نیما یوشیج
علی اسفندیاری (نیما یوشیج) در سال 1276هجری شمسی برابر با 15 جمادیالثانی 1315 قمری و 11 نوامبر 1897 میلادی در یوش مازندران به دنیا آمد – در طبیعت زیبایی که همواره اثری از آن در اشعارش به چشم میخورد – نیما تا سن دوازده سالگی در آغوش همین طبیعت زیبا بود. تحصیلات اولیهاش تحت همان شیوه قدیمی و در مکتب خانه بود. خواندن و نوشتن را نزد آخونده ده یاد گرفت و به گفته خودش «او مرا در کوچه باغها دنبال میکرد و به باد شکنجه میگرفت» او در این سن و سال به شهر میآید. دوره دبستان را در مدرسه جاج حسن رشدیه به نام «حیات جاوید» آغاز کرد،پس به مدرسه سنلویی رفت. زبان فرانسه را از این طریق آموخت و این باعث شد که آشنایی او با ادبیات اروپا بیشتر شود. این آشنایی تأثیری ژرف در شعر نیما و بطور کلی در شعر معاصر گذاشت. او در مدرسه چندان موفق نبود، چون مانند بسیاری از نوابغ به تحصیلات آکادمیک اهمیتی نمیداد. از طرفی روح کودکانه پرنشاط روستایی او بر این بیرغبتی دامن میزد. خودش میگوید.
«هنر من خوب پریدن و با رفیقم (حسن پژمان) فرار از محوطه مدرسه بود، من در مدرسه خوب کار نمیکردم ...»
در این موقع وجود معلمی به نام «نظام وفا» که خود شاعر بود تأثیر زیادی بر نیما میگذارد و او را تشویق به خواندن و سرودن شعر میکند.
نیما مانند اکثر شعرا عشقی نافرجام را در زندگی خود تجربه کرد. این شکست او را بیشتر به طرف شعر سوق داد و باعث شد تا نیما خود را در پناه شعر آرام و آسوده احساس کند. «افسانه» که نقطه آغاز شعر اوست مشحون از احساسات نیما است.
نیما در سال 1305 با «عالیه جهانگیر» از بستگان «میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل» بود ازدواج کرد.در سال 1309 به آستارا عزیمت کرد و در آنجا مشغول تدریس شد. در سال 1311 به تهران مراجعت کرد و در سال 1318 به عضویت هیأت تحریریه «مجله موسیقی» انتخاب شد و در دی ماه سال 1338 در تهران بدرود حیات گفت. در سال 1372 پیکر نیما از تهران به یوش انتقال داده شده و در خانه خودش دفن گردید.
نیما در آغاز کار هنری خویش بیشتر اوقات به حجره چایفروش شاعر، حیدرعلی کمالی میرفت و در آنجا به سخنان ملک الشعرای بهار، علی اصغر حکمت، احمد اشتری و دیگر گویندگان و دانشمندان عهد خود گوش فرا میداد و زمینه شعر و هنر خود را مهیا میساخت.
اولین شعرهای نیما،پراکنده، گمنام و کاملاً شخصی بود. این اشعار بعدها به تشویق «نظام وفا» جدیتر تلقی میشد و نیما آثار خود را به نظر وی میرساند، اشعاری که بیشتر به سبک خراسانی بود.
فرصت بعدی و مهمتر ظهور شعر نیما روزنامه «قرن بیستم» میرزاده عشقی است. عشقی که خود در زمینه شعر نابغهای بود –به چاپ شعرهای نیما و تقلید از شیوه او میپردازد. «بیرق و لکهها» مهمترین آثار اوست که در قرن بیستم به چاپ رسیده است.
روزنامه «نوبهار» جولانگاه بعدی نیما است با شعر «ای شب» از این به بعد آثار او در زمره آثار شعرای مصر جای خود را مییابد و نیما بیشتر از پیش مطرح میشود. بین سالهای 1318 تا 1320 در «مجله موسیقی» به چاپ آثار خود مبادرت میورزد «ارزش احساسات» بهترین نمونه این آثار است.
نیما با حرکتی که در طول زندگی خود داشت نشان داد که از شعر و هنر ادراکی عمیق و تازه دارد و شایستگی این را داراست که در عرصه سرشا ر و پربار ادب فارسی بنیانگذار شیوهای نوین باشد. نیما در قسمتی از رساله «حرفهای همسایه» چنین اظهار نظر کرده است:
«ادبیات ما باید از هر حیث عوض شود. موضوع تازه کیفی نیست و نه این کافی است که با پس و پیش آوردن قافیه و افزایش و کاهش مصراعها یا وسایل دیگر، دست به فرم تازه زده باشیم. عمده این است که طرز کار عوض شود و مدل وصفی و روانی که در دنیای با شعور آدمهاست، به شعر بدهیم ... »
نیما راجع به هدف اصلی خود در شیوهای که به کار گرفته اینگونه نظر میدهد :
«هدف اصلی من انجام خدمتی است که دیگران به خاطر تزلزل افکار و احساساتشان و انحراف از خط مشی معتبری که طبیعت برآنها تحمیل کرده قادر به انجامش نیستند.»
آثار نیما در روزنامهها و مجلههای : بهار، قرن بیستم، موسیقی، پیام نور، مردم، علم و زندگی، سخن، صدف، اندیشه و هنر به چاپ رسیده و کتابهایی او که در زمان حیات و پس از مرگش منتشر گردیده عبارتند از :
قصه رنگ پریده اسفند ماه 1229 – افسانه 1301 – خانواده سرباز دیماه 1304 – دو نامه دیماه 1329 – مانلی 1325 – ارزش احساسات 1334 – برگزیده اشعار 1324 – ناقوس 1346 – ماخ اولا 1346 – شهر شب، شهر صبح 1346- شعر من 1345 – یادداشت ما 1349 – نامههای نیما به همسرش 1350- فریادی دیگر و عنکبوت رنگ 1350 – دنیا خانه من است 1350 – کندوهای شکسته 1350
بخشی از آثار نیما به زبانهای فرانسه و انگلیسی و روسی و عربی ترجمه شده است.
«امشب فکر میکردم با این گذران کثیف که من داشتهام، بزرگی که فقیر و ذیل میشود و حقیقتاً جای محسر است، فکر میکردم برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیتنامه من باشد، به این نحو که بعد از من هیچ کس حق دست زدن به آثار مراد ندارد بجز دکتر معین، اگر چه او مخالف ذوق من باشد.دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند، ضمناً دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی و آل احمد با او باشند، به شرطی که هر دو با هم باشند. ولی هیچ یک از کسانیکه که به پیروی از من شعر صادر فرمودهاند، در کار نباشد. دکتر محمد معین مثل صحیح علم و دانش است. کاغذ پارههای مرا باز کنید. دکتر محمد معین که هنوز او را ندیدهام، میتوانم قیم برای خود داشته باشم. دکتر محمد معین قیم است، ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. اما ما در زمانی هستیم که ممکن است، که این اشخاص نامبرده از همه بدشان بیاید و چقدر بیچاره است انسان»
(وصیتنامه نیما یوشیج)
بحث و بررسی پیرامون شعر نو «نیمائی» و شعر کهن و سنتی و دامنهای گسترده دارد و اختلاف میان طرفداران شعر نو و پیروان شیوه کهن و سنتی شعر، شاید فیالواقع از زمان نیما شده و نظرات متعدد در هر دو مورد برله و علیه هر کدام، عنوان گردیده است، لذاست که در این دفتر، قصد عنوان و بررسی این نظرات و عقاید را نداشتهایم، به همین جهت نیز قضاوت را بعده خواننده میگذاریم تا با تحقیق و بررسی در منابع و ماخذ موجود، به نتیجه مطلوب نائل آید.
آنچه درباره نیما و شعر او در این گفتار آمده است، برگزیده از منابع متعددی میباشد که اسامی آنان در کتابنامه آورده شده و علاقمندان میتوانند به آن مراجع و منابع مراجعه نمایند.
تحلیلی از نیما و شعر او
شعر فارسی با گذر از قرون اولیه خویش و طی فراز و نشیبهای بسیار، سرانجام به عصر مشروطیت و انقلاب سیاسی اجتماعی مشروطه رسید.
تا قبل از این، شعر، بافتی اغلب رومانتیک و فردی داشت و قدم فراتر از حیطه محدود نیازهای فردی شعر بیرون نمینهاد. سالها بود که ساختار عاطفی مشخص، شعر را در قبضه خویش داشت. این ساختار عاطفی البته گاه و بیگاه به عرفان، فلسفه، کلام، منطق، هزل، هجو، رثاء و ... میگرائید و چه بسا آثاری زیبا و قابل تعمق در چنین راستاهایی خلق میشد. اما عبور ایران و جامعه ایران از یک دوره تحول و منقلب تاریخی، باعث شد تا وجه تمایزی در شعر این دوره پیدا شود که در ادوار پیشین نبود. حال و هوای دگرگونی و انقلاب مشروطه جای خود را در کلام شعرا بازیافته بود و با انقلاب، مضامین اجتماعی به شعر راه پیدا کرد.
(اشرفالدین حسینی،ملک الشعرای بهار، ادیبالممالک فراهانی و ...) این اوج را با کلام خویش به شعر بخشیدند.
در عرصه صور خیال در شعر فارسی، ما با دو دوره مشخص مواجه هستیم. در دورههای نخستین شعر فارسی،شعر و شاعر به طبیعت نزدیک میشوند. رودکی، فرخی سیستانی و بویژه منوچهری نمونههای این مدعایند. این ارتباط البته صرف ارتباط با عناصر طبیعت نیست، بلکه منظور، روانی سخن و انعکاس روانی و بیپیرایگی طبیعت در شعر این دوره نیز هست. هر چه بیشتر میآئیم این عنصر در شعر کمرنگتر میشود تا جائیکه در سبک هندی با نهایت مغلقگویی، رمزگرایی و ایهام مواجه میشویم. تصنع، بافت پیچیده کلام، دوری از سلامت روانی از ویژگیهای شعر این دوره است.