خط نظامی کومله در گامی به پس (نکاتی در مورد فعالیتهای نظامی کومله در سال 8 6 )
(از جزوه "علیه رفرمیسم، شووینیسم و اپورتونیسم حزب کمونیست ایران"، اتحادیه کمونیست های ایران، تابستان 1369)
پیام، نشریه صدای انقلاب ایران (رادیوی کومله) در شماره نیمه دوم آبانماه خود مصاحبه ای را با یکی از فرماندهان نظامی کومله منتشر کرده است که حاوی یک بررسی از فعالیتهای نظامی آن در سال 68 می باشد.
خط نظامی کومله که در چند ساله اخیر به شدت تحت تاثیر خط سیاسی حاکم و پیوسته در انطباق بیشتر با آن بوده، جوانب تازه تری از عملکرد خط سیاسی حاکم بر کومله در عرصه نظامی را آشکارتر می سازد. در مصاحبه ای که به عمل آمده، استراتژی عمومی کومله در این دوره اینچنین تعریف شده است:
"پیش بردن فعالیت نظامی هماهنگ باسایر عرصه های مبارزه سیاسی و اقتصادی در کردستان و نشان دادن قابلیتهای نظامی نیروی پیشمرگ کومله از طریق عملیاتهای سنجیده و هدفمند؛ بکاربردن اصل حفظ نیرو و انتخاب حرکتهایی که بدون تلفات باشد و بهره برداری و استفاده صحیح از فعالیت نیروی پیشمرگ."
منظور از هماهنگ کردن با سایر عرصه های مبارزه سیاسی و اقتصادی همانا در خدمت قرار دادن عالیترین شکل مبارزه در خدمت شیوه های پائین تر مبارزه می باشد. یعنی مبارزه مسلحانه در خدمت مبارزات اقتصادی و صنفی یا در پشتیبانی از آنهاست. گذشته از همخوانی چنین عملکردی با عملکرد گروههای چریکی شهری، هدف آن پایین آوردن سطح مبارزه مسلحانه (عالیترین شکل مبارزه) و نهایتا تبدیل آن به اهرم فشاری برای گرفتن رفرمهایی از ارتجاع حاکم است. در مصاحبه یکی دیگر از مبانی فعالیتهای نظامی کومله "بکار بردن اصل حفظ نیرو" معرفی شده است. درک دیالکتیکی نشان می دهد که اصل حفظ نیروی خود با نابودی نیروی دشمن معنی می دهد. زیرا آنها وحدتی از اضداد را تشکیل می دهند که جهت عمده آنرا نابودی دشمن تشکیل میدهد. البته حذف بخشی از این اصل از روی فراموشکاری صورت نگرفته بلکه نشانه بارز جنبه دیگری از استراتژی کومله در انطباق با خط سیاسی وی می باشد. این نشاندهنده یک خصلت دفاعی در فعالیتهای نظامی کومله است. مائو در مورد مرحله دفاع استراتژیک از دو نوع دفاع سخن می گوید: دفاع فعال و غیر فعال. در دفاع غیر فعال ابتکار عمل در دست دشمن است و دشمن تعیین کننده پیشبرد جنگ می باشد. اگر اصل نابودی دشمن در این مورد بکار برده نشود به معنی آنست که شکست دادن دشمن و ازبین بردن او در نقشه جنگ قرار داده نشده و درحقیقت مسئله کسب قدرت سیاسی و مبارزه برای چنین قدرتی در دستور کار نیست (که در مورد کومله این چنین است). حتی اگر مسئله حفظ خود در شرایط ویژه ای عمده گردد، نمی تواند به مثابه یک اصل کلی و عمومی قلمداد گردد.
اما "نشان دادن قابلیتهای نظامی نیروی پیشمرگه" که به مثابه یکی از پایه های استراتژی نظامی کومله بدان اشاره شد، سئوالاتی را بر می انگیزد که قابل توجه است. مهمترین آنها اینست که "نشان دادن قابلیتهای نظامی ..." به چه کسی و یاکسانی مورد نظر است؟ اگر منظور توده هاست که نشان دادن نیرو به توده ها دردی را درمان نمی کند. توده ها خواهان ضربه مهلک زدن به نیروی ارتجاع و بیرون راندن آنها و نابود کردن آنها هستند. نشان دادن نیرو به غیر از آنکه بتواند تحسین و وجد آنها را برانگیزد کار دیگری نخواهد کرد. پس نشان دادن نیرو به چه کسانی مطرح است؟ اگر پایینی ها نباشند مسلما بالایی هایند. اگر "نشان دادن نیرو" به معنی نمایش نیرو به قدرتهای ارتجاعی و امپریالیستی و مرتجعین حاکم برای "تحمیل کردن" خود به آنها نباشد، و اگر به معنی نشان دادن علائمی برای گرفتن امتیازاتی از هیئت حاکمه نباشد، حداقل آغاز پیمودن راهی به آنسوست . امروزه بسیارند جریاناتی که با ظاهری چپ و تحت نام مبارزه مسلحانه راست ترین خط سیاسی را دنبال می کنند و مبارزه مسلحانه را تنها به وثیقه ای برای رسیدن به اهداف ارتجاعی و سهیم شدن در قدرت و یا گرفتن امتیازاتی محدود تبدیل کرده اند. این استراتژی بخصوص در میان احزاب وابسته و طرفدار شوروی و احزاب و جریانات لیبرالی رونق دارد. این استراتژی طبیعتا تاکتیکهای خاص خود را بدنبال خواهد داشت که از آنجمله، عمدگی بخشیدن به شهر می باشد. چنین جهت گیری در فعالیتهای کومله اهمیت روز افزونی بخود گرفته، بطوریکه در چند سال گذشته فعالیتهای نظامی کومله در شهر نسبت به کل فعالیتهای نظامی اش مقدار بیشتری را به خود اختصاص داده و همانگونه که خود گفته اند از اهمیت "فوق العاده ای" برخوردار است. به همین دلیل لازم است که تاثیر این جهت گیری استراتژیک در تاکتیکها و فعالیتهای نظامی کومله بیشتر باز شود و مورد بررسی بیشتری قرارگیرد.
برخی خصوصیات عملیات نظامی کومله
نخست مختصرا اشاره کنیم که بزرگترین عملیات کومله، حمله به پایگاهها در مناطق معینی است. حرکات کومله در فصول معینی انجام میگیرد و برای رژیم از نظر زمانی قابل پیش بینی است . از اینرو دشمن از یکسری پایگاههای خاص، حداکثر محافظت را بعمل می آورد و به کمین گذاری وسیع بر سر راه آنها می پردازد. در سال گذشته فعالیتهای نظامی کومله بطور عمیق تری در لاک دفاعی فرو رفت و بدین ترتیب ابتکار عمل را بیشتر از دست داد. هر چند که در این مصاحبه بارها و بارها از ابتکار عمل صحبت به میان می آید.
"خصوصیات عملیاتهای ما چه در مناطق مرزی و چه اشغالی مبتنی بر اصل مانور به موقع و سریع و خنثی کردن برنامه های دشمن بود." (از متن مصاحبه)
در جمله فوق، کلمه ای در مورد حمله به دشمن، شکست دشمن و یا نابود کردن بخشی از نیروهای دشمن (هرچند کوچک) به میان نمی آید، بلکه بیش از هر چیز از خنثی کردن برنامه های دشمن صحبت می کند و این تاکیدی است بر خصلتی دفاعی که بر عملیات نظامی کومله حاکم بوده است. این تاکتیکها که تعیین کننده آنها دشمن است، و عکس العمل دشمن را جستجو می کند برخاسته از استراتژی حفظ نیرو و حذف اصل نابودی دشمن است. همانگونه که گفته شد حفظ نیرو بخش جدایی ناپذیر از یک جنگ است و تعیین کننده ادامه کاری نیروی جنگنده است. اما این تنها بخشی از قضیه است؛ نداشتن هدف نابودی دشمن نه تنها به کل جنگ خصلت دفاع غیر فعال می بخشد بلکه هدف حفظ نیرو را نیز برآورده نمی سازد و تحلیل رفتن نیروی خودی را اجتناب ناپذیر می سازد.
نکته دیگری که بیانگر خصلت دفاعی عملیات کومله می باشد، دخالت دادن بیش از حد تاکتیکهای رژیم در طرح عملیاتی نیروی پیشمرگه است:
"ما تاکتیکها و سیاست جنگی مناسب تاکتیکها و سیاستهای رژیم اتخاذ کردیم ... هدف این بود یکسری عملیات انجام دهیم و در مناطق مختلف حضور پیدا کنیم تا ببینیم عکس العمل دشمن چگونه است و چگونه عمل می کند." (از متن مصاحبه)
این واقعیتی است که حرکات دشمن و ویژگی هایش در تاکتیکهای جنگ تاثیر خواهد گذارد؛ اما چنانچه آنرا برتر از اهداف و نقشه های خود قرار دهیم این دشمن است که برای ما تعیین تکلیف خواهد کرد. تاکتیکهای یک نیروی نظامی در جنگ انقلابی باید در خدمت استراتژی کلی و مرحله ای جنگ باشد. این تاکتیکها به توده ها متکی بوده و با هدف تبدیل نقاط قوت استراتژیک خود به نقاط قوت تاکتیکی و تبدیل نقاط ضعف استراتژیک دشمن به نقطه ضعف تاکتیکی آن طراحی می شوند. در این صورت تاکتیکهای رژیم هر چقدر پیشرفته باشد، و هر فریب و نیرنگی را هم که بکار بگیرد موثر نخواهد افتاد. یک جنگ خلق مائوئیستی، با حرکات و عملیات غافلگیرانه و گمراه کننده، و مانور دادن در منطقه عملیاتی بسیار گسترده تر، باعث میشود که دشمن با توجه به محدودیتهایش نتواند به کمین گذاری برای نیروهای پارتیزان دست بزند و اصولا چنین کاری برای او بازدهی نداشته باشد. اینرا هم بگوئیم که ارتجاع جهانی تمام تلاش خود را برای مقابله با تاکتیکهای جنگ خلق که توسط مائوتسه دون فرموله گردید بکار بسته و حاصل تجارب او چند تاکتیک انگشت شمار بوده که هر یک بیثمری خود را در برابر نیروهای متکی به خلق و پیرو تاکتیکهای جنگ انقلابی، نشان داده است. بر همین مبناست که مائو می گوید: "تو به شیوه خود بجنگ و ما به شیوه خود."
استراتژی جنگ خلق، هدف کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و خلق و نابودی نیروهای دشمن را در نظر دارد و به همین دلیل تاکتیکها و شیوه های جنگی مختص به خود را داراست. یعنی هر عملیات را درخدمت رسیدن به آن هدف قرار می دهد و به عملیات نظامی بی هدف و زدن ضربه هایی در خود و برای خود به دشمن دست نمی زند. برقرار کردن مناطق پایگاهی از اصول تخطی ناپذیر جنگ خلق مائوئیستی بوده و دقیقا در تطابق است با استراتژی سیاسی کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و خلق تحت رهبری حزب مائوئیستی. به پیروی از این اصل باید با پیشبرد جنگ نابود کننده به شکل گیری خلاء قدرت سیاسی در مناطق روستائی و دور از مراکز دشمن کمک کرده و قدرت سیاسی سرخ را در آن مناطق برقرار کرد. برقراری پایگاههای سرخ در توده ای کردن جنگ خلق و تحکیم و گسترش ارتش سرخ کارگران و دهقانان و حفظ استقلال آن اهمیتی حیاتی دارد. این پایگاهها به گسترش جنگ به مناطق دیگر یاری می رسانند. با برقراری این پایگاهها قدرت دوگانه بواقع موجودیت می یابد و توده ها برای اولین بار واقعا حاکم بر سرنوشت خود می شوند و از منطقه پایگاهی سرخ و قدرت سیاسی خود با چنگ و دندان دفاع می کنند. بدین ترتیب جنگ توده ای به سطحی عالیتر می رسد.
اما کومله با همه این اصول که حاصل تجارب عظیم و نبردهای تکان دهنده پرولتاریای بین المللی است بیگانه بوده و از قوانین عمومی جنگ انقلابی که صحت بکار بست آنها بارها و بارها به اثبات رسیده چشم پوشی می کند. جنگ کومله منعکس کننده یک جهانبینی بورژوائی، خط سیاسی رفرمیستی و تفکر نظامی منفعل و دفاعی می باشد.
عملیات ایذائی
به جایگاه عملیات ایذائی در جنگ انقلابی بطور عموم و جایگاهی که کومله برای این نوع عملیات در نظر گرفته باید اشاره نمود؛ زیرا این عملیات بخش مهمی از عملیات نظامی اخیر کومله را تشکیل می دهد. عملیات ایذائی از آنجا که ضرباتی بدشمن وارد می سازد و محیط را برای او نا امن می سازد حائز اهمیت است. اما مهم اینست که این عملیات به چه منظوری انجام میگیرند. روشن است که این فعالیتها نمی توانند جدا از استراتژی نظامی کومله باشند: عملیات ایذائی در خود، بدون آنکه در خدمت و در راستای یک هدف و یا بمثابه بخشی از یک عملیات بزرگتر قرار گرفته باشند، در بهترین حالت تنها می تواند ضرباتی به دشمن وارد آورند، تنها به این منظور که ضربه ای را به او وارد سازند.
عملیات ایذائی آنگاه از ارزش کیفیتا بالاتر نظامی برخوردار می گردند که بمثابه بخشی از یک عملیات بزرگتر و در همسویی با آن قرار بگیرند؛ یا بمثابه بخشی از یک عملیات اپراتیو باشد. به عبارت دیگر پروسه ای از یک کارزار باشد. مثلا در فرمول 16 ماده ای مائو تسه دون در کارزارهای ضد محاصره و سرکوب، عملیات ایذائی بخش مهمی از آن می گردد که بدون آن پیش برد کارزاری که هدفش نابودی دشمن است اگر غیر ممکن نباشد بسیار سخت است.
"دشمن پیشروی میکند، ما عقب می نشینیم؛ دشمن مستقر می شود، ما او را بستوه در می آوریم؛ دشمن فرسوده می شود، ما حمله می کنیم؛ دشمن عقب می نشیند، ما او را تعقیب می کنیم." (از یک جرقه حریق بر می خیزد مائو منتخب آثار جلد 1)
در این فرمولبندی عملیات ایذائی بخش جدائی ناپذیر و پر اهمیت از کل پروسه است. در حقیقت بستوه درآوردن دشمن با عملیات و حرکتهای ایذائی امکان پذیر است. یعنی زمانی که دشمن مستقر می گردد، با استفاده از عملیاتهای ایذائی می توان با حداقل نیرو، حداکثر نیروی دشمن را فرسوده نمود، از توان و نیروهای آنها برای عملیات بعدی کاست
آنها را گمراه نمود و بعد حملات را علیه آنها سازماندهی نمود. اگر عملیات ایذائی در چنین پروسه ای و یا در همسویی باعملیات بزرگتری قرار نگیرد صرفا عملی چریکی و زدن ضربه ای به رژیم است. اینکار تنها هدفی که می تواند در برداشته باشد، نشان دادن نیروی خود به دشمن و محافل بین المللی است. استراتژی "نشان دادن قابلیتهای نیروی پیشمرگه" در انطباق با چنین هدفی قرار می گیرد. این همان سیاست استفاده از مبارزه مسلحانه بمثابه اهرم فشاری بر دشمن است. چنین جنگی نهایتا رفرمیستی است چرا که دشمن را نابود نمی کند.