بینش عاطفی و EQ به وسیله انجمن گویش آمریکایی به عنوان مفیدترین صفات یا واژه های نوین در سال 1995 انتخاب شدند . (1995،1999،Brrodie ، 1996) . و همانطور که این گفتار شهادت می دهد در این زمینه گسترش زیادی ایجاد شده است . جنبش در علاقه مندی دائم به بینش عاطفی با ارائه مقاله در نشریات دانشگاهی در سال 1990 شروع شد و پس از آن با نشر عمومی بوسیله کتاب پر فروش « بینش عاطفی » گسترده شد . بعد از آن تفکر «بینش عاطفی » روی جلد جمله Time رفت ( 1995 Gibbs ) . از آن به بعد درباره بینش عاطفی آنقدر سخنها رانده شد که محال است (یا حداقل بسیار طاقت فرساست ) تا تمام جوانب آن را مورد بررسی قرار داده.
به هر حال حائز اهمیت است که ببینیم واژه « بینش عاطفی » در چه زمینه هایی بکار می آید در این فصل سه معنای آن را مورد بررسی قرار می دهیم . اولین آنها که مهمترین و جامعترین معناست عبارت «جو فکری» ( Zeitgeist) یا فرهنگ رایج می باشد . روحیه یک عصر غالباً به عنوان جو فکری ، یک ذهنیت یا علاقه رایج که آن دوران را شخصیت می دهد . در فرهنگ تنها یک عامل دخیل نیست بلکه جو فکری در هم پیچیده ای آن را متأثر می کند . فکر می کنیم که واژه « جو فکری » به نوعی معرف بینش عاطفی می باشد و اولین معادلی است که در این فصل به عنوان معادلی فرهنگی و سیاسی یافتیم . و دومین معادل تخصیص یک خصیصه شخصیتی است که به نظر می رسد مانند پشتکار مؤلفه مهمی برای موفقیت در زندگی محسوب می شود . سومین و آخرین معنی بینش عاطفی که نظرها را در متون علمی جلب کرد و خصیصه یک سری از توانایی ها در فرآیند بینش عاطفی می باشد .
مطالعات ما در زمینه بینش عاطفی هم منابع عمومی و هم منابع دانشگاهی را در بر می گیرد هدفمان این است تا موارد استفاده واژه بینش عاطفی را روشن کنیم و مواردی را که ممکن است با نادیده گرفتنشان معنای بینش عاطفی مبهم شود . خاطر نشان کنیم برای این منظور اگر لازم باشد به مباحث علمی و فرهنگی پرداخته خواهد شد . بعد از این مقدمه بخش اعظم این بخش به مطالعه سه معنای بینش عاطفی به عنوان جو فکری ، شخصیت و توانایی روحی . بینش عاطفی و جو فکری
رواج بینش عاطفی احتمالاً در 1995 با چاپ یک سری داستان در مجله Time و مجله USA Today Weekend در باره اهمیت بینش عاطفی برای موفقیت در مدرسه و کار ، به اوج خود رسید Gibbs) 1995 ؛ Goleman ، 1995) . این گزارشات ترکیبی از دانش و احساس افروزی بود . ایده اصلی این بود که یک بخش اعظم شخصیت - بخشی که می توان به دستش آورد به صورت گسترده أی می تواند شخص را در بدست آوردن اهدافش یاری رساند و توجهی که به این مقالات می شد بیشتر از یک دلگرمی برای بدست آوردن خواسته ها بود . اساساً علاقه به این مقالات پی آمدی از دو ناحیه نقش های فرهنگی جامعه بود . اول تنش در تفکر غربی بین عاطفه و دلیل بود . یک واژه که بینش و عاطفه را بهم مربوط می کرد و به نوعی ترکیب متضاد (ترکیب متضاد با استفاده از کلمات متضاد رفتاری را کالبد شکافی می کند مانند لطف ظالمانه ) محسوب می شد زیرا عاطفه ها ایده أی را بدون دلیل در خود جای می دهد. Mayer , Salorey) ،1990) . چندین سال قبل، Payne پیش بینی کرده بود که در آینده عصری خواهد آمد که در مدارس ترکیب و هم آمیزی عاطفه و بینش را آموزش خواهند داد ، و دولتها نسبت به احساسات شخصی مسئول خواهند بود.Payne) ، 1986) . دومین تنشی که در اندیشه غربی وجود داشت برابر گرایی و نخبه گرایی بود . در همان دوران معروفیت بینش عاطفی،Herrnstein ، Murray (1994) کتاب Bell Curve . را که در مورد اهمیت IQ در فهم طبقه بندی های اجتماعی آمریکا بود ، چاپ کردند . وقتی که کتاب « بینش عاطفی» چاپ شد ، نویسنده اش تصریح کرده بود که این کتاب به نوعی برابر گرایی و تکذیب و رد مباحث کتاب Bell Curve می باشد که به صورت گسترده ای جانب نخبه گرایی را گرفته است . Goleman) ، 1995) .
بررسی تاریخی : مناعت طبع در مقابل عشق گرایی
جدال بین احترام گذاردن و بی توجهی عاطفه در اندیشه غربی حکایت بلندی است . رواج خویشتن داری ( مناعت طبع ) از یونان باستان (حدوداً200 سال قبل از میلاد تا 300 سال بعد از میلاد مسیح ) همراه با دلواپسی از اینکه عاطفه زندگی خوب را چگونه پیش می برد ، بود. رواقیون (پیروان فلسفه رواق ، که بی توجه به لذات مادی بودند ) ، روحیات میل ، ترس ، خواسته های بیش از اندازه فردی و منحصر بود می دانستند تا بتوان بر آنها تکیه کرد . در فلسفه رواقیون یک فرد خردمند هیچ گونه احساس یا عاطفه ای از خود نشان نمی داد . آن قدر این گونه احساسات کنار گذاشته می شد تا سر انجام تنها چیزی باقی بماند عقلانیت و منطق باشد Payne)964) . فلسفه رواق به اندازه مذهب فلسفی شد . در ابتدا این فلسفه خطوط مشخصی از اندیشه یهود را تحت تأثیر قرار داد .Guttman) ، 1964) و سپس مسیحیت اولیه را . این فلسفه سرانجام در قرن سوم بعد از میلاد متلاشی شد اما هنوز در مذهب مسیحیت رگه هایی از آن دیده می شود . « رواقی گری اصول و شیوه خود را برای مسیحیت به ارث گذاشت … ترکه ای که تمدن غربی را متأثر کرد … و در ساختار درونی مسیحیت فرو رفت » ( جمله ای از Rendell به نقل از Payne ، 1986) . نتیجه روالی ضد عاطفی در اندیشه غربی برد .
این روال ضد عاطفی در اعصار مختلف تأکید می شد . به عنوان مثال در اواسط قرن هجدهم در یهود اروپای شرقی انقلابی عاطفی رخ داد .Israel ben Eliezer Rabbi ، حرکت خاسیدیم را به عنوان مقداری بر عاطفه گرایی و تصرف بنیان نهاد ، چیزی که بر خلاف بینش گرایی معروف یهود بود .
در اواخر قرن هجدهم حرکت رمانتیک اروپایی تأکید داشت که چقدر اندیشه تلقین و مشهود گرایی (که عاطفه را نیز شامل می شد ) از خط درونی بوسیله منطق غیر دست یافتنی است . نویسنده ها ، نقاشها ، و موسیقی دانها شورش عاطفی خود را در برابر قوانین خشک عقلانی و چیده و کتابهای کلاسیک نشان داده اند . احساسات آنها بیانگر این بود که چقدر از ترکیب صنعتی شدن جامعه بیزارند . واکنش در برابر چنین انزجاری غالباً در شعر ، نثر و نمایشنامه هایشان مشهود بود . upshur etal) ، 1995).
با نزدیکتر شدن به زمان حال ، به ابزار احساسات در دهه هفتاد در آمریکای شمالی و اروپا می رسیم . دهه هفتاد قیامی طولانی در برابر نیروهای عقلانیت می باشد . این دهه همچنین دورانی است که بسیاری از محققان بینش و عاطفه پا به عرصه گذاشتند . این دوران زمانی است که فعالیتهای سیاسی شدیدی برای برافراشتن حقوق بیشتر از فعالیتهای یک دانش آموز بر علیه جنگ ویتنام گرفته تا حرکتها اجتماعی از قبیل هی پی ها و یی پی ها ، و حرکتهای زنان – صورت گرفته است . یکی از این افراد می گوید: «بوی آزادی جهانی می آید ، تقدس ستایش می شود … پرشی به سمت تساوی ، استانداردها محک می خورند ، نفرتی از دلایل به راه پنتاگون احساس می شود ، پروازی از صخره های سخت عقلانیت صورت گرفته است .» Gitlin) 1993) . «پرواز از صخره های سخت عقلانیت »یعنی پرواز به سمت عاطفه گرایی . عاطفه گرایی با کمال حیرت رابطه تنگاتنگی با رشد شخصیت داشت . رهبران آن دهه که طرفدار روانشناختی انسانی بودند از قبیل Gordon Allport , Abraham Maslow ,Carl Rogers ، بصورت سیاسی در زمینه روانشناسی فعال بودند ، با تناقض «اعتماد » روانشناختی مواجه بودند که از قرون قبل منتقل شده بود . تفکری که می گفت مردم ذاتاً ضعیف هستند و پنجه های خطر را به راحتی در خانواده هایشان فرو می کنند. در مقابل آنها می گفتند : مردم می توانند و باید بتوانند شخصیتشان را نیرو دهند Herman) ، 1992). روانشناختی انسانی در میان تمام چیزهای دیگر از این تفکر حمایت می کند که ضروری ترین نیاز انسان این است که در مورد خودش خوش بین باشد ، بطور مستقیم احساساتش را تجربه کند و از نظر عاطفی رشد داشته باشد Herman) ، 1992).
در دهه هفتاد همانطور که بصورت روز افزونی پرده از نابرابری های اجتماعی فرو می افتاد، عواطف ارضا نشده در اجتماع بصورت تار و پودی در هم تنیده دیده می شد روانشناس Alvin Pouissant اشاره کرد که کارگران « حمله شدید خشم» را در تقواهایشان تجربه کردند که احتیاج به مسکن های زیادی به عنوان پادزهر دارد Pouissant)،1970) . به هر حال تلویحاً این قیام ها احساسات کنترل نشده ای بود نه از جهت دفاع از غیر عقلانیت در طبیعت بشر ، بلکه از این جهت که این احساسات نتیجه أی از و پیامی در باره یک جامعه معیوب بود . وقتی Abraham Maslow (1969) این سؤال را مطرح کرد : « در باره یک برده جا افتاده چگونه باید فکر کنیم ؟» بیانیه اش این مفهوم را می رساند که خشم گاهی اوقات در برابر بی عدالتی لازم است . بعد ها کسانی که در حرکتهای زمان و روانشناسی رادیکال شرکت داشتند ، بر عقیده بودند که احساسات پیامی از فشار و ستم است . « این امر حتمی است … که ما رابطه مان را با احساساتمان قوی تر خواهیم کرد» یا در جای دیگری نوشته شده است .« نباید نگران باشیم که آیا این احساسات درست هستند یا خیر ، باید نگران این باشیم که هستند یا خیر . احساسات واقعیت اند » llen) 1973). جستجوی احساسات همیشه همراه با حرکتهای سیاسی سازمان یافته مانند حقوق زنان نبود . بعضی مواقع به احساسات دامن زده می شد یا بر عکس جزئی از یک گروه مواد – معمولاً سری می شد . موادی مانند ماری جوانا و حشیش که روحیه را تغییر می داد ، بصورت گسترده ای استفاده می شد . همچنین موادی نیز مصرف می شد که هم روحیه را تغییر می داد و هم ادراک را ، مانند hallucinogen .
یکی از اولین ردپاهایی که از بینش عاطفی پیدا کردیم در « آزادی و بینش عاطفی» بود که از یک مقاله آلمانی ترجمه شده است و زنان بالغی را تشریح می کند که بخاطر بینش عاطفی کمشان حقوق اجتماعی خودشان را منکر می شوند . Leuner) ،1966 ) نویسنده مشکلاتی را ذکر می کند که باعث می شود که زنان از همان دوران کودکی از مادرانشان جدا شوند . در ستایش اغراق آمیز و فرهنگ دهه هفتاد ، نویسنده این کمبود را با داروهای hallucinogenic درمان می کند !
تضاد در برابر یکپارچگی
ارتباط بین عاطفه و دلیل غالباً بعنوان یک تضاد دیده می شود . Payne (1986) این مسئله را در بیشتر تاریخ غرب بررسی کرد ، کسانی با منطق بیشتر در حاکی، بیشتر مسائل عاطفی در میان ما برچسب مرض روانی عرف زده و زجر کشیده در تیمارستانها را می خوردند ، یا به عنوان کسانی که از نظر عاطفی موقوف شده اند می بیند . آنهایی که الگویی و همدردی ندارند نهایتاً یا نگهبان زندان می شوند یا شکنجه گر . Payne می نویسد « بسیاری از ما از بیان احساسات کنترل فشرده در هراسیم . آیا جای تعجب است وقتی که قدرت عقده ها را در نیاکانمان مورد بررسی قرار می دهیم ، به بسیاری از ما زادگان مستقیم همان کسانی هستیم که بخاطر بیان احساسات به بنده کشیده و شکنجه می شدند ، و بسیاری از ما زادگان همان کسانی هستند که شکنجه می کردند .Payne) ، 1986) .
بینش عاطفی می تواند به عنوان تشریح هایی که عاطفه و تفکر را در هم می تنید تغییر شود. همانطور که تحقیقات جدید مغز اشاره دارد ، سیستم خود آگاه و عاطفی بیشتر از آنچه که قبلاً تصور می شود بهم وابسته اند . Damasio) ، 1995 ؛ LeDoux ،1998).
بسیاری از کسانی که درباره بینش عاطفی مطلب می نویسند فرآیند آموزش عاطفی را در مدارس خاطر نشان می کنند . برای بسیاری از روانشناسان و فرهیختگان ، بینش عاطفی ، تفکر در هم تنیده أی بود که رقابت در جامعه و مهارتهای عاطفی را توضیح می داد . Eliasetal) ،1997 ؛Goleman ، 1995 ). به هر حال دیگران فراتر رفتند . به عنوان مثال Payne (1986)براین باور است که بینش عاطفی می تواند در مدارس بوسیله آزاد کردن تجربه های عاطفی پرورش یابد . رهایی احساسات به نقل از او « کار ساده ای نیست … در بی قراری های اجتماعی احتمالاً ایجاد خواهد شد . اما خواه نا خواه ما باید این فرآیند را تکامل دهیم و یا اینکه با نسلی سرکنیم که احساسات را زیر پا گذاشته اند و بنابراین راه ها را بیراه می روند .»
Payne) ،1986)
بینش عاطفی به عنوان برابر کننده
دومین قسمت «جو فکری»تضاد بین درک تفاوتهای میان مردم و برابر سازی آنها می باشد . در سال 1994 ،Murray, Herrnstein کتاب Bell Curve را نوشتند ، کتاب قطوری که زمینه بینش را با طرح های عمومی در ایالت متحده مورد بررسی قرارداد. لب کلام کتاب این بود که مردم بصورت طبیعی بینش های متفاوتی دارند ، بعضی بینش پایین ، اکثر با بینشی متوسط و بعضی با بینش بالا ، و این تفاوتها را بسیار مشکل می توان تغییر داد . نویسندگان سپس اضافه کردند که بینش پایین دلیلی است که مردم فقیر یا بیکار هستند و بینش بالا دلیل که بعضی ثروتمندند . میان چنین عقیده تبعیض آمیزی در جامعه ای که بنیان گذارانش در اعلامیه استقلالشان نوشته بودند« تمام انسانها تساوی خلق شده اند .» دعوتی برای ستیزه محسوب می شد . و اگر به این مطلب تفاوتهای بینشی میان نسلها ، مذاهب ، و نژادهای مختلف ، را که نویسندگان ذکر کرده بودند ، اضافه کنید ، بوی ستیز را به وضوح خواهد شنید. در رسانه ها تغییرهای زیادی به دنبال کتاب آمد ، همچنین عنوان های جدیدی از قبیل « The Bell Curve Wars» Fraser) ،1995)