اسداله علم
چکیده متن:
گفتاری که پیشروی خوانندگان محترم قرار دارد حاصل تلاشی است چندساله در تعمق و غور و بررسی منابع، اسناد و مدارک بر جای مانده از اسداله علم. پیش از این در دفتری جداگانه زندگی سیاسی خاندان علم به طور کلی و زندگی سیاسی اسداله علم به طور اخص توسط نگارنده این سطور مورد بررسی قرار گرفته است. با این حال از آنجایی که به دلایل عدیدهای زوایای مختلف زندگی سیاسی، اجتماعی و ... اسداله علم آخرین شخصیت قدرتمند و قابل اعتنای خاندان علم آن چنان که باید روشن نشده بود، نگارنده برای انجام تحقیقی گستردهتر و در عین حال انسجامیافتهتر درباره اسداله علم ناگزیر شد تا خلاء موجود را در حد بضاعت مزجات خود بپوشاند. این خلاء هنگامی بیش از پیش آشکار شد که منابع مختلف نظیر کتب تحقیقی، خاطرات و بالاخص اسناد و مدارک جدیدی درباره زوایای مختلف زندگی اسداله علم به دست آمد و این خود اشتیاق نگارنده را جهت انجام تحقیق بیشتر کرد. در این میان بالاخص اسناد تازهیاب مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و مرکز اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی بیش از هر منبع دیگری به مقصود مطالعاتی و تحقیقاتی نویسنده یاری رساند. به ویژه اسناد بکر و کمتر دستیافتنی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی گرهگاههای بسیاری از جوانب مختلف حیات سیاسی اجتماعی اسداله علم و حوادث مربوط به او را برای نگارنده روشن ساخت. با این حال این پایان راه نیست، چرا که بدون تردید بخش اعظمی از اسناد و مدارک بر جای مانده از اسداله علم هنوز در مراکز اسنادی پراکنده کشور کماکان مکتوم مانده و در معرض دید و داوری قرار نگرفته است. امید است در آیندهای نه چندان دور این معضل اساسی از پیش روی محققین و مورخین برداشته شود تا تحقیقات آتی محققان بالاخص در عرصه تاریخ معاصر ایران در بستری منطقیتر و روشنگرانه تداوم یابد.
از ویژگیهای این تحقیق تنوع و گستردگی تقریباً قابل توجه منابع مطالعاتی آن بودهست. تقریباً کمتر منبع چاپی نظیر کتب، نشریات ادواری، روزنامهها و ... دوره سلطنت محمدرضا پهلوی را میتوان سراغ گرفت که مطلبی درباره اسداله علم نداشته باشد. اگر چه این امر از یک سو به غنای مدارک خام تحقیق حاضر افزود، اما از سوی دیگر به علت اظهارنظرات متعدد و گاه متناقض، داوری نهایی را برای نگارنده مشکل میساخت. با تمام این احوال نهایت سعی صورت گرفته است تا منابعی که بیشتر با حقیقت قرین بودهاند مورد ارجاع و اِسناد قرار گیرند و از هر گونه داوری یک سویه و جانبدارانه خودداری شود. گو این که چنانکه در مباحث آتی هم خواهیم دید تمام اظهارنظرها و داوریها درباره موضوع پژوهش مبتنی بر اسناد و مدارک بوده و از آوردن هر گونه سخن وگ فتار بدون پایهای اجتناب شده است و به ویژه داوریها و فرضیاتی هم که غالباً در اوایل هر فصل ارائه شده است مبتنی بر اسناد و مدارکی بوده است که نویسنده در مباحث بعدی همان فصل به اثبات آن همت گماشته سات.
در انجام این پژوهش بالاخص مدیون همسر گرانقدرم سرکار خانم اقبال حکیمیون هستم. ایشان تقریباً در تمام مراحل تحقیق یاریگر نگارنده بوده است. سرکار ایشان دست کم یک هزار فیش از کتب و سایر منابع مطالعاتی را برای تحقیق حاضر تهیه و تدوین نموده است و مهمتر از این قریب 1200 صفحه دستنوشته نگارنده را با خطی بسیار زیبا پاکنویس کردهاند. مضافاً این که طی ماهها تحقیق و تدوین اثر حاضر صبر و حوصله قابل ستایش ایشان محیط منزل را به کانون بسیار مناسب برای امور پژوهشی و تحقیقاتی تبدیل کرده بود. به خاطر تمام یاریها و همدلیها از ایشان صمیمانه تشکر و قدردانی میکنم.
بر خود فرض میدانم تا از جناب آقای عبداله شهبازی محقق سختکوش و ارزشمند تاریخ ایران تشکر و قدردانی کنم. ایشان در مراحل مختلف این پژوهش نگارنده را از راهنماییهای ارزنده خود بینصیب نگذاشتند.
استاد بزرگوارم دکتر رضا رئیس طوسی نیز در موارد متعدد راهنماییهای لازم را درباره برخی زوایای زندگی سیاسی اسداله علم در اختیار این جانب قرار دارند. از صمیمت، فروتن و حسن نظر ایشان قدردانی مینمایم.
از دیگر کسانی که هر یک به نحوی از انحاء در انجام این پژوهش به یاری نگارنده شتافتهاند باید از سرکار خانم لیلا قدیانی، آقای موسی فقیه حقانی، آقای علیرضا مشایخ، دکتر حسین آبادیان، آقای علیاکبر مشعوف، آقای حسین کلاته، آقای غلامرضا شریفی، خانم سکینه کریمی، خانم معصومه عمادی و آقای احمد فاضلی پناه نام ببرم. از تمامی این عزیزان صمیمانه تشکر مینمایم.
در پایان باید متذکر شوم که مسئولیت تمام مطالب مندرج در اثر حاضر بر عهده نگارنده میباشد و امیدوارم تلاش حاضر بتواند زوایایی مکتوم از تاریخ معاصر ایران را به روی خوانندگان محترم بگشاید. با این حال پیشاپیش اعترام میکنم که پژوهش حاضر قطعاً خالی از اشکال و خطا نخواهد بود. بنابراین از پژوهشگران، صاحبنظران و مورخان صمیمانه تقاضا دارم مشکلات و اشتباهات احتمالی را به نگارنده تذکر دهند تا در تحقیقات و پژوهشهای آتی ابواب خطا و اشتباه بیشتر مسدود بماند.
اکثر مورخان و نویسندگانی که راجع به مفاسد اخلاقی امیر اسدالله علم وزیر پیشین دربار
شاهنشاهی قلم زدهاند، به تبعات این مفاسد و از جمله برخوردهائی که گهگاه میان وی با اعضای خانواده و یا با بعضی درباریان پیش میآمده اشاره کردهاند. یکی از این تبعات، سیلی محکمی است که علم از ثریا همسردوم شاه دریافت کرد. به گفته مورخان وقتی از ثریا راجع به این سیلی سؤال شد، وی به فساداخلاقی علم و نقش او در تشدید مفاسد اخلاقی شاه اشاره کرد. مقاله حاضر که از کتاب «اسدالله علم و سلطنت محمدرضا پهلوی» نوشته مظفر شاهدی (انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی) انتخاب شده، به بررسی فساد اخلاقی امیر اسدالله علم و نقش وی در تشدید فساد اخلاقی شاه پرداخته است.
یکی از جنبههای زندگی خصوصی علم، اشتهار وی به فساد اخلاقی است. بنابر آنچه از فحوای اسناد و نوشتههای آن دوره بر میآید اسدالله علم به رغم تأهل هیچگونه تعهد اخلاقی رادر برابر همسرش نداشته و از همان اوایل ورودش به دربار به فساد اخلاقی روی آورده است. گو اینکه به شهادت نوشتههای خود او در سالهایی هم که هنوز در بیرجند و قاینات به سر میبرد به این گونه اعمال غیر اخلاقی دست مییازیده است.در همان آغاز ورودش به خدمت محمدرضا شاه، نام علم را در لیست گروه کثیری از افراد مییابیم که با اشرف پهلوی رابطه نامشروع داشتهاند.
این روند در زندگی خصوصی علم، به تدریج وارد مراحل حساستری شد. تا جایی که در دهه 1330 ش. در مجامع عمومی و خصوصی از وی به عنوان فردی عیاش و بیبند و بار یاد میشد. در یکی از گزارشات ساواک که در 10 دی 1336 تنظیم شده است درباره این جنبه از زندگی اسدالله علم چنین میخوانیم:
«...اوقات بیکاری را به عیاشی میگذراند و به زن خیلی علاقمند است و غالب شبها مجالس عیش و نوش با زنها دارد. نقطه حساس و ضعف او زن است...»
ساواک حدود یازده سال بعد در 15 مرداد 1347 نیز اسدالله علم را با عباراتی مشابه فوق توصیف کرد.
معتبرترین آگاهیها درباره این جنبه از زندگی علم از لابلای نوشتههای خصوصی خود وی قابل ردیابی است. علم در موارد مکرر از روابط نامشروعش با زنان دیگر نام میبرد از
جمله در 6 مهر 1348 در این باره مینویسد:
«...شام را با دوستم خوردم. خوش نگذشت. تماماً گریه کرد که وضع آیندهام نامعلوم است. من گفتم اگر روی زناشویی با من حساب میکنی باید به صراحت بگویم چنین کاری نمیتوانم بکنم. ولی مثل یک عضو خانواده من میتوانی راجع به آینده حساب بکنی.»
از معشوقههای داخل کشور که بگذریم، علم در کشورهای مختلف اروپایی نظیر سوئیس، انگلستان، ایتالیا و فرانسه نیز با زنان بدکاره و فواحش رابطه داشت.
خود علم در نوشتههای خود بارها از این روابط سخن به میان میآورد. گو اینکه برخی اوقات برای اینکه بیش از پیش سوء ظن و بدگمانی همسرش را بر ضد خود تحریک نکند برای مسافرتهای خارجی خود دستاویزهایی نظیر معالجه پزشکی و یا مأموریتهای سیاسی و نظایر آن میتراشید:
«... در آخر کار خواستم فردا به زوریخ بروم. برای معالجه چشم میروم. خیلی ناراحت شدند. فرمودند از خانم علم میترسی؟ عرض کردم واقعاً یک دلیل بزرگ هم همین است، چون خانم تصور میفرمایند غلام دائماً در اینجا در حال الواطی و خوشگذرانی است...»
اسدالله علم در جایی دیگر در 14 آبان 1353 مینویسد:
«... امروز بعد از ظهر به کیش برگشتم ... معشوقهام اینجا به من ملحق شد و ساعات بسیار دلچسبی را گذراندم.»
و یا در 12 مرداد 1354 در این باره میگوید:
«... مخفیانه به سوئیس رفتم تا چند روز خوشی را با معشوقهام بگذرانم بعداً در زوریخ به
همسرم که با دندانپزشک وعده ملاقات داشت ملحق شدم. از آنجا با هم به تهران برگشتیم.»
در لابلای اسناد بر جای مانده از علم مواردی یافت میشود که حاکی از شناسایی، معرفی و مشخصات و آدرس محل سکونت فواحش در شهرهای مختلف اروپایی نظیر لندن است. طبق این اسناد آشکار میشود که علم وزیر دربار تعدادی واسطه ایرانی و خارجی در کشورهای اروپایی داشت که برای وی فواحش و زنان بدکاره را شناسایی و معرفی میکردند. از جمله واسطههای ایرانی علم در لندن میتوان به فردی به نام شاهپور بهرامی اشاره کرد که معرف و واسطه رابطه علم با زنی به نام اوسولا بود. 8
سند دیگری در اختیار داریم که حاکی از انتقاد یکی از زنان انگلیسی از علم به خاطر الواطیها و فساداخلاقی او است. او ضمن اینکه پیشنهاد رابطه با علم را رد میکند او را از اینکه، به رغم داشتن همسر، باز هم فساد اخلاقیاش را ادامه میدهد شماتت میکند. در بخشی از نامه وی خطاب به علم آمده است:
«... من نمیدانم چرا تو و آدمهایی مثل تو دوست دارند تا با هر دختری که دلشان میخواهد همبستر شوند. اکثر مردان انگلیسی و اروپایی تنها به همسرانشان اکتفا میکنند. من نمیدانم همسر شما چگونه شما را تحمل میکند. اگر مردی همسر نداشته باشد طبیعی است که برای ارضای خود دنبال جنس مخالف باشد ولی وقتی مردی دارای همسر زیبایی
است چرا باید در پی زنان دیگر باشد... به هر حال من میخواهم برای همسر آینده و بچههای خود پاک باقی بمانم. اگر من با شما رابطه داشته باشم همیشه در مواجهه با همسر شما و شوهر آینده خودم و بچههایم احساس گناه خواهم کرد..»
این شیوه زندگی بیبند و بار علم باعث سردی هر چه بیشتر روابط همسرش با او میشد. ملکتاج جهت بازداشتن علم از این اعمال خلاف قانون از برخی افراد خانواده سلطنتی تقاضا میکرد در این باره به او تذکر دهند و از او بخواهند وفاداری بیشتری نسبت به زنش داشته باشد. اما علم هرگز حاضرنبود به این تذکرات توجهی نشان دهد. علم در این باره میگوید:
«گفتگویم را با خانم دیبا دیشب بعد از شام با ملکه مادر بازگو کردم. او اشاراتی کرد مبنی بر این که مردها همه الواطند و من بیشتر از همه. گفتم من به هیچ وجه کوتاه نیامدم و یادآوری کردم من همین هستم که هستم و خانم علم یا مرا تحمل میکند و یا میگذارد و میرود...»
فرح دیبا همسر شاه، به رغم تمام رقابتها و کشمکشهایی که با علم داشت، در این مورد خاص در پاسخ شکایت همسر علم از اعمال خلاف قاعده وی، از علم طرفداری کرد:
«شاهنشاه اضافه کرد راستی شهبانو به همسرتان گفته که دست از نق زدن دائمی با شما بردارد، یا باید یاد بگیرد با اوضاع کنار بیاید و یا این که جامهدانش را ببندد و برود. من
جواب دادم که خیلی تعجب کردهام، شهبانو طرف مرا گرفته. معمولاً زنان ترجیح میدهند بر ضد ما مردان جبهه بگیرند.»
ملکتاج قوام پیش از این نیز یک بار جهت خلاصی از دست همسر بیوفایش تصمیم به خودکشی گرفته بود. البته وی هیچگاه این فکرش را عملی نساخت و شاید هم با دستزدن به چنین تهدیدی قصد داشت از فساد اخلاقی بیشتر علم جلوگیری کند. به هر حال صرف داشتن همین فکر هم خود نشان از اوج خشم وی از همسرش میدهد. ملکتاج قوام در 19 آبان 1352 با تنظیم وصیتنامهای در این باره خطاب به دخترانش رودابه و ناز نوشت:
«نور چشمان عزیز، این چند کلمه را مینویسم که بدانید مقداری از زمینهای یافتآباد تعلق دارد به همشیره بسیار عزیزم. باید بهترین نقطه به ایشان داده شود، یعنی هر طور مایل باشد همان طور عمل بکنید، خیلی متشکر میشوم. با عزیزهای بهتر از جانم خداحافظی میکنم. امیدوارم اگر کار بدی در زندگی نسبت به شما کردهام مرا ببخشید. رودابه و ناز عزیزم را زیاد میبوسم و قربان میروم، تقاضای دیگر من این است که نور چشمان سیاه نپوشند، اسد هم کراوات سیاه نزند و ختم هم نگذارند، بلکه همه خوشحالی بکنید. مخارج ختم را به فقیر بدهید. برای اینکه بابا بتواند بدون سرخر به زندگی خود ادامه دهد خود را از بین میبرم. امیدوارم هر روز که میگذرد بیشتر از زندگی خود لذت ببرد و کیف کند
من برای او دردسر بزرگی بودم.»