تضادهای درون سازمانی
تحولات سیاسی انقلابی و بروز تضادهای درون سازمانی
ازابتدای تحولات سیاسی ایران در طول سالهای پس از مشروطیت تا امروز سازمانها واحزاب سیاسی بسیاری شکل یافته وپس از طی دورانی از فعالیت واقدامات سیاسی واثرگذاری بر تحولات محیطی، یا سامانشان ناسامان گردیده یا در سامانی نوین و در حال گذار به حیات خود ادامه می دهند. این تاثیرات نیز محصول طبیعی تعامل وارتباطات متقابل این سازمان ها و نهاد قدرت در جامعه ایران است. به بیان دیگر وجود سازمان های سیاسی رویارو و معطوف به دستیابی بر قدرت در قالب اپوزیسیون سامان یافته، پایدار ومؤثر دارای همبستگی وارتباط دو سویه ای با ساختار و کارکردهای نهاد دمکراسی در هر جامعه ای است. این دو وجه عبارتند از:
الف) از یکسو فقدان نهاد و نمادهای دمکراسی می تواند زمینه ساز عدم پایایی اپوزیسیون سازمان یافته ومؤثر گردد. در چنین وضعیتی سازمانها واحزاب سیاسی بصورت محافل سیاسی غیر رسمی یا زیرزمینی فعالیت خود را آغاز می کنند و تشکیلات غیر رسمی خود را نیز در شرایط مخفی وخفقان سامان می دهند. بدیهی است که در این شرایط امکان تمرین اندیشه وعمل دمکراتیک برای ساختار وسازوکارهای درونی این گونه سازمانهای سیاسی نیز مهیا نبوده وآفت های خاص خود را بدنبال دارد. همچنین در فضای اختناق وسرکوب آموزش عملی ونظری نیز دارای محدودیت هایی است که می تواند منجر به یکسویه نگری وعمل گرایی بدنه وتشدید فضای نخبه گرایی در درون این سازمان ها گردد.
سانترالیزم وظهور نمادهای غیر دمکراتیک در این موقعیت نیز از دیگر برآیندهای ناگزیری است که می تواند ماندگاری وپویایی این سازمانها را در معرض خطر قرار دهد. بی تردید در افق گسترده، ارتباط این سازمانها با هواداران خود نیزمی تواند دستخوش نوعی روابط رمه- شبانی گردد که دارای آثار منفی و ناپایداری است که در شرایط آزاد و شکست فضای اختناق خود را نمایان می سازد. نمونه این پیامد آسیب شناختی را می توان در شرایط انقلابی سال 57 نیزمشاهده کرد.
ب) از سوی دیگراز منظراثر گذاری اپوزیسیون بر فرایند دمکراسی می توان این پیامد های آسیب ساز را دنبال کرد. بدیهی است رشد غیر طبیعی سازمانها واحزاب در شرایط اختناق چنان فضایی را فراهم می آورد که برای شکل گیری نهاد های دمکراسی ونهادینه شدن آن مخاطره انگیز است. ضعف تحمل اندیشه های دیگران و میل به تک صدایی ویکتا نگری را می توان در درون همین سازمانها نیز رد یابی کرد. بسیاری از این سازمانها که روزگاری تمام هم و تلاش خودرا معطوف شکستن فضای اختناق وخودکامگی می کردند در اولین فرصت گشایش فضای سیاسی با سهم خواهی های مفرط و تاکتیک های غلط نه تنها نیروی سیاسی ومردمان هوادار خود را قربانی سیاست های غلط خود می کنند، بلکه در میان مدت زمینه باز تولید فضای سرکوب و باز سازی اختناق دیرپا را فراهم ساخته و تمام تافته ها را پنبه می کنند. نزاع های سیاسی و نظامی سازمانها در ابتدای سالهای انقلاب را می توان نمونه هایی از توالی چنین فضای آسیب زایی بر شمرد.
به هر روی آنچه که انگیزه نگارش نقد حاضر گردید وجود فرصت ناخواسته ای است که با مهاجرت اجباری سازمان ها واحزاب سیاسی به کشورهای توسعه یافته ای روی داده است که سال های متمادی دارای سابقه نظری، فلسفی و اجرایی اعمال دمکراسی و مشارکت مردمی در سرنوشت سیاسی بوده اند. اگرچه از منظر دیگر سازمان های سیاسی اپوزیسیون وشبه اپوزیسیون فعال دردرون کشورنیز دارای آسیب شناسی خاص خود می باشند که موضوع بررسی دیگری است که بدان خواهم پرداخت. در فرایند ساخت یابی و نهادینه شدن دمکراسی صرفنظر از ساختار، اساسنامه، مرامنامه، تشکیلات، برنامه ها، سیاست ها و در نهایت اقدامات اجرایی این سازمانها در طی قرن اخیر، نوشتار حاضر بدون ورود به تحلیل درون سیستمی آنها، در پی بازکاوی و شناسایی مهمترین آسیب ها وبحرانهایی است که امروزه در تمامی ساختار و کارکرد این سازمان های سیاسی دامن گسترده است.
بی تردید شناخت این آسیب ها و زمینه ها و پیامد های بروز آن می تواند سبب ساز باز سازی و ترمیم ساختاری سازمان ها واحزاب سیاسی فعال درخارج از کشور گردد بگونه ای که بتواند ارزیابی های برخی فعالان سیاسی درون کشور را مبنی بر بیهوده بودن اپوزیسیون خارج از کشور را به چالش در اندازد. اشاره به این نکته مهم ضروری است که محور بحث در نوشتار حاضر بر آن دسته از سازمانهای سیاسی است که حول محور اندیشه چپ در ایران شناخته شده اند. این نکته از آنروست که احزاب وسازمان های سیاسی چپ، قدیمی ترین و مؤثرترین و درعین حال فراگیر و سازمان یافته ترین سازمان سیاسی در کشور را تشکیل می دهند. سازمانهای سیاسی ملی- مذهبی، مذهبی- التقاطی و ملی صرف نیز با وجود برخورداری از برخی مشترکات در نکات زیر دارای اختصاصات جداگانه ای نیز هستند که موضوع بررسی نوشتار حاضر نیست. از سوی دیگر گروهها و گرایش های راست لیبرالی یا نولیبرالی و سلطنت خواه نیز به دلیل قدمت اندک سازمان یابی سیاسی و فقدان ساختار تشکیلاتی منسجم و فراگیر موضوع بحث حاضر نمی باشند.
آسیب ها:
1. دوری ازجامعه ایران ومهاجرت اجباری فعالان سیاسی از رهبران تا اعضای وابسته وپیوسته به آنها اولین زمینه ایجاد تشتت وبی سازمانی و فروپاشی سامان نسبی آنها گردید. بدیهی است این پیامد محصول فرایندی است که در موارد زیر بدانها توجه می شود.
2 . دوری از شرایط عینی تحولات جامعه ایران، تضادهای سیاسی واجتماعی عمده، آرایش نیروهای مردمی، ساختار و ترکیب طبقات اجتماعی و نهادهای مدنی، شبکه ها و روابط آشکار و پنهان ماشین قدرت وشرکا وگروه های درگیر درآن و سایر تحولاتی که در فضای اندیشگی و عملی در ایران پس از انقلاب و قلع و قمع سازمان های سیاسی دگراندیش درسالهای نخست انقلاب وجنگ رخ داد از دیگر زمینه های اجتناب ناپذیر مؤثر بر ساختار، سازمان و عملکرد اپوزیسیون برون مرز می باشد.
3. بحران ناشی از فروپاشی کشور شوروی به عنوان مهمترین اردوگاه وحامی ایدؤلوژیک و سیاسی برخی نیروهای چپ گرا وسوسیالیست در ایران نیز منجربه عدم باز تولید فکری وآرمانی این سازمانها و بروز گرایش های مختلف دردرون این طیف فکری گردید. بطوریکه در یکسوی طیف محافظه کاری در بین برخی سازما نهای چپ گرا در پذیرش تغییرات و دفاع از رویکردهای اید ؤلوژیک وارتدوکسی دوران جنگ سرد ودر سوی دیگر طیف، ترانسپارنسی و شفافیت در حال گذاربرای حفظ و ماندگاری سازمان وتشکیلات آسیب دیده وازهم پاشیده، از نخستین پیامد های هجرت اپوزیسیون مورد بحث می باشد. در میانه این طیف نیز می توان به وجود تمایلا تی به اندیشه های جمهوری خواهی و سوسیال دمکرات؛ تمایل به اندیشه های جمهوری خواهی و لیبرال دمکرات؛ وحتی تمایل به اندیشه های مشروطه خواهی از نوع سلطنتی نیز اشاره کرد که منجر به لاغرشدن وانقباض تشکیلا تی این سازمان ها نیز شده است. برکنار ازاین تنوع وتشتت، بسیاری نیز درفضای ایستایی اندیشگی و دیگر شرایط موجود در جغرافیای جدید زیست، در نهایت به وازدگی سیاسی و دوری و ایزوله شدن فردی کشانده شده اند.
4. در چنین فضای جدیدی نسل نخست مهاجران سیاسی خواه به دلیل ناتوانی در حفظ ارتباط با نسل دوم و فرزندان خود و خواه به دلیل فضای فرهنگی واجتماعی وسیاسی دیگرگون و نا مرتبط با جامعه ایران نتوانستند به بازتولید تشکیلاتی وعضو پذیری پرداخته ولاجرم با سالخوردگی سازمانی و حزبی روبر شده و دیری نخواهد پایید که در ماراتن امداد بین نسلی این سازمانها، کسی برای حفظ وتداوم میراث سیاسی این سازمانها باقی نخواهد ماند ( حداقل در فضای زیست خارج از کشور).
5. ذهنی گرایی ودوری از فاکتور های واقع بینانه در تحلیل شرایط عینی- ذهنی جامعه وشکست دربرخی تحلیل ها و برنامه های عمل و تعیین سیاست ها و تاکتیک های مؤثرو زایا از یکسو وپیروی ومدیریت پذیری رهبران سیاسی این سازمان ها از وقایع وتحولات درون کشوراز سوی دیگر و درنهایت بریدگی و ناپایداری اقدامات سیاسی مؤثر را می توان از جمله دیگر پیامد های دوره جدید حیات سیاسی این سازمانها برشمرد. مدیریت پذیری از تحولات جامعه ایران، جنبش های مدنی و نیروهای سیاسی واجتماعی آن وحتی سیاست ها و تاکتیک های جمهوری اسلامی و در نهایت عقب ماندگی از رهبری جنبش آزادیخواهی ، دمکراسی ومطالبات عدالت طلبانه درایران نمودهای دیگری از دامنه این آسیب پذیری هاست.
6. عمده شدن تضادهای فرعی ومیان سازمانی وتشدید از هم گسیختگی وچند دستگی یا سکتاریزم و کاهش توان اندک این سازمانها و احزاب نیز نمونه دیگری از تغییرات بعمل آمده در درون ساختار تشکیلاتی این سازمانها است که می توان از آن یاد کرد. البته در این میان زندگی در جوامع دمکراتیک اروپایی و امریکایی و مقایسه ساختار، سازمان، سیاست ها و برنامه های کلان حزبی و تشکیلات سیاسی ایرانی با وضع مشابه دراین جوامع، زمینه عقب نشینی از رویکرد های گذشته و تلاش برای باز پردازی اتحادها، جبهه ها و حتی گاه قناعت به تشکیل انجمن های اجتماعی و فرهنگی برای حفظ تراوت و پویایی فعالیت اجتماعی و سیاسی نیز از راهکارهای بدیلی است که در جای خود بسیار هم مغتنم و مفید محسوب می شود.
7. تحرک طبقاتی اعضا و فعالان سیاسی و تغییر شرایط عینی و اقتصادی آنان و لذا عدم تعقیب چالش های اجتماعی وسیاسی سازمانی ودیگرخواهانه با اولویت دهی به زندگی شخصی ومنافع فردی را می توان در سطح خرد برشمرد. تمایل به بازگشت به ایران در نزد برخی از افراد و متارکه دنیای سیاست برای منزه ماندن از هرگونه شایبه عناد و ستیز با ساختار قدرت در ایران خواه ناشی از ندامت این گروه از فرصتهای از دست داده وخواه ناشی از فشار روحی و عاطفی خانواده ها، از دیگر زمینه های جداسری و درعین حال پیامدهای آسیب زای بسیاری از سازمانهای سیاسی در خارج از کشوراست. به این فهرست می توان عوامل دیگری مانند تاثیر مهاجرت بر زندگی خانوادگی افراد وآثار اجتناب ناپذیر آن بر روحیه، شخصیت اجتماعی و درنهایت فعالیت های سیاسی برخی دیگررا نیز افزود.
8 . مشاهده عینی برخی فعالان سیاسی از کشورهای سوسیالیستی در جمهوری های وابسته به شوروی وسایر ممالک اروپای شرقی در ابتدای مهاجرت و خروج از کشور و تصحیح و تجدید نظر بسیاری از آنان در خصوص نوع و نحوه آرمانخواهی، ازیکسو سبب واقع بینی و زمینی شدن بسیاری از خواسته های سیاسی آنان گردید واز سوی دیگرمنجر به وازدگی سیاسی و تردید های جدی برخی دیگر گردید که در طول سال های مختلف بخشی از عمر وسرمایه خود را صرف این آرمان کرده بودند. این وضعیت خاصه دامنگیرکسانی شد که در طول سالها فعالیت سیاسی آشکار و پنهان فرصت تعمق و برخورد واقع بینانه سیاسی را نیافته بودند.
9. تربیت و تقویت سرمایه انسانی ( دانش وتجربه) برخی از فعالان سیاسی وارتقای سطح بینش و نگرش و منزلت اجتماعی، علمی و سیاسی اعضا و وقوع پدیده رقابت و مشارکت در رهبری و برنتابید ن رهبری های سنتی دراین سازمانها بویژه با نقد رهبری گذشته واشتباهات تاکتیکی آنها در سالهای نخست انقلاب نیز زمینه داعیه رهبری وچالش پذیری رهبران پیشین رافراهم ساخت . این نکته همانند بسیاری از زمینه های پیش گفته اگرچه بازتابهای منفی را در سازمان و تشکیلات سیاسی این سازمانها برنهاده است ، درعین حال می تواند فرصت مناسبی برای کادرسازی و چرخش قدرت در درون این سازمانها باشد.
بی تردید می توان براین سیاهه مجموعه ای از عوامل مؤثر دیگر رانیز فهرست کرد و درعین حال زمینه های پیش گفته را نیز مورد نقد و چالش قرارداد که درجای خود برای پیشبرد فرایند دمکراتیزه کردن سازمانهای سیاسی ودرنهایت جنبش های مدنی در جامعه ایران بسیار ضروری است.
راهکارها:
اگرچه به مصداق اینکه سوا ل خوب نصف جواب است ( با فرض اینکه به برخی از مهمترین سؤالات و مسایل موضوع مورد بحث بطورمطلوبی اشاره شده باشد) می توان به برخی از راهکارهای عملی برای برون رفت از بحران دامنگیر سازمانهای سیاسی دست یافت و با وجودیکه برخی از عوامل پیش گفته را نیز اساسا گریزی وگزیری نیست ولی در فراروی فعال سازی سازمانهای سیاسی درنقش اپوزیسیون خارج از کشور می توان به برخی از راهکارهای فوری ومبرم زیراشاره کرد که نیازمند خرد جمعی و وفاق عمومی سازمانهای ذینفع است:
. شناخت دقیق تر تضادهای عمده جامعه ایران امروزاز نظر فرهنگی، قومی ، اقتصادی، طبقاتی، سیاسی و اجتماعی با ماموریت برخی از صاحبنظران و کارشناسان خواه درون سازمانی یا منفرد وآزاد برای باز تولید فکری، نظری، سیاستی و برنامه ای این سازمانها.