مقدمه:
کلمه امى به عنوان یکى از صفات پیامبر اکرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفى در معناى این کلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذکر گردیده است.
اکثریت طرفدار این نظرندو یا لااقل این نظر را ترجیح مىدهند.طرفداران این نظر گفته اند این کلمه منسوب به «ام» است که به معنى مادر است.امى یعنى کسى که به حالت مادر زادى از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته ها و معلومات بشرى باقى مانده است، و یا منسوب به «امت» است،یعنى کسى که به عادت اکثریت مردم است، زیرا اکثریت توده، خط و نوشتن نمىدانستند و عده کمى مىدانستند، همچنان که «عامى» نیز یعنى کسى که مانند عامه مردم است و جاهل است (1) .بعضى گفتهاند یکى از معانى کلمه «امت» خلقت است و«امى» یعنى کسى که بر خلقت و حالت اولیه که بىسوادى است باقى است و به شعرى از «اعشى» استناد شده است (2) ، و بههر حال، چه مشتق از «ام» باشد و چه از «امت» ، و «امت» به هر معنى باشد، معنى این کلمه درس ناخوانده است.
اجمالاً باید یادآور شد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در قرآن کریم (اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ النَّبیَّ الاُمِیَّ اَلَّذی یَجِدوُنَهُ مَکْتوُباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراتِ وَ الاِنْجیلَ …، سوره اعراف آیه 157) و حدیث به عنوان پیامبر «اُمی» و ناآشنا به خواندن و نوشتن معرفی شده است، چنانکه از آیه: «وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهَ بِیَمینِکَ اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ» (ای پیغمبر، پیش از نزول قرآن نه نبشتهای را خواندی ]یعنی به خواندن آشنایی نداشتی[ و به دست خود چیزی ننوشتی، اگر سابقه خواندن و نوشتن قبل از نزول قرآن در زندگانی تو میبود، جای آن داشت که تباهکاران و معاندان در نبوت تو تردید نموده، و در دیگران نیز ایجاد شک و تردید نمایند، سوره عنکبوت، آیه 48) چنین استفاده میشود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نه نبشتهای خواند، و نه چیزی نوشت.
ولی از نظر محققان اسلامی این مسئله به مطالعه و بررسی گستردهتری نیازمند است، زیرا در این مورد آراء و اقوال متفاوت و متعارضی وجود دارد که شایسته دقت، و ضمناً قابل توجیه میباشند.
از مجموع بسیاری از آیات قرآنی با توجه به تفسیرهایی که درباره آنها دیده میشود چنین برمیآید که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اُمی بوده و به خواندن و نوشتن آشنایی نداشته، و هیچ سابقهای در زندگانی آن حضرت در خواندن و نوشتن دیده نمیشود. (برای آگاهی بیشتر از این موضوع بنگرید به: مجمعالبیان ج 2 ص 532، 486 و ج 8 ص 287 و ج 10 ص 284)
ابوحیان نحوی اندلسی به این مسئله اشاره نموده و آراء دانشمندان اسلامی را نیز ضمن آن نقل کرده است، وی مینویسد:
«اکثر مسلمین بر آنند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نه هرگز چیزی نوشته بود، و نه در نوشتهای به منظور قرائت و خواندن نگریست. اما در برابر این گفته، از شعبی روایت شده که میگفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از دنیا نرفت تا آنکه چیزی نوشت. و نیز نقل شده است که آن حضرت صحیفه و نامه «عیینه بن حصن» را قرائت کرد. از ظاهر روایت صحیح مسلم، استفاده میشود که پیغمبر شخصاً چیز مینوشت، گروه اندکی از محدثان و دانشمندان اسلامی از قبیل ابوذر عبدالله بن احمد هروی، و قاضی ابوالولید باجی و جز آنها بر همین عقیده بودهاند. ابوحیان پس از نقل این آراء اضافه میکند: عده زیادی از دانشمندان سرزمین ما (اندلس) بر ابی الولید باجی تاختند تا جایی که بر وی منابر، وی را ناسزا گفته و سخت او را نکوهش میکردند و اکثر دانشمندان نیز روایات ابوالولید را توجیه نموده و گفتهاند که منظور از کتابت و نگارش پیغمبر، دستور به نگارش بوده است نه آنکه شخصاً مباشر کتابت بوده باشد، چنانکه میگویند: فلان پادشاه به فلانی نوشت یعنی دستور داد دیگران بنویسند (البحر المحیط ج 7، ص 155) به هر حال با توجه به مطالب فوق، سه احتمال در مورد خواندن و نوشتن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قابل بررسی و تحقیق است:
1 پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نه هرگز چیزی نوشت و نه در نوشتهای به منظور نگریست.
2 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قبل از رحلت، دارای سابقه خواندن و نوشتن بوده است.
3 آن حضرت همزمان با نبوت شخصاً چیزی نوشت.
احتمال سوم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس از بعثت و همزمان با نبوت خود، به نوشتن آشنایی داشته، با مقاومت شدید و اعتراض سخت علماء مواجه شد، لذا اکثر علما احتمال اول را پذیرفتند، ولی هر فرقهای برای اثبات رأی خود، دلیل و یا ادلهای ارائه دادهاند.
بیان آراء مستشرقین در این زمینه
بلاشر R. Blacher، خاورشناس معروف نیز موضوع بحث را بدین صورت مطرح کرده است که:
«آیا محمد (صلی الله علیه و آله) به خواندن و نوشتن آشنایی داشته است»؟
پیداست که این سؤال جداً مهم بوده و بلاشر پاسخهای مختلفی برای آن یافته و مینویسد: امروزه رأی و عقیده ثابت مسلمین، این است که محمد (صلی الله علیه و آله) فاقد چنین آشنایی بوده است. یعنی نه مینوشت نه میخواند (Introductian am Coram Edi. 1995 «نقل از تاریخالقرآن، دکتر عبدالصبور شاهین، ص 248»)
البته بلاشر در بیان این رأی و عقیده متکی به اخباری است که از کلمه امی در تعبیر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به «النَّبی الاُمی» معنی بیسواد و کسی که خواندن و نوشتن نمیدانسته، اراده شده است. و همین تفسیر و توضیح را امری Ameri و کازیمرسکی Kasimerski و مونتیه Montet در مورد کلمه «امی» پذیرفتهاند.
معذالک ما میبینیم که کلمه «امی» = «امیین» در آیه: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُمیّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبینٍ» (سوره جمعه، آیه 2) به گونهای دیگر نیز تفسیر شده است که منظور از «امی» «امیین»، تازیانِ مشرک بوده که از وحی بیاطلاع بودهاند، چنانکه یهود و نصاری نیز از آن آگاهی نداشتند، به همین جهت زندگی آنها آمیخته به جهل نسبت به قانون الهی بوده است.
در تفسیر طبری اخباری منسوب به ابن عباس وجود دارد که مؤید همین رأی است. پس بنابراین «النَّبی الامی» به معنی پیامبر جاهل و بیسواد نیست بلکه منظور از آن پیامبری است که بر مشرکان و بتپرستان مبعوث گشت.
این توجیه درباره کلمه «امیین» در آیه فوقالذکر ممکن است قابل قبول باشد. ولی کلمه «امی» در آیه: «اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ النَّبیَّ الاُمِیَّ الَّذی یَجِدوُنَهُ …» (سوره اعراف، آیه 157) وصف خود پیامبر است یعنی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خود نیز امی و ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده و طبق آیه: «هُوَ الَّذی بعث فی الامیین …» بر مردمی مبعوث گشت که آنها نیز از خواندن و نوشتن بیبهره بودهاند.
آنچه اساس الهی بودن قرآن و آسمانی بودن این کتاب مقدس را تأیید میکند همین نکته است که: قرآن بر پیامبری امی نازل گشت و همین امییت و عدم آشنایی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خواندن و نوشتن، بزرگترین سدی بود که در میان تعالیم وی و تورات و انجیل، جدایی ایجاد میکرد، و مانع از آن بود تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در سرمایه الهی خود از کتب یهود و نصاری مدد گیرد و همین مسئله، شگفتی انسان را برمیانگیزد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدود یک انسان عادی، دارای شکوه و عظمت مقام رسالت باشد؟!
لذا رأی گروهی از خاورشناسان بدانجا منتهی گردید که امی بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را تأیید نموده و آن را با قاطعیت بپذیرند، ولی در عین حال نمیتوانستند به سادگی درک کنند که امر به قرائت: «إقْرَءُ» در آغاز سوره عَلَق، خواندن از روی نوشته نیست بلکه صرفاً به معنی جاری کردن کلمات و تعبیرات بر زبان میباشد.
دسته دیگری از خاورشناسان، قاطعیتی در رأی خود ندارند بلکه در این مسئله دچار تردید و تحیر میباشند، چون در برابر خود، ادله و شواهد متعارضی میبینند که برخی از آنها مؤیدِ امی بودنِ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است، و برخی دیگر از این شواهد، امی بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را نفی میکند.
مطالعات و تحقیقات ویل Weil نتوانست این حیرت و تردید را از میان بردارد، زیرا وقتی آیه: «وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ، وَ لا تَخْطُهُ بِیَمینِکَ» را در مَدّ نظر قرار میدهد با توجه به اصل و ریشه کلمه «تتلو» (ت ل و) به این نتیجه میرسد که معنی تلاوت، اتصال و تقریر شفاهی است، و بعقیده او معنی آیه این است که پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) به خواندن و نوشتن آشنایی داشته است، منتهی پیش از بعثت، کتب یهود ونصاری را نخوانده بود.