بافت اکولوژیکی شهر
اشغال زمین شهری را در جریان زمان در الگوهای دینامیکی مختلف می توان نشان داد. این روش را اولین بار «تونن» روی اراضی روستایی معمول داشته ، و از سال 1920 به این طرف در ایالات متحده آمریکا و سپس در فرانسه نظر جامعه شناسان به نحوه اشغال زمین و بافت اکولوژیکی شهر جلب شده است و بر این اساس گروهی از محققان امریکایی زیر نظر «برگس» در ساختار اکولوژیکی سکونتگاههای شهر شیکاگو به مطالعه و تحقیق پرداخته اند.
روش تحقیق آنان در اکولوژی شهری بی شباهت به روشهای معمول در اکولوژی گیاهی نبوده ، چه به همان گونه که در اکولوژی گیاهی فرایندهای «هجوم و استیلا» و «تسلط و حاکمیت» و بالاخره جانشینی و یا به سخن دیگر «توالی و تسلسل» مکورد توجه اکولوژیست ها است، در اکولوژی شهری نیز همین فرایندها از مرکز رو به پیرامون شهر مورد توجه جامعه شناسان شهری است.
حصول شرایط «ارتقاء اجتماعی» در جامعه سرمایه داری، مبتنی بر پویایی بازرگانی و صنعتی و سودآوری خدمات ، بر لغزش مکانی انسانها در محدوده جغرافیایی شهرها سبب شده و در نتیجه به حرکت دائمی انسانها و جابجا یی طبقه یی، با طبقه دیگر اجتماعی در فضای جغرافیایی شهر منتهی می شود. برای فهم این فرایند نگاهی داریم بر نظریه برگس جامعه شناس آمریکایی و نظریه پردازان دیگری که در این زمینه بحث هایی داشته اند:
الف- برگس اولین بار روش دوایر متحد المرکز متداخل را در بافت اکولوژیکی شهر شیکاگو مورد آزمون قرار می دهد و به این نتیجه می رسد که هر شهر از مرکز رو به پیرامون خود روی اشعه دوایر متحدالمرکز گسترش یافته و قشر حلقوی متوالی را به دور هسته خود می تند و در اثبات این نظر برگس روی شهر شیکاگو پنج منطقه متوالی را به شرح زیر تشخیص می دهد:
بخش مرکزی شهر با عنوان (C . B . D) که مرکز تمرکز امور اداری، اجتماعی و بازرگانی شهر است.
بعد از مرکز شهر، منطقه انتقالی و یا گذرگاهی است. در این منطقه، محلات سکونتگاهی قرار دارد که به وسیله بخشی از فعالیت های مرکز شهر اشغال شده و در این قشر گتوهای سیاهان و کلنی های مهاجران شکل گرفته است و در همین نوار حلقه یی گروهی از کارگران در جنب واحدهای صنعتی سکنی گرفته اند.
منطقه یا قشر شماره 3 سکونتگاه کارگران صنایع است و در عین حال سکنی مهاجرانی است که بعداً به شهر مهاجرت کرده اند (مهاجران دسته دوم).
در منطقه شماره 4، طبقه ثروتمندان بیشتر در خانه های اختصاصی سکونت دارند و در بخشی از این قشر، خانه های آپارتمانی و هتل های سکونتگاهی نیز جایگزین شده است.
آخرین منطقه ، پیرامون شهر را می پوشاند که حومه ها و حتی شهرهای اقماری را نیز در بر می گیرد. این منطقه که پنجمین قشر حلقوی شهر است محل مهاجرت ها و جابجایی روزانه کارگران است
برگس عقیده داشت که این طرح حلقه یی ساده به تبع ناهمواریها و راههای ارتباطینظم کاملا هندسی خود را ممکن است از دست بدهد، وانگهی هر منطقه به سوی منطقه بیرونی خود در حال گسترش و چنگ – اندازی است چرا که بر اثر رشد منطقه 1 شهری مناطق گتو (سیسیل کوچک و شهر چینیان) به سوی بیرون از مرز خویش جابه جا می شود و این حرکت زمانی شدت می یابد که فرزندان مهجران منطقه 2 بتوانند در منطقه 3 محل کار و اشتغالی را برای خود داشته باشند.
«سیلوی رمبر» استاد جغرافیای شهری دانشگاه استراسبورگ عقیده دارد که «طرح و الگوی متحدالمرکز برگس در منتهی درجه گروههای نژادی انجام گرفته است» حال این سئوال مطرح است که در این منطقه بندی نگرشهای دیگری به ویژه اقتصادی مورد توجه نبوده است؟ چرا که هر قدر از مرکز شهر رو به پیرامون آن پیش به رویم به همان اندازه دسترسی به امکانات و وسایل زندگی کمتر شده و در نتیجه قیمت پائین می آید. اصولا در حواشی و پیرامون شهرها بی نظمی های موجود در دوایر متداخل ناشی از مسیر خطوط راه آهن است.
جابه جایی انسانها به منظور انجام خریدهای روزانه و یا برای رفتن به سر کار با مشکلاتی روبرو است و این جابه جایی وقت و تعرفه حمل و نقل بیشتری می طلبد و خستگی مفرطی هم در پی دارد و در نتیجه بهای زمین نیز در سطحی نازل است و بر این اساس گروههای اجتماعی کم درآمد به کنار شهر و حومه می لغزند، مگر در یک حالت استثنایی ، و آن زمانی است که مرکز شهر فرتوت و از لحاظ شرایط زیست محیطی ناسالم است فقرا و تهیدستان با پرداخت نازلترین اجاره بها در این مساکن کم ارزش سکونت اختیار کرده و به جابه جایی روانه پاندولی تن می دهند. بر این مبنا شومبا ردولوو به خلاف سیلوی رمبر عقیده دارد منطقه بندی متحدالمرکز برگس تنها بر مبنای سطح زندگی و بقه اجتماعی شکل نمی گیرد بلکه فرایندهای جمعیتی ، تراکم و جابجایی وسیال بودن جمعیت و نیز فرایندهای اقتصادی، تکنیکی و عوامل تاریخی را در شکل یا بی ساخت شهری با دوایر متحدالمرکز نقشی است و بر این اساس شومبا ردولوو بر مبنای پراکندگی و تراکم جمعیت و جمعیت فعال و نیز به مقتضای جایگزینی موسسات و واحدهای بزرگ صنعتی تئوری پیشنهادی برگسس را با اختلافی (که بر اثر رشد ستاره یی شکل پاریس بر مبنای توسعه طرق ارتباطی در بستر گذرگاههای طبیعی رودخانه یی پیش آمده است) روی شهر پاریس پیاده می کند و هفت منطقه متداخل متحدالمرکز را به شرح زیر تشخیص می دهد:
اولین منطقه هسته پاریس است که شکل بیضی دارد، و به سوی مغرب می لغزدو این هسته مرکز بازرگانی و مالی پاریس که به تدریج از جمعیت خالی می شود.
منطقه دوم در حقیقت منطبق بر منطقه انتقالی برگس است که منطقه بیمار گونه ایست. برگس در مورد شیکاگو، این منطقه را از نظر مادی و معنوی منطقه نامطلوب خوانده است اما به نظر شومباردلوو این جا منطقه برخورد فرهنگ ها و باورها و رفتارهای اجتماعی است. در این منطقه بین معایب اجتماعی و گروههای جمعیتی روابطی است و نزدیکی انسانها به هم به تبادل فرهنگی وسیعی می انجامد، چرا که اختلاط و ترکیب فرهنگهایی با ریشه مختلف به زایش فرهنگهای دیگری سبب می شود و بی جهت نیست که نژاد شناسان این منطقه را کانون «برخورد فرهنگها و باورها» می نامند و در همین منطقه است که جمعیت کشورها و نواحی مختلف و طبقات اجتماعی گوناگون به نوعی از سازگاری و هم زیستی تن می دهند.
منطقه سوم ، در واقع منطقه تباین هاست: نصف جمعیت، مقیم و ساکن منطقه است و نصف دیگر فعال هستند و کاری را تعقیب می کنند. این منطقه بین مرکز و حومه های آن ، منطقه گذرگاهی واقعی است. در این جا بیشتر صنایع کوچک ، متوسط جایگزین شده و تنها منطقه یی از پاریس بزرگ است که جمعیت آن از اواخر قرن 19 به این طرف رو به ازدیاد می رود.
چهارمین منطقه محل جایگزینی صنایع مهم و بسیار بزرگ فرانسه است. مساکن آن فشرده و جمعیت فعال آن انبوه است، محلات کارگر نشین با تراکم بسیاری از جمعیت دیده می شود که از 80 سال به این طرف رو به افزایش سریع است در همین منطقه صنایع بزرگی چون «سیتروئن» و «پانهار» جایگزین شده است.
پنجمین منطقه حومه های متوسط پاریس را با جمعیت فعال ضعیف در بر گرفته است جمعیت ساکن این حومه ها به سبب آن که حومه های خوابگاهی هستند، زیاد است.
ششمین منطقه حومه های پیرامون پاریس را با روستاهای کهن که امروز به شکل شهرک در آمده اند می پوشاند. این شهرک ها از لحاظ ماهیت سکونتگاهی هستند و تراکم و رشد سریع جمعیت آنها با گذشته اختلاف زیادی نشان می دهند.
هفتمین منطقه ، کاملا در حاشیه قرار گرفته و هنوز در منطقه شهری پاریس وارد نشده است ولی به طور آشکار از نفوذ پاریس کنا نیست. جابه ایی روزانه بین پاریس و این منطقه بسیار ضعیف است و دقیقاً بین منطقه ششم و هفتم است که مرز منطقه شهری پاریس مشخص می شود.
ب – همرهویت در سال 1939 الگوی فضایی دیگری در زمینه ساخت شهری ارائه می دهد ه به نام الگوی قطاعی شناخته شده است. مبنای شاخص مناطق ساخت شهری در طرح هویت اجاره بهای خانه در شهرهای امریکا بوده است. طرح ساخت قطاعی به منزله تکمیل نظریه متحدالمرکز برگس بود، هویت در طرح پیشنهادی خود علاوه بر «فاصله» و «جهت» را نیز از مرکز شهر رو به پیرامون و حاشیه شهری مورد توجه قرار می دهد. چرا که توسعه شهری همیشه به مانند قشر حلقه یی متحدالمرکز انجام نمی گیرد. گاهی این توسعه قطاعی شکل بر محور شعاع معینی از مرکز رو به پیرامون شهر در حال گسترش است و یا اینکه این توسعه به گونه ایکه در مورد پاریس دیدیم ستاره یی شکل تحقق می یابد. برطبق نظریه هویت استقرار مساکن انسانی به تبع شرایط اقتصادی گروههای اجتماعی در جهت و سمت معینی از شهر شکل می گیرد، آنجا که عوارض نابهنجار جغرافیایی وجود ندارد و فضاهای باز و شرایط زیست محیطی مناسب و افق های آرام بخش طبیعی را با چشم اندازهای زیبا بتوان در اختیار طبقه مرفه جامعه گذاشت ، به همان گونه که جامعه مرفه شهر شیکاگو همه در کنار دریا چه میشیگان سکنی گرفته اند.
هاگت عقییده دارد که نه تنها طرح برگس بلکه طرح ساخت قطاعی همرهویت را می توان در مناطق روستایی هم پیاده کردو مسلم آ که تئوری همرهویت نسبت به طرح برگس انعطاف پذیرتر و پیاده کردن آن در محیطهای فیزیکی و انسانی هماهنگ و متجانس واقع بینانه تر است.
ج – هاریس والمن با تغییری که در دو الگوی پیشنهادی ساخت شهر ی برگس و هویت دادند، یعنی با رعایت ویژگیهای دو طرح مناطق متحدالمرکز و قطاعی، الگوی «چند هسته یی» را طرح و پیشنهاد کردند. طرح ، زیربنای کاملاً جغرافیایی دارد و بر اساس اختلاف در مورفولوزی و توپو گرافی زمین تنظیم شده است. چرا که زمین های سنگلاخ و کم ارزش و دارنده منابع معدنی و نزدیک به راههای ارتباطی اعم از خشکی و آبی اصولاً به عنوان هسته شهری و یا منطقه صنعتی انتخاب می شود و به تبع شرایط ناهماهنگ فیزیکی، شهر هسته های چندی انتخاب می کند. بعلاوه هاریس والمن بر این باور یوده اند که تعداد هسته ها و مراکز رشد، بی رایطه با کیفیات تاریخی و نیروای جایگزین شده در مراکز شهری نیست و با این معیار هسته های شهری بعضی نقش های جدیدی را می پذیرند و بعضی دیگر را از خود می راند. بر زایش هسته های متعدد در شهرها عللی است: توسعه شهری بر پهنه تقسیم شده بر تکه پاره ها، جدایی گزینی نژادها از هم به گونه یی که در شهرهای استعماری می بینیم ، عملکرد و نقش ویژه شهر، گذر از مراحل مختلف تاریخی که هر مرحله از آن بیانگر ساخت بخشی از شهر و یا هسته یی از شهر است، از عوامل چند هسته یی شدن شهرهاست، اضافه کنیم که اغلب شهرهای کهن و باستانی نیز با تاثر از عوامل اقتصادی و حتی سیاسی هسته های چندی را بر بدنه خود می تنند، منتهی برحسب شدت و ضعف تنشهایی که بر هسته وارد می شود، بعضی از هسته ها پویا و برخی دیگر ایستا هستند.