یعنی پیکاری درونی جهت آماده شدن برای پیکارهای سخت بیرونی که رمضان کلاس آموختن است ، کلاسی در قلب اجتماع . و معلمانش همه پیامبران خدا از ابراهیم تا محمد و همه امامان شیعه از علی تا مهدی و همه رهبران به حق مردم از آغاز تا به امروز و تا همیشه و کتابش قرآن است . سخن خدای مردم برای رهایی و نجات مردم . کلاس به فرمان خدا و شاگردانش همه مردم . مردمی که بایدآگاه شوند از بند جهالتها و باید بیدار شوند از افسون رویاها و غفلت ها و رمضان اردوگاه مهیا شدن است . برای پیکار رهاییبخش از ستم ستمکاران و ظلم بیدادگران . اردوگاه آموزش پیکار است . سربازانش توده مردم و افسرانش بهترین فرزندان مردم .
رمضان ماه وحی است
برای آگاهی مردم ، رمضان فروردین است . در اندیشه های مردم و عید فطرش نوروز است در بیدار شدن مردم و جشنش جنش انقلاب است . در برانگیختن مردم که نوروز جشن انقلاب است ، در برانگیختن طبیعت پس رمضان را خدا آفرید تا انسان را زنده سازد . خدایی که فروردین را آفرید تا طبیعت را زنده کند که فروردین از شاخه های خشک ، گلهای سرخ می شکوفاند و رمضان از تنهایی اسیر اندیشه های آزاد میخروشاند . آنجا نور آفتاب است که خاک مرده را بیدار می کند و اینجا تابش وحی است وحی است که انسان در بند را آگاه می سازد .
رمضان ماه بازگشت پیامبران است . ماه بازآمدن ابراهیم . ماه زنده شدن موسی ، ماه برانگیخته شدن محمد ، ماه بازگشت خورشید ، ماه تابیدن آفتاب بر گورستان سرما و سکون .
ماه خدا ، ماه سخن گفتن خدا
ماه مردم ، ماه بیدار شدن مردن ، ماه بیدار کردن مردم ، ماه آگاه کردن آنان که نمیدانند و ماه تذکر دادن به آنها که می دانند . ماه برانگیختن آنها که نشسته اند و ماه بازگرداندن آنها که برگشتهاند . ماه نیرو دادن به فریادی که در حال شکستن است . ماه کمک کردن به پرنده ای که در حال سقوط است و ماه به پپرواز درآوردن مرغی که از پریدن عاجز است . ماه گره کردن مشتهایی که باز می شوند و قدمهایی که آهسته میگردند ، ماه بسیج کردن سپاهی که متفرق است و تحریک کردن لشکری که در حال فرار است .
نیاز های تن
که وسیله ای بود در رفتن و شدن ، با دسیسهای آرام و ظریف ، تبدیل به هدفی میشوند در ماندن و بودن و اگر تاکنون نان در خدمت بیداری تو بود ، اینک بیدار بودن به خدمت خواب ماندنت می آید .
و تو که بیش از این از دنیا آنقدر بر می داشتی که بکار عقیده و ایمانت آید اکنون از عقیده ات آنقدر می گیری که به کار خوردن و خوابیدنت آید . اکنون برای نان و نام خود می خوانی . تو که نماز را برای آزادی و استقلال خود می خوانی اکنون برای ریا و فریب مردم می خوانی .
تو که بت ها را می شکستی تا خدا را بپرستی و بپرستند ، امروز بتها را می سازی ، تا خدا را نپرستند و نپرستی ،
آرام آرام ، لجن های عفن درونت بر روح بزرگ وجودت غالب می گردند . قدمهای سریع ات در شدن و رفتن اندک اندک به سستی و خشکی تن می دهند و از سرعت عظیم خویش می کاهند ، و سپس متوقف و ساکن و پس از سکون بازگشت و عقبگرد و در سرازیری مرگ و ذلت غلتیدن و فرود آمدن .
و لذا ررا
که هر روز باید بخوانی و آن هم نه یک بار ، پنج بار ،علتش و فلسفه اش تماس داشتن دائمی و همیشگی تو است با خدا ، با حقیقت ، با هدف ، با تکامل ، با رشد ، با اوج و با پرواز ،
و اینکه ابتدای روز در صبح ، میانه روز در ظهر و انتهای روز در شب می خوانی چون در این سه هنگام بیش از هر لحظه دیگری در معرض بازگشت و برگشتی ، و بیش از هر لحظه دیگر در تیررس خوابزدگی ،دنیازدگی ، نان زدگی و نماز در این سه نوبت یا پنج نوبت تو را از فراموش کردن رنگ باختن ، تغییر یافتن ، تسلیم شدن ، تن در دادن، حقیر شدن و فریب خوردن ، نجات می بخشد ، و رها می سازد ، ترپو را از بازگشت مجدد به سوی شرک و کفر مانع می گردد ، حقایق را دائماً در پیش رویت مطرح میسازد . و آزادی تو را بی نیازی تو را ، مسیر و جهت تو را ، هدف و مقصد تو را و خالق و معبود تو را تکرار می کند و نشان می دهد ، تا ظلمت های سهمگین شرک و فساد و بندگی و نفاق غوطه ورت نسازد . آلوده ات نکند و با خود شریک و همرنگت ننماید .