بخوان بنام رهائی ، بخوان بنام بلوغ ، بخوان بنام صاعقه در التهاب شب
بخوان بنام ساقه امید در پهن دشت یاس ، بخوان بنام خالق خورشید و
عشق را به اسم اعظم معشوق از پس یلدای بی تنفس دیجور شب نورباران کن .
بخوان نبی گرامی !
بخوان رسول عشق و امید !
بخوان به نام نامی توحید .1
مقدمه
« هر آنکه جانب اهل خدا نگهدارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
دلا چنان معاش کن که گر بلغزد پای
فرشته ات بدو دست دعا نگه دارد »
( حافظ)
رسم است که در آغاز هر اثری ، مؤلف چند جمله ای را تحت عنوان مقدمه نوشته و آن را در اختیار خوانندگان قرار می دهد . غرض از این اقدام معرفی اثر ، بیان آن چیزی را که در آن اثر می خواهد بگوید ، اهداف ومقاصد نویسنده در تهیه آن ، شیوه کار مؤلف در بررسیها ، در تحقیقات مربوطه و .. است . ولی در مواردی هم دیده می شود مؤلفی به بهانه مقدمه ، سفره دل را گسترده و دیدگاههای خود را درباره امری که تا حدود زیادی مربوط به مسأله مورد بحث در تحقیق است عرضه می دارد کاری را که ما در ضمن این پیش گفتار عرضه داشته ایم .
ملاحظه و بیان جریاناتی که در جهان می گذرد موجب تأسف و ملالت خواهد بود و اگر امور به همین گونه جریان یابند که دارند یأس انگیز است . عصر ما عصر سقوط و انحطاط انسانیت است ، روح تعهد ومسئولیت انسانها صورت ماشینی پیدا کرده و قربانی بزرگ عصر ما عاطفه و وجدان و اخلاق است . در جواب اینکه چرا این چنین شده و چرا دنیای ما در چنین موقعیتی قرار دارد می توان گفت این امر بدان دلیل است که بشریت امروز از خدای خود دور مانده ، وضع وجدان و اخلاقش تنزل پیدا کرده و خلاصه آنکه معنویت از زندگی او رخت بربسته است .
اینک نیازی به بازگشت احساس می شود ، بازگشت به منبع مدنیت و رشد آفرین ، یعنی خداوندی که آفریدگار و آگاه به مصالح و خیر و شر ماست .
کاری که ما در این مختصر انجام دادیم بررسی کوتاهی است در زمینه خیر اندیشی و محبت در اخلاق .
محتوای این اثر حاصل گردهمائی و تدوین یادداشتهایی است که با مراجعه به منابع اصیل که فهرست آنها در همین اثر آمده است تهیه و به رشته تحریر در آمده .
با امید اینکه این تلاش خوانندگان محترم را سودمند افتد . با عرض احترام وتشکر
مارال علمی نیا
تهران : خرداد ماه 1382
تعریف خلق :
خَلْق وخُلْق را از نظر ریشه و ماده یکی دانسته اند و این مسئله ای است که در کتب لغت و هم در تفاسیری که از قرآن دردست است ملاحظه می کنیم. گفته اند غرض از خَلْق شکافتن و شکل ظاهری انسان و غرض از خُلْق شکل یا حالت نفسانی و صفات معنوی و باطنی اوست و در مواردی به معنی مرّوت و دین هم آمده است .
و بر این اساس اخلاق کلمه و لغتی است که در آن جنبه های مربوط به صفات معنوی و نهانی انسان که صرفاً در رفتار ظاهر می شوند قابل ذکر است . در برخی از کتب اخلاقی ، خُلْق را حالتی نفسانی دانسته اند که آدمی را بدون فکر و رویه ای به انجام کارهائی تحریک می نماید .1
اخلاق : ج خلق خوی ها . طبیعت باطنی سرشت درونی . اخلاق یا تهذیب نفس ، یکی از شعب حکمت عملی است و آن دانش نیک و بد خویها و تدبیر انسان است برای نفس خود یا یک تن خاص .2
تعاریف اخلاق :
از اخلاق تعریف های متعدد و متنوعی دردست است که هر کدام به تناسب ناظر بر بعدی از مسأله اخلاق و نشان دهنده دید و جهت یک صاحبنظر است . ما در این بخش برای اینکه تصویری از نظرات گوناگون و در عین حال شمائی کلی از اخلاق داده باشیم به نمونه هایی از آنها اشاره خواهیم کرد :
غزالی در تعریف اخلاق می گوید : حالتی است راسخ و مؤثر در روان انسان که در سایه آن بدون اندیشه و تأمل افعال و رفتار از بشر ظاهر می شود .
هگل از فلاسفه غرب می گوید : اخلاق عبارتست از پیروی و اطاعت قوانین و اخلاق کسی است که درست مطیع قانون باشد و مقرراتش را عملاً بکار بندد .
دیگران نیز گفته اند :
اخلاق عبارتست از ملکات و صورتهای نفسانی ثابت که از تکرار عمل حاصل می شود .
اخلاق مجموعه اصول حاکم بر رفتار انسانی و پاسداری از این روابط است .
علم اخلاق عبارتست از آگاهی و اطلاع از عادات و آداب و سجایای بشری و..
بررسی تعاریف :
از مجموعه تعاریفی که در زمینه اخلاق وجود دارد و ما تنها برخی از آنها را ذکر کردیم این نتایج حاصل می شود که :
اخلاق دانشی تجربی نیست گواینکه دردنیای غرب سعی به عمل کردن آن با توجه به تعاریف علم جدید دارند .
آنهایی که سعی به عمل کردن آن دارند آن را دانشی عملی ذکر کرده اند که در آن تطبیق عملی نظریه ها و عقاید برای اداره زندگی است .
در آن پیروی از فرمان عقل برای رام کردن هوسها و تمایلات مورد نظر است .
بعقیده رفتار شناسان تحت سیستم در آوردن غرائز در آن وجود دارد .
بیرون آمدن از حالت لذت جوئی و هوای حیوانی و خارج شدن از خود پرستی است .
بخش مهم آن فنی است ناشی از درک اصول کلی اعمال و رفتار انسانی .
از نظر اسلام مجموعه ای بهم پیوسته از قول ، نیت و عمل است .
و بر این اساس اخلاقی آن کسی است که از من و خودپرستی خود بیرون آمد و طبق موازین گفتار و رفتار دارای غرائز حیوانی و تمایلات نفسانی خود را با نیروی خود اندازه گیری کرده و آنها را در حدود مصلحت اعمال میکند.1