جنسیت چه نقشی دارد؟
آیا در قیامت زنان از حقوق مساوی مردان برخوردارند یا تفاوت و تبعیض جنسی در قالب عدالت استحقاقی جاری است؟ آیا جنسیت در ثواب و عقاب و زندگی جاوید اخروی دخالت دارد یا ایمان و عمل صالح و مهار اراده بد بدون لحاظ جنسیت مسیر حیات خالد را رقم میزند؟ آیا فضل الهی یکسان شامل حال زنان و مردان میشود یا مردان با استناد به استحقاق ذاتیشان از فضل الهی بیشتر برخوردار میشوند؟ آیا نعمتهای بهشتی و لذتهای مادی و معنوی رستگاران بدون لحاظ جنسیت شامل حال زنان و مردان میشود یا بهشت هیأتی مردانه دارد و نعمتها و لذّات آن براساس ذائقه و تمایلات مردان تنظیم شده است و زنان به تبع مردان و در درجه دوّم برخوردار از نعم الهی میگردند؟
مقدمه:
آیا با توجه به اولویت مباحث نقد مبتلا به حقوق زنان پرداختن به اینگونه مباحث نسیه و انتزاعی نوعی فرار از واقعیتهای موجود نیست؟ به بیان دیگر ضرورت بحث خود محتاج تبیین است. در این زمینه گفتنی است:
اول: جایگاه و حقوق زنان در آخرت فیحدنفسه قابل بحث است و فارغ از نتایج و تأثیرات عملی آن به لحاظ علمی و معرفتی مطرح است. در مطالعه آیات و روایات مرتبط با آخرت در حوزه زنان مسائلی جدی و ابهاماتی بهچشم میخورد که نیازمند حل یا حداقل ایضاح و تشریح است. انتظار آن بود که علوم کلام یا تفسیر به حل و بحث اینگونه مسائل بپردازند که به هر دلیلی آنها را وانهادهاند. عرضه سؤالات و مطالبات جدید در عرصه مسائل زنان، اینگونه مباحث را به علوم کلام یا تفسیر تحمیل میکند و بحث از آنها را ناگزیر میسازد.
دوّم: حوزه بحث، زنان در آخرت از دیدگاه اسلام است و در این میان اتکاء اصلی بر قرآنکریم است. به عبارت دیگر زنان در آخرت از دیدگاه قرآنکریم، هرچند از تعالیم سنت نیز غافل نبودهایم. روش بحث پسینی است، نه پیشینی. یعنی بهجای اینکه بگوئیم زنان در آخرت اینگونه باید باشند و چنین جایگاهی را باید دارا باشند، گفتهایم از مطالعات آیات بهدست میآید که زنان از چنین جایگاهی برخوردار خواهند بود. به عبارت دیگر در مفاد آیات تأمل و چون و چرا روا داشتهایم، پرسیدهایم و کوشش کردهایم پاسخهای قرآنی را بهدست آوریم.
سوّم: دخالت جنسیت در آخرت به دو صورت ممکن است. یکی، دخالت جنسیت دنیوی در ثواب و عقاب اخروی، بیآنکه در آخرت جنسیتی مطرح باشد و در قیامت زن و مردی. در این مرحله تأثیر جنسیت در معاد روحانی قابل بحث است. سؤال این قسمت چنین است آیا جنسیت دنیوی یا زن بودن در دنیا تأثیری در معاد روحانی و ثواب و عقاب اخروی دارد یا نه؟
دیگری، دخالت جنسیت در حیات اخروی بهمعنای تفاوتهای جنسی در معاد جسمانی است. یعنی فارغ از تفاوتهای حقوقی زن و مرد در دنیا، آیا زنان و مردان در سرای دیگر. از حقوق و امتیازات متفاوتی برخوردار میشوند یا اینکه جنسیت و نقش مهار اراده مبتنی برجنسیت در بهرهمندی از حقوق و امتیازات مادی دخالتی ندارد؟ واضح است اولاً؛ بدون باور به معاد جسمانی و تحقق بدن انسانی در قیامت چنین بحثی امکان ندارد، و ثانیاً این بحث غیر از بحث اول است. زیرا در بحث اول سخن از دخالت جنسیت دنیوی در ثواب و عقاب اخروی است بدون اینکه در قیامت زن و مرد و بدن مادی در کار باشد و در بحث دوم سخن از دخالت جنسیت در آخرت است یعنی تفاوت حقوق و امتیازات زنان و مردان در قیامت بدون در نظر گرفتن جنسیت دنیوی.
بر این اساس ما بحث را در دو مقام برگزار خواهیم کرد. مقام اول: بررسی تأثیر جنسیت دنیوی در حیات اخروی و مقام دوم: بررسی تأثیر جنسیت اخروی در ثواب و عقاب، اگرچه بحث اول فیالجمله مورد اشاره برخی مفسران قرار گرفته، اما بحث دوم بدیع و تازه است. با توجه به دشواریهای بحث، نگارنده از انتقادات و تذکر کاستیها و نقائص استقبال میکند.
بررسی تأثیر جنسیت دنیوی در حیات اخروی
مطالعه دقیق آیات قرآن نشان میدهد که ضابطه حتمی و تغییر ناپذیر ثواب و عقاب، «ایمان و عمل صالح» است و جنسیت کمترین تأثیری در این زمینه ندارد. نه مرد بودن شرط ورود به بهشت است و نه زن بودن مانع بهشتی شدن است. حتی مذکر بودن یا مؤنث نبودن کمترین اولویتی در دستیابی به سعادت اخروی محسوب نمیشود. به زبان دقیقتر در زمینه دستیابی به سعادت جاوید، عدالت به معنای تساوی مطلق بر اندیشه اسلامی حاکم است. زن و مرد در امکان خوشبختی و معاد روحانی کمترین تفاوتی با هم ندارند. ضابطه جاری و معیار عمومی «حسن فعلی و حسن فاعلی» است. مراد از حسن فعلی ارتکاب عمل صالح و کردار نیکو (مهار اراده به فعل بد)است و مراد از حسن فاعلی ایمان و باور به خداوند و آخرت است
در ثواب و عقاب اخروی عدالت به معنای تساوی مطلق بین زنان و مردان برقرار است و جنسیت دنیوی کمترین دخالتی در معاد ندارد. زن و مرد همانند یکدیگر از زاویه دقیق «ایمان و عمل صالح» محاسبه میشوند. همانند یکدیگر مشمول رحمت و غفران و بخشش میگردند. همانند هم مستوجب عذاب میشوند، همانند هم برخوردار از رستگاری و سعادت، نور و بهشت، رضوان و حیات طیبّه میگردند. گویی در این عرصه اصولاً جنسیتی در کار نیست. این انسان است که بدون لحاظ جنسیت مورد محاسبه و ثواب و عقاب اخروی قرار میگیرد. در قیامت از تبعیض جنسی کمترین خبری نیست و عدالت به معنای تساوی جنسی بطور مطلق برقرار است.
مادرانگی، فمنیسم و جنسیت زنانه در افکار و نظریات ژولیا کریستوا
1- «مادر بودن از دیدگاه گیوانی بلینی»
«مادر بودن از دیدگاه گیوانی بلینی» برای اولینبار در دسامبر 1975 و بعد با آخرین تغییرات در 1977 منتشر شد. (این زمانی بود که کریستوا پسر خود را حامله بود.)
علم، مادر بودن را به عنوان یک امر طبیعی و در نتیجه فرآیند اجتماعی و فرآیند بیولوژیکال توضیح میدهد؛ اما تا اینجا مادر در کجای این فرآیند و پروسه واقع میشود؟ او هدف موضوعی این فرآیند است یا فقط موضوعی در خدمت آن؟
اگر مادر فقط موضوعی در خدمت این فرآیند است به لحاظی که او هیچ کنترلی روی این فرآیند ندارد، هویت او (و متعاقبا هویت کودکی که تشخص خود را از او میگیرد) به عنوان یک فردیت مورد تهدید واقع میشود.
از طرف دیگر اگر به مادر به عنوان خدمتگزار این فرآیند نگاه شود و پس از آن، او خدمتگزار روند اجتماعی و بیولوژیکی تلقی گردد، هویت او (و متعاقبا هویت کودک او) به عنوان یک سوژه مورد بحث یکباره علیه این تهدید قرار میگیرد. علم نمیتواند برای این شکاف درونی در بدن مادرانه دلیل موجهی بیاورد.
هرچند مسیحیت نشانی حرکت از طبیعت به فرهنگ را در بدن مادرانه با تصویری از مریم باکره میدهد، کریستوا اعتقاد دارد که تصویر باکره مناسب مدل مادرانگی و شامل آن نیست.
با باکرگی، بدن مادرانه به خاموشی و سکوت تنزل پیدا میکند. در «مادر بودن از دیدگاه بلینی» کریستوا مدعی میشود که بارداری و تولد فرزند میتواند به عنوان یک بازپیوست با مادر خود شخص مورد تجربه قرار گیرد.
با زاییدن، زن در وضعیتی مرتبط با مادر خودش قرار میگیرد. او زیبنده است، او مادر خودش است؛ آنها ادامه مشابه اشتقاق از خود هستند. او بهاینسان، بهطور واقعی منظر مادربودن در همجنسگرایی را نشان میدهد. (ص 239)
این تز کریستوا که بارداری و زایش، زن و مادر او را به هم پیوند میدهد و حلقه اولیه همجنسگرایی را برمیگرداند، از اساس مخالف نظریه فروید است که بر اساس آن، تولد فرزند با حسادت آلت مردانه برانگیخته میشود. کریستوا اشاره میکند که مفهوم بدن مادرانه که آن را جلوتر از درک فروید از بدن مادرانگی قرار میدهد مفهومی است که همیشه در ارتباط با جنسیت مردانه و یک اقتصاد مبتنی بر شهوت آلت مردانه بیان شده است.
2- «قصه عشق» (3)
در «قصه عشق» کریستوا نه تنها کارکرد پدرانگی بلکه کارکرد مادرانگی را به شکل پیچیدهای شرح میدهد. برخلاف فروید و لاکان، که جنبه اکتساب و اجتماعیشدگی زبان را به کارکرد پدرانگی نسبت میدهند و کارکرد مادرانگی را به عنوان چیزی فراتر از ابژه اولیه و ابژه نیمهتمام نادیده میگیرند، کریستوا استادانه کارکرد مادرانگی را شرح میدهد و بیان میکند. او پافشاری میکند که قاعده و ساختاری بین بدن مادرانه و ارتباط کودک با آن بدن وجود دارد.
قبل از آن که قانون پدرانه جایگیر شود جنین موضوع قواعد مادرانه است که آن را «قانون پیش از قانون» میخواند.
این زمانی است که در رحم، جنین با بدن مادر در فرآیند تبادلی قرار میگیرد که به وسیله خود آن بدن تنظیم شده است.
بعد از تولد نیز مبادلات دیگری بین بدن مادر و جنین وجود دارد.
مادر به هر آن چه از بدن نوزاد خارج میشود و هر آنچه داخل میرود نظارت میکند. پایه و اساس اکتساب و اجتماعیشدگی زبان تا جاییکه به خارج از مقررات و قانون گسترش یابد در کارکرد مادرانه قبل از قانون روانکاوی اجدادی پدرانه قرار میگیرد.
دیدگاه فروید در جنسیت
در «استابت ماتر» (4) کریستوا توضیح میدهد که هر دو دیدگاه فروید نسبت به مادرانگی، چه آنجا که به حسادت آلت مردانه رضایت میدهد (بچه = آلت مردانه) یا آنجا که به تحریک عکسالعملهای مقعدی (بچه = مدفوع)، اساسا یک فانتزی مردانه است.
با ملاحظه پیچیدگی تجربه مادرانه، کریستوا مدعی میشود «فروید فقط یک صفر بزرگ عرضه میکند که در آن برای کسی که میبایست در تحلیل موضوع مراقب باشد، فقط اینجا یا آنجا روی بخشی از مادر مورد نظر فروید نشانههایی وجود دارد، در حال درست کردن غذا در آشپزخانه برای اویی که بدن خودش چیزی است ابدی و مثل خمیر له میشود یا عکس ترشرویی از مارسی فروید همسر او و کل داستان صامت». (ص255)
حاملگی به آنها اجازه پیدا کردن هویت به واسطه یک چیز دیگر میدهد: «آبستنی یک کار شاق دراماتیک است: یک شکاف بدن، دوگانگی و همزیستی خود با دیگری، شامل غریزه و آگاهی، روانکاوی و عقل» (ص219)آبستنی نه تنها یک زن را با مادر خود او یکسان میکند بلکه مستلزم نوع تازهای از تمایل به هویت است.
فمینسم خواستار جدایی بین دو جنسیت
«زمانه زنان» از پاسخ فمنیستهای آمریکایی ترکیب یافته است. در این مقاله کریستوا تفاوت گرایشهای حرکت زنان و تئوری فمنیستی را تحلیل میکند؛ ابتدا در اروپای غربی و سپس در آمریکا و اروپای شرقی.او آن چه را که سه نسل از فمنیسم میخواند مشخص میکند و با تجزیه و تحلیل آنها را مورد نقد قرار میدهد.ابتدا تا 1968، فمنیسم، فمنیسم طرفداران حق رای زنان و اگزیستانسیالیستها است.این ستیز بین هویت زن شهروند معقول، مستحق «حقوق مرد» است. این فمنیستها زن ایدهآل را دارای کاراکتر مشابه مرد ایدهآل ارایه میدهند و ستیز بر سر این است که او را در تاریخ خطی مرد داخل کنند. دومین نسل (بعد از 1968) فمنیسم، فمنیسم روانکاوها و هنرمندها است.این ستیز علیه فرو کاستن هویت زن به هویت مرد با داخل کردن او در تاریخ خطی مرد است.این فمنیستها از جوهره منحصر به فرد زن یا زنانگی دفاع میکنند که بیرون زمانه آلت مردانه و مباحثه آلت مردانه رخ میدهد. کریستوا محسنات، پیشرفت و محدودیتهای هر دو این استراتژی فمنیستی را ترسیم میکند. سرانجام هر دو را رد میکند؛ به خاطر تمایل آنها به تبدیل زن به شیشدگی و به صورت ایدهآلی درآوردن مفهوم زن که یک جنس است و این مفهوم به او اجازه داشتن تفاوتهای منحصر به فرد را نمیدهد.
تقویت نیروی اراده و تادیب نفس
مردم همواره افراد توانمندی راکه در زندگی به موفقیتهای بزرگی نایل گشته اند و نیروی اراده و تادیب نفس از خود بنمایش گذارده اند را مورد ستایش و احترام قرار میدهند.
افرادی که در تمام عرصه های زندگی تنها با نیروی اراده، تادیب نفس و بلند همتی زندگی خود را بهبود بخشیده، مهارتهای جدیدی را فراگرفته و بر مشکلات فایق آمده اند.
واقعیت آن است که این نیروهای باطنی مختص افراد بخصوصی نبوده و هرفردی قادر میباشد توسط آموزشهای عملی بدرجات رفیعی از نیروی اراده و تادیب نفس دست یابد. نیروی اراده و تادیب نفس مهمترین و سودمندترین عناصر برای دستیابی به موفقیت میباشند.
نیروی اراده چیست؟
نیروی باطنی برای اتخاذ تصمیمات، اقدام به کار، اداره و انجام اهداف و وظایف تا زمان تحقق یافتن آنها علیرغم تمام موانع، دشواریها، مشکلات و رنجهای درونی و خارجی. نیروی ارده توانایی غلبه بر تنبلی، وسوسه ها و عادات منفی و دستیابی به اهداف ولو آنکه آن اهداف دشوار، خسته کننده و مغایر عادات و خلق و خوی شما باشند.
تادیب نفس چیست؟
صرف نظر کردن از یک لذت و خوشی زود گذر و آنی به نفع یک هدف والاتر و بهتر. تادیب نفس توانایی تداوم عمل، افکار و رفتاری می باشد که به موفقیت و پیشرفت منتهی میگردند. تادیب نفس نوعی کنترل نفس میباشد که سبب نظم بخشیدن به جنبه های روحی- روانی، احساسی، فیزیکی و معنوی شخص می گردد.هدف از آن داشتن یک زندگی محدود و معین نبوده و مقصود ما نیز زندگی درویش گونه نمیباشد. تادیب نفس تنها یکی از ستونهای موفقیت و قدرت است. به شما قدرتی عطا میکند که تمام انرژی خودتان را بروی یک هدف متمرکز کرده و با پشتکار و سخت کوشی تا محقق گشتن آن از پای نایستید.