پیامبر (ص)) تشکیل یک حکومت عادلانه که پایهاش بر قوانین آسمانی استوار بود داد و پس از بیست و چند سال کوششهای طاقت فرسا با گفتارهای منطقی الهی و سیره و کردار عادلانه و اخلاق بزرگ جالب قلوب و نیروهای شگرف آسمانی و زمینه و جانبازی فداکاران در راه آیین مقدس خدایی موفق به یک تشکیلات با اساسی شد که پایهاش با عدالت و توحید بر قرار بود و پیغمبر اسلام چنانچه میدانید و در تواریخ جهان خواندید تا آخرین روز زندگانیش از کوشش در راه انداختن چرخ های توحید خدا و توحید کلمه و توحید آرا و عقاید خودداری نکرد تا پایه دین و آیین و نظام مدینه فاضله استوار و برقرار شد.
رسول اکرم (ص) (که) در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. در آن زمان مثلا به بیان قانون جزا اکتفا نمیکرد، بلکه در ضمن به اجرای آن میپرداخت: دست میبرید، حد میزد و رجم میکرد.
تاریخ گواهی میدهد که (پیامبر اکرم (ص)) تشکیل حکومت داده، و به اجرای قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است. والی به اطراف میفرستاد، به قضاوت مینشسته، و قاضی نصب میفرموده، سفرایی به خارج و نزد روسای قبایل و پادشاهان روانه میکرده، معاهده و پیمان میبسته، جنگ را فرماندهی میکرده. و خلاصه، احکام حکومتی را به جریان میانداخته است.
رسول اکرم که تاریخش را خوب میدانید دیگر که تنهایی مبعوث شد. سیزده سال نقشه کشید و ده سال جنگ کرد. نگفت که ما را چه به سیاست، اداره کرد ممالکی را، نگفت ما چه کار داریم.
در صدر اسلام قلوب مردم متوجه به حکومت بود، حکومت صدر اسلام، حکومت بر قلوب بود و لهذا با جمعیت های کم بر امپراتوری های بزرگ غلبه کردند.
اینها از اول وارد سیاست بودند، مدتی که مکه بود حضرت پیامبر (ص) نمیتوانست یک حکومتی تشکیل بدهد، لکن مشغول جمعآوری افراد بود، مشغول یک سیاست زیرزمینی بود. بعد که کار را درست دید و آمدند به مدینه، آنجا دیگر حکومتی بود... همان آخری هم که در رختخواب رحلت خوابیده بودند، جیش اسامه بیرون شهر مهیا بودند برای رفتن، و حضرت رسول گفت خدا لعنت کند کسی را که تخلف کند، به حسب روایت از جیش اسامه قضیه، بعد از مرگشان هم میخواستند درست بکنند، کردند درست. آن همه شمشیری که حضرت امیر زد، به ما حالی کرده بودند که یکی از خلاف مروت ها پوشیدن لباس جندی است. این خلاف است، این با عدالت نمیسازد. حضرت امیر هم مگر عادل نبود؟ سیدالشهدا مگر عادل نبود؟ خلاف مروت بود آن کاری که سیدالشهدا میکرد؟ آن کاری که حضرت امیر میکرد؟
پیغمبر اکرم کدام روز نشست همین طوری فقط مسئله بگوید، کاری به کار جامعه نداشته باشد؟ اینهایی که میگویند آخوند چه کار دارد به امور سیاسی، پیغمبر اکرم کدام روزش از مسائل سیاسی خارج بود؟ دولت تشکیل میداد. با اشخاصی که بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه میکرد، جنگ میکرد.
شما اگر صدر اسلام را ملاحظه کنید میبینید که اسلام از زمان پیغمبر، صلی الله علیه و آله و سلم، حکومت تشکیل کرده است، قوای نظامی و انتظامی داشته است. در سیاست ها دخالت میکرده است و مسجد النبی مرکز سیاست اسلامی بوده است و ثقل قدرت اسلامی.
رسولالله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است. رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم، تشکیل حکومت داده است، تشکیل مراکز سیاست داده است،... سیاستی که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانی بود. پیغمبر اسلام دستش را دراز کرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت میکرد به اسلام و دعوت میکرد به سیاست اسلامی و حکومت تشکیل داد و خلفای بعد حکومت تشکیل دادند. در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود، سیاست و دیانت توام بودند.
ما تابع حضرت رسول و ائمه، علیهم السلام، هستیم که همه امور دست آنها بود. حکومت تشکیل دادند و مردم را هدایت نمودند.
اصولا اساس اسلام از سیاست است. به وسیله پیغمبر اسلام و پس از آن تا مدت ها حکومت تشکیل میشد و آنها تمام امور سیاسی را در دست میگرفتند.
پیغمبر اکرم در عین حال که وظایف شخصی خودش را بجا میآورد و خلوت ها با خدای تبارک و تعالی داشت، تشکیل حکومت داد و به انحای عالم برای دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت کرد به دیانت و دعوت کردند بعد به اجتماع. این طور نبود که بنای او این باشد که بنشیند توی خانه و ذکر بگوید. ذکر میگفت، لکن همان ذکر هم خودسازی بود. دعا میکرد، ولی همان دعا هم، هم خودسازی و هم مردمسازی بود و مردم را تجهیز میکرد برای مقاومت. تمام ادعیهای که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است، تمام این ادعیه در عین حالی که دعوت به معنویات است، از راه دعوت معنویات تمام مسائل مسلمین اصلاح میشود.
آن وقت هم که به مدینه تشریف آوردند و تشکیل حکومت دادند باز هم منتظر این نشدند که قدرت زیاد پیدا بکنند. باز هم دعوت خودشان را به طور گستردهتری به جا آوردند و مردم را به وظایف شخصی و اجتماعی، سیاسی دعوت کردند.
رسول خدا سیاست داشت و حکومت بدون سیاست ممکن نیست.
رسول خدایی که سال های طولانی در سلوک بوده است، وقتی که فرصت پیدا کرد، یک حکومت سیاسی ایجاد کرد، برای اینکه عدالت ایجاد بشود.
مسئله حکومت در زمان پیغمبر بوده و سیاست هم بوده، در زمان امیر المومنین بوده و سیاست هم بوده است.
اگر پیغمبر آمده بود و فقط تو مسجد مدینه نشسته بود و قرآن را ذکر کرده بود و دیگر کاری هم نداشت، ما هم میرفتیم همین کار را میکردیم، ما تاسی میکردیم، اما کسی که آمده است، در مکه مشغول مبارزه بوده است - یک نحوی غیر از آن نحوی که در مدینه دیگر مسلحانه بوده - تا وقتی آمد مدینه، در مدینه که آمد حکومت تشکیل داد. فرستاد، مبلغ فرستاد، حکومت فرستاد در همه جا، آن جایی که دستش میرسید، مژده داد ایشان به مردم که ما میگیریم دنیا را، همه را از بین میبریم، روم را از بین میبریم، ایران را از بین میبریم، یعنی از آن وضعی که آنها دارند که بت پرستی میکنند یا آتش پرستی میکنند، این را از بین میبرند و الا احیا کردند همین مدت کوتاهی که پیغمبر اکرم زندگی کرد، احیا کرد بشر را، مسلمین باید تاسی کنند به او که او چه کرد، ما هم باید حکومت تشکیل بدهیم. او جنگ کرد ما هم باید جنگ بکنیم. او دفاع کرد ما هم باید دفاع کنیم.