تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی

تعداد صفحات: 17 فرمت فایل: word کد فایل: 25123
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: روانشناسی
قیمت قدیم:۸,۵۰۰ تومان
قیمت: ۶,۰۰۰ تومان
دانلود مقاله
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی

    تاریخچه روانشناسی فیزیولوژیک

    پژوهشهای فیزیولوژیکی که روانشناسی نوین را تحرک بخشید و به آن جهت داد، دست آورد اواخر قرن نوزدهم است. کوشش در این زمینه نیز مانند همه زمینه‌های دیگر پیشینه خودش را داشت، یعنی کارهای اولیه‌ای که زیر بنای فیزیولوژی قرار گرفتند. فیزیولوژی در خلال سالهای دهه 1830 به صورت یک رشته علمی مبتنی بر آزمایش در آمد و این کار در وهله نخست تحت نفوذ یوهانی مولد فیزیولوژیست آلمانی که از بکار بستن روشهای آزمایشی در فیزیولوژی جانب داری می‌کرد، صورت پذیرفت.

    سیر تحولی و رشد

    نظریه مولد درباره انرژیهای خاص اعصاب، هم در فیزیولوژی و هم برای روان شناسی در خور اهمیت است. چندین نفر از فیزیولوژیستهای اولیه خدمتهای قابل توجهی به مطالعه درباره کارکردهای مغز کرده بودند. کار آنان به سبب کشف مناطق خاص مغز و توسعه روشهای تحقیق که بعدها بطور گسترده‌ای در روان شناسی فیزیولوژیکی بکار بسته شد. برای روان شناسی اهمیت دارد. مارشال هال یکی از پیشروان پژهش درباره رفتار بازتابی از آزمایشات خود نتیجه گرفت که سطوح مختلف رفتار به قسمتهای مختلف مغز و نظام عصبی وابسته است.

    در نیمه قرن نوزدهم رویکردهای جدید آزمایشی مطرح شدند، تحت عناوین روش بالینی و تحریک برقی ، روش بالینی توسط بروکا روی مردی که سالها نتوانسته بود بطور قابل فهمی صحبت کند، انجام گرفت و به این طریق بروکا توانست منطقه‌ای از مغز را که در تکلم نقش عمده دارد شناسایی کند. با کاربرد روش تحریک مغزی نیز مناطقی از مغز شناسایی شدند که در احساس لذت ، تنفر ، گرسنگی و تشنگی و ... ، دخالت دارند. در ادامه این آزمایشات پژهشهایی درباره نظام عصبی ، چگونگی در طول نظام عصبی و ... ، انجام شد.

    بطور کلی می‌توان گفت بعد از تاثیر پژهشهای اولیه در شاخه فیزیولوژی چهار داشمند بطور مستقیم مسئول کاربردهای اولیه روش آزمایشی درباره ذهن و ارتباط جسم و ذهن یعنی موضوع روان شناسی فیزیولوژیک بودند. هلمهولتز ، وبر ، فخنر و ونت پژهشهای هلمهوتنر درباره سرعت تکانه عصبی و پژوهشهایی درباره بینایی ، شنوایی از نظر روان شناسی در خور توجه است. هر چند هلمهولتنر به بعد روان شناختی آنها توجهی نداشت. بعدها اهمیت روان شناختی آزمایشات وی توسط کسان دیگری که آزمایشات او را در روان شناسی ادامه دادند شناخته شد.

    یکی از دو خدمت عده وبر به روان شناسی فیزیولوژیک عبارت بود از تعیین آزمایش دقت تمییز دو نقطه پوست و دومین خدمت او تدوین نخستین قانون کمی روان شناسی فیزیولوژیک بود، که تحت عنوان کمترین تفاوت محسوس (jnd) شناخته می‌شود. فخنر رابطه کمی بین ذهن و بدن را مطرح ساخت و بر اساس فرمولی که تعیین کرد، شدت واکنشهای ذهنی را در مقابل واکنشهای بدنی اندازه‌گیری کرد. با تاسیس آزمایشگاه روان شناسی توسط ویلهم و ونت به پایه‌گذاری روان شناسی اقدام کرد.

    او در پیشگفتار جلد اول اصول روان شناسی فیزیولوژیکی خود چنین نوشت: کاری که در اینجا به همگان ارائه می‌دهم کوششی برای بوجود آوردن قلمرو نوینی از علم است. بر این اساس مشاهده می‌شود که تاریخ روان شناسی فیزیولوژیک با تاریخ روان شناسی آغاز می‌شود.

    رویکردهای مهم روانشناسی فیزیولوژیک

    یکی از رویکردهای مهم در روان شناسی ، رویکرد((  عصبی _ زیستی ))                 (Neuro-Biological)  یا « زیست ‌شناختی » است. در این رویکرد بسیاری از جنبه‌های عادی و غیرعادی رفتار انسان در فرایندهای زیستی جاری در جسم وی ریشه‌یابی می‌شود. مطالعات به روشنی نشان داده‌اند که رابطه نزدیکی بین تجربه‌ها و رفتار فرد با فعالیتهای عصبی (Neuro System) و غدد درون ریز (Endocrine Sestem) وجود دارد. ارتباط پدیده‌های بهنجاری نظیر « بازتابهای شرطی و غیرشرطی ، عادات ، عواطف ، انگیزش و هیجان ، یادگیری و حافظه ، خواب و رویا و ... » و پدیده‌های نابهنجار (Abnormal) نظیر« اسکیزوفرنی (Schizophrenia)، اختلالات رشد و ... » با فعالیت دستگاه عصبی و غدد درون ریز انکار ناپذیر است.

    این چنین ارتباط و تاثیرگذاری تنگاتنگی بین « جسم و روان » یا « جسم و رفتار » خود شاهدی است بر اهمیت مطالعه و تحقیق در حوزه « مبانی فیزیولوژیک رفتار » این حوزه از روان شناسی به مطالعات این علم غنا و عمق می‌بخشد و به شناخت انسان از خودش وسعت می‌دهد.

    رابطه جسم و روان (جسم و رفتار)

    رابطه جسم و روان (جسم و رفتار) آن چنان نزدیک است که روان (منشا مغز) را مجموعه تجربه انسانی که تابع یک نظام عصبی است تعریف کرده‌اند. می‌توان گفت هیچ موضوع روانی وجود ندارد که نتوان آنرا از دیدگاه فیزیولوژیک بررسی کرد. از طرف دیگر ، مرز مشخصی بین فیزیولوژی (جسم) و روان شناسی (روان) وجود ندارد. برای مثال ، وقتی بینایی را مطالعه می‌کنیم، در قلمرو « فیزیولوژی » هستیم، حال آنکه مطالعه « ادراک بینایی » جز روان شناسی است، ولی به درستی نمی‌دانیم مطالعه « حس بینایی » در کجا خاتمه پیدا می‌کند و مطالعه ادراک بینایی از کجا آغاز می‌شود.

    در یک دید کلی می‌توانیم بگوییم که تجزیه و تحلیل روانی رفتارهای مختلف در واقع دنباله تجزیه و تحلیل‌های فیزیولوژیکی رفتار اعضا مختلف است، با یک حرکت مضاعف از روان شناسی به فیزیولوژی و از فیزیولوژی به روان شناسی.

    نظریه‌های مربوط به رابطه جسم و روان

    نظریه ارسطو

    ارسطو اعتقاد داشت که جسم و روان دو جنبه متفاوت از یک جوهر هستند. جسم ماده این جوهر و روح صورت این جوهر است. او به استقلال جسم و روح از یکدیگر اعتقاد داشت.

    نظریه دکارت

    دکارت به وجود دو جوهر مستقل اعتقاد داشت. یکی جوهر جسم و دیگری جوهر روح. از نظر او جسم و روح دو امر جداگانه هستند که هیچ یک بر دیگری تاثیر ندارد. نه علت‌های روانی می‌توانند معلولهای جسمی بوجود آورند و نه علت‌های جسمی قادر به ایجاد معلولهای روانی هستند.

    نظریه لایپ نیتس

    لایپ نیتس (Liebnitz) اعتقا داشت، روح و جسم مستقل از یکدیگر هستند، اما در مسیرهای موازی حرکت می‌کنند. در واقع هر رویه روانی به یک رویه جسمی مربوط می‌شود، ولی هیچ یک از آنها عامل تغییر دیگری نیست. این دیدگاه به نظریه توازی (Parllelisme Theory) معروف است.

    نظریه واتسون

    واتسون بنیانگذار رفتارگرایی معتقد بود که آنچه را روح می‌نامیم، چیزی جز رفتار نیست و هنگامی که بدین واقعیت توجه کنیم، می‌بینیم که روح و جسم در واقع یک ماهیت دارند، زیرا رفتار شکل بخصوصی از فعالیت فیزیولوژیک (جسم) است. این دیدگاه به نظریه هم ماهیتی (‌Identity Theary) معروف است.

    رشته‌های مرتبط با روان شناسی فیزیولوژیک

    با توجه به هدف اساسی روان شناسی فیزیولوژیک که رابطه بین جسم و روان و تعملاتی بین آن دو برقرار است می‌باشد. ارتباط این رشته با شاخه‌های مختلف روانشناشی و علوم زیستی روشن می‌شود. در حوزه‌های مختلف روان شناسی می‌توان گفت با تمامی آنها ارتباط دارد، هر چند برخی روابط صورتی روشن و واضح دارند و روابطی مستقیم و تنگاتنگ هستند.
    در هر حال روان شناختی فیزیولوژیکی به دنبال پایه‌های فیزیولوژیک برای مباحث مختلفی می‌گردد که در حوزه‌های مختلف روان شناسی مطرح هستند. مثل پایه‌های فیزیولوژیک برای یادگیری و حافظه در روان شناسی یادگیری ، پایه‌های فیزیولوژیک برای بحث بلوغ در روان شناسی رشد ، خشونت و پرخاشگری در روان شناسی اجتماعی ، هیجانها در روان شناسی عمومی ، بیماریهای روانی در روان شناسی بالینی و...

    از سوی دیگر این شاخه پیشرفت خود را مدیون یافته‌هایی است که علوم زیستی مطرح هستند. بین فیزیولوژی ، علم پزشکی و درمانی ، فارماکولوژی روابط روشنی دیده می‌شود. به عنوان مثال در شاخه علوم پزشکی و روانپزشکی آنچه به عنوان دارو درمانی برای درمان بیماریهای روانی مورد استفاده قرار می گیرد، تا حدودی مدیون یافته‌های روان شناسی فیزیولوژیک است.

     

    انواع حوزه‌های مطالعاتی در روان شناسی فیزیولوژیک

    انواع حوزه‌های مطالعاتی (صرف نظر از روشهای تحقیق در آنها) در روان شناسی فیزیولوژیک را می‌توان در چهار حوزه تحقیق درباره عملکرد دستگاه حسی (دریافتی) ، تحقیق درباره دستگاه حرکتی (پاسخ) ، تحقیق درباره فیزیولوژی کارکردهای روانی (نظریه فیزیولوژی یادگیری و حافظه ، هوش ، ...) و تحقیق درباره پدیده‌های انگیزش و هیجان تقسیم‌بندی کرد.

    مسأله ذهن و بدن

    در فلسفه ذهن از پاره‌ای مسائل بحث می‌شود: مهمترین بخش فلسفه ذهن که مسائل دیگری از دل آن پدید می آیند بحث رابطه نفس یا ذهن و بدن است. در این مسأله چند مکتب و گرایش وجود دارد:

    دوگانه انگاری

    این گرایش قدمت فراوانی داشته و از افلاطون آغاز می‌شود. در فلسفه جدید، دکارت با طرحی نو از دوگانه انگاری آن را احیا نمود. دوگانه انگاری دکارتی را جوهری می نامند زیرا او قایل به وجود دو جوهر مستقل نفس و بدن است. نفس جوهری مجرد و غیرمادی است. در عصر اخیر انشعابات دیگری از دل دوگانه انگاری پدید آمده مانند: دوگانه انگاری وصفی یا خاصه‌ای که تنها به وجود یک جوهر یا همان یگانه انگاری غیر تحویلی قایل است اما برخی از صفات ذهنی را غیر فیزیکی می داند.

    درهم کنش گرایی

    یکی از بحثهای دوگانه انگاری جوهری، تعامل یا تأثیر و تأثر متقابل ذهن و بدن است. مسأله اینجا است که یک جوهر مادی و یک جوهر غیرمادی که هیچ تناسبی با هم ندارند، چگونه می توانند در هم تأثیر بگذارند؟ چند نظریه در این باب وجود دارد: شبه پدیدارگرایی، اصالت علت موقعی، اصالت ظهور ناگهانی وغیره.

    نظریه این همانی

    نظریه این همانی: مطابق این نظریه هر نوع از حالات ذهنی با نوعی از حالات فیزیکی و به عبارت دقیق تر: حالات مغزی همسان است. مثلاً درد همواره با شلیک عصب ج یکی است. این همانی در این نظریه نوعی، وجودی است و نه مفهومی یعنی مفهوم حالت ذهنی غیر از مفهوم حالت مغزی است ولی این دو در خارج یک چیزند.

     تحقق پذیری چندگانه

    اعتراض مهمی به این همانی نوعی وارد شد و آن عبارت است از تحقق پذیری چندگانه؛ یعنی همیشه این طور نیست که یک نوع حالت ذهنی با نوع خاصی از حالت مغزی همراه باشد؛ مثلاً درد در موجودات دیگری می تواند بدون شلیک عصب ج محقق شود. حتی علوم عصبی نشان داده‌اند انسانهایی که قسمتی از مغز را مانند بخش کلامی از دست می دهند پس از مدتی بخش دیگری از مغز وظیفه آن بخش را بر عهده می گیرد. این اعتراض منتهی به این همانی مصداقی شد. یعنی یک مصداق از حالت ذهنی همیشه با مصداقی از حالت مغزی یکی است

    رفتارگرایی

    رفتارگرای تحلیلی معتقد است واژگان حالات ذهنی معنایی به جز رفتار ندارند یعنی درد چیزی جز نالیدن، ابراز ناراحتی و دیگر رفتارها نیست. رفتارگرایی حذفی به کلی واژگان ی ذهنی را حذف می کند مانند کواین. ویتگنشتاین برخلاف آنچه معروف است رفتارگرا نیست.

    کارکردگرایی

    رفتارگرایی تحلیلی حق نداشت در تحلیل واژگان ذهنی از واژگان ذهنی دیگر استفاده کند و این امر سبب بروز مشکلاتی برای این رویکرد شد زیرا آنان چاره‌ای از کاربرد این واژگان نداشتند. کارکردگرایی برای حل این مشکل به جای آنکه ذهن یا حالات ذهنی را رفتار که خروجی اندامواره است بداند، آن را کارکرد یا تابعی از نقش علّی که ورودی نسبت به خروجی ایفا می کند، می داند. کارکردگرایی همچنین مشکل تحقق پذیری چندگانه را در نظریات اینهمانی حل کرد؛ زیرا ذهن که برنامه یا کارکرد است می تواند در سخت افزارهای مختلف -مادی و غیرمادی- تحقق یابد. کارکردگرایی نظریه‌ای است که همچنان در فلسفه ذهن پایدار است و دارای انشعاباتی شده است مانند کارکردگرایی ماشینی و کارکردگرایی غایت شناختی.

    مسأله اذهان دیگر

    مسأله اذهان دیگر در فلسفه ذهن دارای دو بعد معرفت شناختی و مفهومی است: از بعد معرفت شناختی مسأله این است که ما از کجا بدانیم که دیگران ذهن دارند و صرفاً زامبی نیستند؟ از بعد مفهومی وجود اذهان دیگر را می پذیریم اما سؤال این است که آیا دیگران به همان کیفیت و نحوه ای که ما حالات ذهنی را تجربه می کنیم، این حالات را تجربه می کنند؟

    کیفیات ذهنی یا پدیداری

    کیفیات ذهنی همانطور که از نامش پیدا است، کیفیت تجربه کردن حالات ذهنی است. به این کیفیات، احساسات خام (raw feel)هم می گویند. بعضی از فیلسوفان ذهن کیفیات ذهنی را مقوم همه حالات ذهنی می دانند و معتقدند تجربه همه حالات ذهنی با این کیفیت همراه است؛ کیفیتی که صاحب تجربه می داند چیست اما نمی تواند آن را توصیف کند. مقاله معروف تامس نیگل "خفاش بودن چه کیفیتی دارد؟" بر این دیدگاه تأکید می کند. اما فیلسوفانی مثل دنیل دنت اساساً کیفیات را حذف می کنند. یکی از مشکلهای دشوار آگاهی همین کیفیات ذهنی است که مانع از تبیین فیزیکی و عینی حالات ذهنی می شوند. دیوید چالمرز بر همین اساس به دوگانه انگاری در صفات پایبند است.

    حیث التفاتی

    دسته ای از حالات ذهنی دارای "محتوا" هستند مانند باور که محتوا (یا متعلق) آن یک گزاره است مانند باور به اینکه باران می بارد. برای همین است که به اینگونه حالات "گرایشهای گزاره ای" می گویند. نام دیگر این خصوصیت "دربارگی" است. حیث التفاتی از موانع تبیین فیزیکی ذهن به شمار می رود. البته این مانع چندان دشوار نیست زیرا حیث التفاتی ویژگی همه حالات ذهنی نیست و تنها برخی از این حالات را دربرمی گیرد. بحثهای فراوانی میان فیلسوفان ذهن جریان دارد که اگر حالات ذهنی همان حالات مغزی یا کارکردی باشند، اینگونه حالات چگونه می توانند از حیث التفاتی (معناشناسی و محتوا) برخوردار شوند؟ جان سرل از برجسته ترین فیلسوفان ذهنی است که در این زمینه کارهای بزرگی کرده و اثری مستقل به نام "حیث التفاتی" نوشته است.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی

    فهرست:

    تاریخچه روانشناسی فیزیولوژیک

    سیر تحولی و رشد

    رویکردهای مهم روانشناسی فیزیولوژیک

    رابطه جسم و روان (جسم و رفتار)

    نظریه‌های مربوط به رابطه جسم و روان

    مسأله ذهن و بدن

    دوگانه انگاری

    درهم کنش گرایی

    نظریه این همانی

    تحقق پذیری چندگانه

    رفتارگرایی

    کارکردگرایی

    مسأله اذهان دیگر

    کیفیات ذهنی یا پدیداری

    حیث التفاتی

    فیزیکالیسم

    هوش مصنوعی

    محتوای ذهنی

    علیت ذهنی

    شبکه گرایی

    نگرشهای گزاره‌ای

    فروکاهش(تحویل)

    هویت شخصی

    آگاهی

    برهان معرفت

    تبعیت وقوعی؛ فرارویدادگی (supervenience)

     

    منبع:

    ندارد

تحقیق در مورد تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی , مقاله در مورد تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی , تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی , مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی , تحقیق درباره تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی , مقاله درباره تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی , تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی , مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی ، موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله ارتباط مغز( ذهنیت) و بدن در علم فیزیولوژی
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت