حرفها برای تو نرسیده.
اتفاقا جوانی بهترین وقتش است.یک شاخه تا وقتی که هنوز تازه است و،آمادگی بیشتری برای راست شدن دارد،هر چه بزرگتر و خشکتر بشود ،آمادگی اش کنتر میشود .
بعلاوه، چه کسی به این جوان قول داده که او پا به سن بگذارد و پیر شود؟تا جوانیم مگوییم جوانیم.در میانه مردی هم میگوییم حالا خیلی وقت داریم توبه وقتش پیری است ،وقتی که پیر میشویم از همه ی کارها افتادیم و همه قدرتها از ما گرفته شد،آن وقت توبه میکنیم.آن وقتم اتفاقا هیچ توبه نمیکنیم آن وقت اصلا حال توبه برایمان نمیماند،آنقدر در زیر بار معاصی کمر خم شده است که دل ما دیگر حاضربرای توبه نیست.
دل یک جوان آماده تر است برای توبه تا دل یک پیر.
چه خوب میگوید مولوی:
خاربن در قوت و برخاستن خارکن در سستی و برخاستن
وقتی که جوان هستی،مثل یک آدم قوی و نیرومند هستی که میخواهد یک نهال را بکند،به سرعت میکنی،ریشه اش را هم میکنی می اندازی دور.امام وقتی که پیر شدی مثل یک آدم سست قوه ای هستی که میخواهد یک درخت قوی رابا دست خودش بکند،هر چه زور میزند درخت ازریشه در نمی آید.
شخصی آمد خدمت امیرالمومنین علی علیه السلام استغفار کرد . او هم مثل ما خیال میکرد توبه کردن گفتن استغفرالله و اتوب الیه است و اگر غین آن را غلیظ بگوییم دیگر توبه ما بهترین است !
علی علیه السلام فهمید این بدبخت چقدر گمراه است کم اتفاق میافتد که او اینجور حدت به خرج دهد وبا لحن تندی سخن بگویدولی اینجا با لحن تندی فرمودند:
ای خدا مرگت بدهد،ای مادرت به عزایت بنشیند !آیا تو میدانی استغفار چیست ؟
استغفار درجه مردمان بلند مرتبه است.استغفار،حالت توبه و یک حالت مقدس است،یک جو مقدس و پاک است.
در اسلام گفته اند اگر می خواهی توبه کنی لازم نیست بروی پیش کشیشیا آخوند،و اعتراف به گناه بکنی،گناه را به خدای خودت بگو، چرا گناه را نزد یک بشر اقرار و اعتراف میکنی؟نزد خدای غفارالذنوب خودت اقرار کن . این ندای خداست :
ای بندگان اسرافکار من،ای بندگان معصیت کار من،ای بندگان من که بر خود ظلم کرده اید!از رحمت من ناامید مباشید،بیایید به سوی من، من میپذیرم، قبول میکنم، در جو و فضای توبه وارد بشوید.