ن و القلم و ما یسطرون* ما انت بنعمه ربک بمجنون* و انَّ لک لَاَجراً غیر ممنون و انک لعلی خلقٌ عظیم... و ان یکادُ الذّین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما، سمعو الذِّکر و یقولونَ انَّهُ لمجنون* و ما هو الا ذکرٌ للعالمین.
انگیزه از تألیف چنین کتابی آنست که بدانیم گذشتگان این مرز و بوم همیشه دوستدار علم و عالمان بودهاند و در پیشرفت علوم مختلف از جمله پزشکی چه زحماتی کشیدهاند. سرزمین ایران به واسطه موقعیت خاص جغرافیائی در چهارراه جهانی قرار داشته و این چهارراه هم چهارراه حوادث بزرگ جهانی بوده و هم چهارراه علوم جهانی و مملکت ایران فقط توسط جهانگشایان بزرگ بوده است که فتح شده است. علت این سقوطها موریانههائی بوده است که در تنه این درخت به مرور رشد کرده و لذا با توفانی شکسته است ولی هیچگاه از ریشه کنده نشده است و مجدداً به نشو و نما پرداخته است. کشور ایران مطالب جدید و خوب را حتی از دشمن خود گرفته و بهترین آنها را به فرهنگ خود ممزوج کرده است و جالب آنکه فاتحان را مغلوب فرهنگ خود و مبلغان فرهنگ خود کرده است.
مثلاً اسکندر (الکساندر فرزند فیلیپ مقدونی) را آنچنان شیفته خود کرد که آن افسارگسیخته را لجام زد و متمایل به خوی ایرانی کرد و حتی لباسهای ایرانی را بر لباسهای نیمه عریان یونانی ترجیح داد و از وزراء ایرانی و امراء ایرانی جهت اداره ممالک فتح شده خود کمک گرفت.
ایرانیان هیچ تعصب کوری نسبت به علوم نداشته و علوم را از چهار گوشه جهان گرفته و با ذوق و هنر ایرانی آمیخته و بسیار شاخ و برگ بر آن افزودهاند و به جهانیان عرضه کردهاند و جهان را مدیون خود کردهاند.
ایرانیان علاوه بر علوم و فنون، باغهای ایرانی – بیمارستانهای ایرانی – مملکتداری و دیوانسالاری معماری و شعر و ادب و بسیار چیزهای دیگر را به جهان عرضه کردهاند.
مثلاً مغولان بیفرهنگ را رام خود کرده و آنها را به فتح بغداد فرستادند، حکومت عباسی که فقط اسمی از آن عظمت قبلی خود داشت و برای حفظ خود تفرقه در میان امیران بلاد اسلامی میانداخت و بارها سلاطین ایرانی را برضد هم شورانده بود تا تضعیف شوند، حتی سلطان جلالالدین خوارزمشاه را که برای کمک از خلیفه جهت جنگ با مغولان به عراق رفته بود، نه تنها کمک نکرد بلکه لشگری را برعلیه او فرستاد تا او را تنبیه کند!!
به اعتراف هندوان درخشندهترین دوره هند، زمانی بود که مغولان مسلمان با کمک وزراء ایرانی و معماران ایرانی به بازسازی و عمران آن کشور پرداختهاند و هندوستان مرکزی برای هنرپروران و اهل قلم جهان آن زمان شد.
اینجانب از تألیف دو منظور برای هموطنان داشته که دچار افراط و تفریط ممکن است باشند. اول آنکه به افرادی که هر سخنی را در مورد عظمت گذشته میشنوند، آن را تمسخر میکنند و میگویند از زنده کردن استخوان پوسیدهها چه نفعی وجود دارد، بگویم که کودک وقتی قدش بلندتر از پدرش میشود که بر دوش پدر سوار شود.
دوم به افرادی که عظمت ایرانی را فقط محدود به دوره قبل از اسلام میدانند، بگویم که به اقرار دوست و دشمن اوج درخشش علوم در ایران بعد از ظهور اسلام بوده است، چراکه حصار طبقاتی را شکست و علوم را از انحصار طبقات خاص خارج کرد که حتی یک کفشگرزاده نیز میتوانست دانشمند شود.
و نه قصد دعوای پانایرانسیم دارم چراکه این ترفندها توسط خارجیان در ممالک اسلامی ایجاد شده تا تفرقه بیاندازند و حکومت کنند. و جالب است بدانیم کسانی که بیش از همه بر این طبلها میکوبند که به آن طایفه و نژاد وابستگی هم ندارند. مثلاً در ایران جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی با خرج زیر انجام شد، در حالی که امیر اسدالله علم بانی آنست و حتی شاه و فرح با آن اسرافها مخالف بودند و به اقرار خودش آنها را راضی کرده و این نکته را باید دانست که این غلام حلقه به گوش انگلستان از نژاد ایرانی نبوده و از عربتباران بوده است.
صدام حسین که آن همه عرب عرب میکرد و جنگ با ایران را جنگ عرب بر علیه مجوس و تکرار جنگ قادسیه میدانست، او اصلاً عرب نبوده و روستای او ترک تبار، عرب زبان بودهاند یا مصریها که داعیه رهبری اعراب را دارند، اصلاً عرب نیستند و قبطی هستند و جالب است که صلاحالدین ایوبی، سلطان مصر و قهرمان پیروز در جنگ صلیبی، یک کرد است.
و همچنین ابومسلم خراسانی نیز تبارش مشخص نیست و یا سلطان محمود غزنوی که ترک بود مسحور سخن بلند فردوسی میشود که از ترکان تورانی بد میگوید و هموست که اولین استقلالدهنده کامل به سرزمین ایرانیان از سلطه عباسیان است.
شاعر نامدار ایران فردوسی هم وقتی میخواهد از رستم قهرمان شاهنامه سخن بگوید، رستم را آمیختهای از نژاد ایرانی و مادرش را عرب و افغانی میداند و تعصب به خرج نمیدهد که از او یک نژاد خالص ایرانی منظور کند. و یک انگیزه برای خارجیان که بزرگان ایران را به نام خود جا میزنند و کارهای آنان را به نام دانشمندان خود و یا خیلی منصف باشند به نام عرب جا میزنند و از اینکه ذکری از ایران بیاورند پرهیز میکنند و در کتابهایشان به نام تمدن اعراب یا طب عربی میآورند و اگر هم کسی از ایران را نام ببرند فقط میگویند از یونان اقتباس شده، جالب است حتی اگر یک مجسمه از زیر خاک درآورده شود میگویند تحت تأثیر هنر یونانی و غرب است.
ارزش چنین کتابهائی که به تاریخ علوم میپردازند در چند زمینه است:
به قول پروفسور کرالو آلفونسو هیچکس نیست که منکر اهمیت و سودمندی تاریخ باشد، گوئی آدمی با ایشان همزمان و همسخن شده است. ابن خلدون گوید: فن تاریخ «اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادی آنها و جستجوی دقیق برای یافتن علل آنهاست – باید دانست که حقیقت تاریخ خبر دادن از اجتماع انسانی است که همان عمران جهان است و احوالی که بر آن عارض میشود».
و آگاهی از آنها و اندیشه در مسائل و معضلات آنها باعث میشود بدانیم چگونه میشود از حالات سیاسی و ظهور و سقوط و افتوخیزهای ملل آگاه شده و از تکرار آن در آینده بکاهیم.
آدمی به پدران و نیاکان خود سرافرازی مینماید و تکریم این حکیمان و جاودانی کردن اکتشافات و اختراعات و تألیفات ایشان، احسان و انعام به همه بشر است. به قول قرآن (سوره توبه) ان الله لا یضیع اجرالمحسنین.
آنکس که به عمد از دانستن اینگونه چیزها خودداری کند از بزرگترین لذت و عالیترین شادی خاطر که برای هر صاحب عقلی و قدر حال حاضر خود را دانستن را از خود دریغ کرده است.
بعضی علوم قدیمی را کوچک میشمارند و گمان دارند که هرچه مخالف عقاید و معارف و علوم جدید باشد خطای محض است درحالیکه اینها نردبان علم بودهاند و در زمان خودشان حق و درست بودهاند و ممکن است آنچه امروز علم حق میدانیم، نسل بعدی نیز به کوتاهی عقل ما بخندد.
تاریخ علوم مایه عبرت است و ارتباطی ناپیدا از عقل و ادب و روحانیت گذشته با حال دارد.
واجب است این میراث گرانبها را حفظ کرده و به آن افزود، دگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم و دیگران بخورند.
آخرین فایده متصور آنکه با شناختن آداب پژوهش و ابتکار و آفرینش آثار علمی، ما را به راههائی که رفتهاند آشنا میکند و روشهائی مفید را از نو زنده کند. و علومی که ارتباطی به نیازمندیهای مادی آن روز نداشتهاند روزی مورد استعمال عملی فراوان پیدا کرده است.
در این کتاب میبینیم که پادشاهان ایرانی از پزشکان خارجی در دربار استفاده میکردهاند این نشانهی برتری پزشکان غیرایرانی نیست، بلکه از روی سیاست بوده، چراکه از توطئههای داخلی میترسیدند و عین همین اقدام را سایر پادشاهان در کشورها خودشان نیز انجام میدادهاند که از پزشکان سایر بلاد در کنار پزشکان خود سود میبردهاند.
در انتهاء سخنی از آیتالله خامنهای رهبر فرزانه انقلاب اسلامی میآوریم که در مورد خودباوری است در جمع اساتید و دانشجویان ایراد نمودهاند (22 / 3 / 82): «روزی بود که در همین کشور، بعضی افراد از مسلمان [و ایرانی] بودن و نماز خواندنشان خجالت میکشیدند ... از بسمالله گفتن در اول سخنرانی خجالت میکشیدند، از بردن نام خدا و اهل بیت علیهمالسلام خجالت میکشیدند.
آن روز دشمنان هویت ملی و اسلامی ما، جو فرهنگی را به گونهای ساخته بودند که مسلمان جرأت نکند و جسارت نداشته باشد ... انقلاب اسلامی آمد و اسلام را سکهی رایج و پرچم سربلندی کرد، آنگاه در مجامع جهانی ... دیگران هم احساس کردند که مسلمان بودن افتخار دارد من دیدم سران کشورهای [اسلامی] در ابتدای سخنرانیهایشان در مجامع جهانی، بسمالله میگفتند... امروز عیناً همان تهاجم وجود دارد، میخواهند شما به خاطر شهادت پدران، برادران و فرزندانتان احساس سرشکستگی کنید... اگر روح فداکاری در یک ملت زنده باشد هیچ عاملی نمیتواند بر آن ملت غلبه کند.» (به نقل از کتاب انقلاب مهدی – نوشته مهدی نوری)
ایرانیان هر زمانی که خود را شناختهاند، به بزرگی رسیدهاند و در زمان درخشش تمدن اسلامی، این ایرانیان بودهاند که رهبری مسلمانان را در علم و فن و سیاست به دست داشتهاند و غرب را از بلاد خود عقب زدهاند و شاید به زودی شاهد تکرار مجدد آن باشیم. انشاءالله.
یادآور میشود مطالب داخل گیومه [] از مؤلف میباشد. ضمناً از پیشنهادات و انتقادات استقبال میشود.
دکتر مهدی دماوندی
20 / 9 / 88
جلد اول: نقش ایران باستان در پیشرفت علوم پزشکی جهان
دکتر مهدی دماوندی
فصل اول: قبل تاریخ
اصل و پایهی پزشکی جهان:
[اصل و منشاء پزشکی و علوم به انبیاء و در رأس آنان به حضرت آدم (ع) برمیگردد که در (بقره / 30) قرآن آمده: عَلّم آدم الاسماء کلَّها (و خدای عالم همه اسماء را به آدم تعلیم داد). لقمان حکیم را پدر علم طب نامیدهاند و اولین حکیم اوست]. «لقمان از یکی از تیرههای عاد است، گفته شده که وی عمر درازی کرده است... او را پس از خضر، پرعمرترین مرد عرب دانستهاند». (ابوحاتم سبحستانی – المعمرین ص 2)
گفتهاند لقمان یکصد و پنجاه سال و حتی بیشتر تا 560 سال سن او را بالا بردهاند. قرآن میفرماید: «ما به لقمان حکمت آموختیم»... میگویند او از دانش پزشکی و تاریخ آگاهی داشته است (منتخبات، ص 95)(1)
شهرستانی در کتاب ملل و نحل مینویسد: هرمس همان ادریس پیامبر است که از استادان ارسطو است.
ادریس نبی (ع) نخستین پیغمبری است که از هیئت و نجوم و حساب گفتگو کرده است(2) . در کتاب veda (= علم و دانش) به زبان سانسکریت 1600 سال قبل از میلاد مسیح، علم طب را خدادادی میدانستند. (3) سهروردی (شیخ اشراق) معتقد بود که حکمت، کلی و جاودانی است و به صورتهای مختلف در میان هندیان و ایرانیان و بابلیان و مصریان و نیز در میان یونانیان تا زمان ارسطو وجود داشته است و از کیومرث و فریدون و اسقلبیوس نام میبرد.(3)
تاریخچه پزشکی ایران: آنچه از نوشته های دیگران مستفاد میگردد، طب در دوران ایرانیان قدیم (آریانها)... قبل از بسیاری از ملل پیشرفت کرده است.(8)
واژه پزشکی یک واژه دیرینهی ایرانی است، ریشه آن عبارت از بئشهزه (Baechaza) میباشد که به معنی «آسیبزدا» است، این واژه در زبان پهلوی ساسانی به شکل «بئشه زنشتی» که بعداً به صورت بزشک (Bezechk) و بژشک (Bezhechk) استعمال شد.
دانش پزشکی در ایران باستان پیش از دوره اوستائی و ظهور زرتشت وجود داشته است. اوستا که خود مجموعهای از تاریخ و فرهنگ ایرانیان پیش از ظهور زردشت تا به دوره او و الحاقاتی در زمان ساسانیان است، اشارههای بسیار به دانش پزشکی و پزشکان ایرانی دارد (4). طبیعیترین ترجمه زرتوشترا (= به معنی دارنده شتران زرین فام یا جسور است) نشان میدهد که زرتشت یک شخصیت اساطیری نیست بلکه این نام واقعاً در تاریخ وجود داشته است(5) . یونانیان معتقد بودند که زرتشت شخصیتی تاریخی است و زمان وی را 5500 سال پیش از زمان خود میدانستند (6) .
اولین پزشک و جراح:
به قول بندهش: «اهورامزدا کاردی (= چاقو) مرصع به «ترتیا» بخشید تا با آن عمل جراحی را انجام دهد.» ترتیا از خاندان سام بوده و در هندوستان نیز به عنوان نخستین پزشک آریائی شناخته شده است –آنزمان اتحاد آریائیان هند و ایران بوده است- پس از ترتیا یک آریائی به نام یما (yema = جمشید) مشهور است.
جمشید، چهارمین پادشاه پیشدادی است، نخستین کسی بود که استحمام آب گرم و سرد را مرسوم کرد. زندگی شهرنشسینی به قول فردوسی در زمان جمشید است.(4)
به سنگ و به گچ دیو، دیوار کرد نخست از برنش هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاخهای بلند چو ایوان که باشد پنهان از گزند
پزشکی و درمان هر دردمند درِ تندرستی و راه گزند
بفرکئی نرم کرد آهنا چو خُود و زره کرد و چون جوشنا
به قول بیرونی گرفتن عید نوروز را به جمشید نسبت میدهند و گویند جمشید برای خود گردونه ساخت در نوروز و بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را به یک روز از کوه دماوند به بابل حمل کردند و مردم از دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند. (48)
برطبق همین اساطیر، الکل نیز توسط جمشید به مردم شناسانده شد و این امر در اثر اشتباه یکی از زنهایش صورت گرفت... که میخواست به زندگی خود خاتمه دهد. (7)
از آریائی دیگر ترایتئونا (Thraetaona) در کتاب ایران و هند یاد شده است. (4)
فریدون را درحقیقت مخترع علم طب و کشندهی روح خبیث که انگرهمینو باشد میدانند و دهنده هوم و تریاق (8) به نظر دکتر محمد معین (در کتاب مزد یسنا) آنست که ترایتئونا همان فریدون است. فریدون، ضحاک ماردوش را به بند میکند. ضحاک در اوستا اژدهاک نامیده شده... تقریباً از جاودانیها است.
در بندهش گوید: آنگاه که فریدون به اژدهاک که او را بیوراسپ نیز گویند، دست یافت، چون نتوانست او را بکشد در کوه به زنجیر بست. (9)