شناختن تمایلات طبیعی و تمنیات فطری جوانان و ارضاء صحیح و معتدل هر یک از آن تمایلات :
اساسی ترین پایه تربیت نسل جوان است . مربی لایق کسی است که در درجه اول ساختمان طبیعی جوانان را مورد مطالعه دقیق قرار می دهد و با بررسی کامل و همه جانبه تمام خواهشهای درونی آنرا بشناسد و سپس هر کدام را در جای خود و با اندازه گیری صحیح و عاقلانه ارضاء نماید[1] .
چنین تربیتی هم آهنگ با نظام حکیمانه خلقت و بر وفق قانون آفرینش است . چنین تربیتی بهترین و پایدارترین تربیتها است ، چنین تربیتی می تواند جوانان را به شایستگی بسازد و موجبات خوشبختی و سعادت ابدی را فراهم آورد .
بیشتر انحرافات جوانان که سر انجام منجر ه تیره روزی و سقوط آنان می شود از دو منشاء سر چشمه می گیرد : یا برای اینست که پاره ای از تمایلات فطری مورد توجه قرار نگرفته و عملاً سر کوب شده اند یا برای آنست که جوانان در ارضاء بعضی از تمایلات دچار تند روی و افراط شده اند .
دکتر کارل می گوید : از هم اکنون باید مسئله احیای تعلیمات عمومی را مورد نظر قرار داد . دبستانها و دبیرستانها و دانشکده ها نتوانسته اند مردان و زنانی تربیت کنند که به خوبی از عهده رهبری صحیح زندگی برآیند . تمدن غرب به سوی انحطاط گرائیده زیرا نه مدرسه و نه خانواده موفق به تهیه و تربیت مردمی واقعاً متمدن نشده است .
شکست تعلیم و تربیت امروزی با کمبود پدر و مادر فهمیده از یک طرف و با اولویتی که مربیان برای مسائل فکری قائلند و فهم ناکافی ایشان از مسائل فیزیولوژیکی و بی اعتنایی به اصول اخلاق از طرف دیگر بستگی دارد .
حوادث سالیان اخیر نواقص طبقه جوان را که از مدارس و دانشگاه ها بیرون آمده اند به خوبی نشان داده است . وقتی اجتماع از هم می پاشد بسط علو و ادبیات و هنر و فلسفه چه سودی دارد .
برای آنکه تمدن ما زندگی خود را ادامه دهد باید هر کس خود را آماده زیستن کند ولی نه بر حسب ایدئولوژیها بلکه بر وفق نظم طبیعی اشیاء . بنابراین بایستی به جای تعلیم منحصراً فکری تعلیم جامع را جایگزین کرد . به بیان دیگر باید تمام امکانات ارثی را به فعالیت واداشت و فردی را که بدین ترتیب پرورش می یابد به واقعیات جهانی و اجتماعی واقف کرد .
ما امروز مربیانی برای تعلیم و تربیت جامع در دست نداریم لذا قبل از هر چیز مدارسی برای تربین چنین مربیانی ضروریست که در آن اصول مشی صحیح زندگی ومقررات و تکنیکهای آن تعلیم شود .
وظیفه چنین معلمی آنست که موجودات کاملی به وجود بیاورد و در هر کس تا آنجا که امکانات ارثیش اجازه می دهد ادب و تملک نفس و درستی و حس جمالی و حس مذهبی و رسوم دلیری و قهرمانی را بسط دهد و در عین حال همیشه با پزشکان و استادان تربیت بدنی و پرورش فکری و روحانیون حقیقی و با اولیا شاگردان در تماس باشد و بالاخره اثر این عوامل مختلف را چنان توجه کند که از هر کودکی موجود متعادلی ساخته شود چنین معلمی مدیر حقیقی مدرسه است .
در آیین مقدس اسلام برنامه تربیت نسل جوان بر اساس احیاء تمام فطری و هدایت همه خواهشهای طبیعی استوار است پیشوای عالیقدر اسلام کلیه تمنیات مادی ومعنوی جوانان را مورد توجه دقیق قرار داده است و در ضمن تعالیم اعتقادی و اخلاقی و عملی خود همه آنها را با هم موزون و هم آهنگ ساخته و هر یک را با اندازه گیری صحیح در جای خود ارضا کرده است[2] .
جوانی که در مکتب آسمانی اسلام تربیت می شود و جسم وجانش با تعالیم رسول اکرم پرورش می یابد یک انسان واقعی است و در زندگی از تمام مزایای سعادت و خوشبختی برخوردار است :
او دارای سرمایه ایمان و اخلاق است و جز به پاکی و نیکی فکر نمی کند او با اتکا به خداوند بزرگ روحی مطمئن و آرام دارد و در مقابل پیش آمدهای زندگی خود را نمی بازد و شخصیت معنوی خویش را از دست نمی دهد او مردکار و فعالیت است و هرگز از انجام وظایف خویش شانه خالی نمی کند . او از تمام لذائذ زندگی بطور مشروع و به قدر مصلحت برخورداراست و در خویش احساس محرومیت نمی کند و خلاصه جوانی که با برنامه اسلام تربیت می شود به کمال شایسته خویش میرسد و کلیه تمایلاتش در جای خود ارضا می گردد .
برای آنکه جوانان ازبرنامه های تربیتی اسلام در احیا تمایلات و تعدیل خواهشها آگاه شوند . برای آنکه تا اندازه ای روش های علمی و عملی رسول اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) واضح گردد پاره ای از آنها را ضمن این بحث وچند بحث دیگر مورد گفتگو قرار می دهیم تا جوانان با پیروی از آنها موجبات سعادت و کامیابی خود را فراهم آورند :
از جمله تمایلاتی که بطور فطری با سرشت انسان آمیخته شده و ریشه اصلی آن در اعماق جان کلیه ملل و اقوام بشری وجود دارد معرفت الهی و وجدان اخلاقی است .
بشر به فطرت طبیعی خود درک می کند که در این جهان متغیر و پر تحول قدرتی وجود دارد که همواره ثابت و لا یتغیر است تحولات جهان در آن قدرت اثر نمی گذارد و گذشت زمان تغییرش نمی دهد . آن حقیقت مجهول ذات لایزال الهی است .
بشر به خواهش فطری و کشش طبیعی خود مایل است آن حقیقت را بهتر بشناسد و نسبت بوی معرفت بیشتری پیدا کند و در مقابل آن قدرت ثابت و نا محدود سر تعظیم و بندگی فرد آورد .
به آیین فطرت و دین حنیف توجه نما به آن فطرتی که خداوند تمام بشر را با آن آفریده است فطرتی که در خلقت انسان همواره ثابت است و هرگز تغییر نمی کند این است آیین استوار و تزلزل ناپذیر الهی[3] .
زراره از امام صادق (ع) پرسید دین حنیف چیست فرمود فطرت است ، فطرتی که خداوند مردم را با آن آفریده است فطرت مردم بر فطرت الهی است [4].
بشر به فطرت انسانی خود بدون مربی و معلم اصول اولیه خوبیها و بدیها را درک می کند و طبعاً مائل است به خوبیها بگراید و از بدیها اجتناب نماید . این تشخیص فطری که ناشی از هدایت تکوینی خداوند است در قران شریف به الهام الهی تعبیر شده است .
قسم به جان بشر و آن خدایی که او را موزون و معتدل آفریده و نیک و بدش را بوی الهام فرموده است [5].
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرموده است : که خداوند با فیض الهام خود نیک و بدها را بر بشر آشکار فرموده است .
روان شناسان آن نیروی دراک را که با سرشت بشر آمیخته و در اعماق جان تمام ملتها وجود دارد و بوسیله آن خوبیها و بدیهای اصلی را تشخیص می دهند بنام وجدان اخلاقی می خوانند .
ژان ژاک روسو گوید : به تمام ملت دنیا نظر بیندازید، تمام تاریخها را ورق بزنید در بین تمام این کیش های عجیب و غریب و ظالمانه در بین تمام این عادات و رسوم بی نهایت متنوع همه جا همان اصول عدالت و درستی ، همان قوانین اخلاقی ، همان مفاهیم نیکی و بدی را خواهید یافت .
بنابراین در اعناق همه روحها یک اصل فطری عدالت و تقوی یافت می شود که ما علی رغم قوانین و عادات ، اعمال خود و دیگران را از روی آن قضاوت می نمامییم و خوب و بد آن را معلوم می کنیم این اصل همان است که من وجدان می نامم .
راست بگویید آیا در دنیا مملکتی یافت می شود که در آن پای بند نبودن به ایمان و عقیده ، حفظ قول ، ترحم ، خیر خواهی و جوانمردی جنایت باشد آدم خوب منفور باشد و آدم بد محترم ؟ ای وجدان ای غریزه ملکوتی ای صدای جاویدان و آسمانی ای راهنمای مطمئن این موجودات نادان وکم عقل، تویی که عاقل و آزاد هستی ای آنکه نیکی و بدی را بدون خطا قضاوت می کنی تویی که انسان را به خدا نزدیک می کنی ، تو هستی که طبیعت او را نیک می گردانی و اعمال او را با قوانین اخلاقی وفق می دهی ، اگر تو نبودی من در خودم چیزی حس نمی کردم که مرا فوق بهائم قرار دهد ، تنها امتیازی که بر آنها داشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نا منظم گمراه شوم و از خطایی به خطای دیگر بیفتم[6] .
همانطور که ریشه های اصلی غرائز و خواهشهای نفسانی از دوران کودکی در نهاد فرزندان بشر وجود دارند و تدریجاً با پیشرفت سن و تناسب نمو بدن رشد می کنند و با فرا رسیدن دوران بلوغ با شدت و نیرومندی آشکار می گردند ، همچنین بذرهای اساسی معرفت فطری و وجدان اخلاقی نیز از دوران طفولیت در اعماق جان کودکان نهفته اند و کم و بیش خود نمایی خفیفی دارند . موقعیکه کوک به دوران بلوغ و جوانی می رسد و از نیرومندی جسم و جان برخوردار می گردد بذرهای معرفت و وجدان شکفته می شوند و تمایلات فطری ایمان و اخلاق در نهادش به شدت بیدار می گردند .
تحولات انقلابی بلوغ ، کلیه فرضیات نهفته را در وجود جوانان آشکار می سازد و به همه استعدادهای طبیعی جامه فعلیت می پوشاند با فرا رسیدن بلوغ از یک طرف خواهشهای غریزی در وجود جوانان شکفته می شود و از طرف دیگر تمایلات روحانی و وجدان اخلاقی در ضمیرشان بیدار می گردد . همانطور که انگیزه غرائز جوانان را به اعمال خواهشهای نفسانی تحریک می کند همچنین کششهای روحانی آنان را به ارضاء تمنیات معنوی وا دارد .
به عقیده روان شناسان دوران بلوغ و جوانی دوره بروز احساسات مذهبی و شکفته شدن تمایلات ایمانی و اخلاقی است . جوانان به طور فطری مائلند از مبداء عالم با خبر شوند خداوند خالق را بشناسند و او را پرستش کنند . جوانان به طبع انسانی خود در جستجوی حق هستند و در راه پی بردن به حقیقت مجاهده و کوشش می کنند و بدینوسیله تمایل فطری خود را به معرفت ارضاء می نمایند .
جوانان به تمایل طبیعی و رغبت فطری خود به پاکی و فضیلت به عدل و انصاف باداؤ امانت و وفا به پیمان براستی و درستی و خلاصه به سجایای انسانی علاقه دارند و مایلند شخصیت خود را بر اساس تمنیات وجدان اخلاقی استوار نمایند .
قدرت و اختیار جوانان در انتخاب صفات پسندیده یا ناپسند یکسان است و می توانند عملاً نادرستی را بر گزینند و به انحراف وناپاکی بگرایند . ولی انگیزه های فطری وکششهای درونی که در اعماق جانشان وجود دارد آنان را براه فضائل اخلاقی و سجایای انسانی سوق می دهد و از نادرستی و سیئات اخلاقی بر حذرشان می دارد .
جوانان از ضمیر باطن خود که کانون تمنیات فطری است تنها یک ندا را می شوند و آن ندای درستی و راستی است ندای پاکی و فضیلت است آن ندایی است که با سرشت آدمیان آمیخته شده و به نام الهام الهی و وجدان اخلاقی خوانده می شود .
تمایل طبیعی نوجوانان به فضیلت اخلاقی و انصاف به پاکی و پاکدامنی به قدری شدید است که اگر در محیط خانواده از پدر و مادر رفتار ظالمانه و غیر انسانی مشاهده نمایند به شدت خشمگین می گردند لب به اعتراض می گشایند پدر و مادر نادرست و ستمگر را به شدت ملامت می کنند و آنان را مایه ننگ بشریت می دانند . نوجوانان نه تنها به صفات پسندیده و رفتار پاک خود فکر می کنند بلکه میل درونی و رغبت فطری آنان پاکی و فضیلت مردم جهان است جوانان از نادرستی و بد اخلاقی دگران رنج می برند و بر انحراف و ناپاکی مردم افسوس می خورند آرزو دارند که سجایای انسانی و فضایل اخلاقی بر سراسرجهان حاکم باشد و تمام مردم عالم براستی و درستی قدم بردارند .
سوریس دبس استاد دانشگاه استراسبورک می گوید : در حدود 15-17 سالگی جوانان به ندای تقدس یا شجاعت به لرزه در می آیند آرزومند می شوندکه جهان را از نو تشکیل دهند بدی را محو و نابود سازند و عدالت مطلق را حکمفرما نمایند[7] . اوگوست در قانون سه حالت خود دوران بلوغ را سنین ماوراء الطبیعه نامیده است . غالب اشخاص در مقام مواجهه با مسائل اسرار جهان و کیفیت وجود یک نوع اضطراب خاص حس می کنند که یگ راه دیگر وصولل به ماورالطبیعه است .
گویا همه روان شناسان در این نکته منفق القولند که ما بین بحران تکلیف و جهش ناگهانی احساسات مذهبی ارتباطی وجود دارد .
در این اوقات یک نوع نهضت مذهبی حتی در نزد کسانی دیده می شود که سابق بر این نسبت به مسائل مربوط به مذهب و ایمان لاقید بوده اند و در سنین کمال و پختگی نیز دوباره لاقید و بی اعتنا می شوند . طبق نظر ( استانلی هال ) حداکثر این احساسات مذهبی در حدود 16 سالگی پیدا می شود . این استحاله را می توان یک صورت خلاصه و فشرده از توسعه شخصیت جوان دانست . این احساسات به جوان که تحت تاثیر نیروهای مختلف قرار گرفته است اجازه می دهد که علت غایی خود را در وجود خداوند پیدا کند .
نوجوانان از هر ملت و نژاد به طور فطری خواهان معرفت الهی و سجایای اخلاقی هستند این خواهش عمیق و طبیعی سبب شده است که دانشمندان روان ، دوران بلوغ را سنین ماوراء طبیعت بنامند و در مباحث روان شناسی جوان مستقلاً درباره آن گفتگو کنند .