غزوه خندق(یا احزاب)
از حوادث مهم سال پنجم هجرت که به قول معروف در ماه شوال آن سال اتفاق افتاد جنگ خندق بود،که با توجه به کثرت سپاه و تجهیز لشکریان قریش،و محاصره طولانى و نبودن آذوقه کافى در شهر مدینه،و دشوارى وضع اقتصادى،کارشکنىهاى داخلى که از ناحیه یهود بنى قریظه و منافقین مىشد و به سختى مسلمانان را تهدید مىکرد،براى پیغمبر اسلام و پیروان آن بزرگوار یکى از سختترین جنگها و دشوارترین درگیریهایى بود که با دشمن داشتند و مانند گذشته به کمک و یارى خداى تعالى و ایمان و فداکارى و استقامت،بر همه این مشکلات پیروز شده و همه دشمنان را مغلوب ساختند و از این کارزار سخت و دشوار نیز فاتح و سربلند و پیروز بیرون آمدند.
در پایان غزوه بدر صغرى گفته شد که چون مشرکین به دستور ابو سفیان در بدر صغرى حاضر نشدند و آن سال را مناسب براى جنگ ندیدند مورد شماتت و سرزنش بزرگان قریش و مردم مکه قرار گرفته و قبایل عرب بازگشت آنها را حمل بر ترس و فرار از برابر مسلمانان کردند،و از این رو ابو سفیان تصمیم گرفت لکه این ننگ را از دامن خود بشوید و بار دیگر شوکت و عظمت خود را به رخ مسلمانان و ساکنان شبه جزیره عربستان بکشد و به همین منظور نزدیک به یک سال،یعنى از ذى قعده سال چهارم تا شوال سال پنجم در صدد تهیه سربازان جنگى و ابزار و اسلحه کافى براى چنین جنگ بزرگى بر آمده و توانستند روزى که از مکه به سمت مدینه حرکت کردندبیش از ده هزار مرد جنگى را با تمام تجهیزات بسیج کنند به شرحى که در ذیل خواهید خواند.
عامل دیگرى که در بسیج این لشکر زیاد و ترتیب دادن این جنگ مهم بسیار مؤثر بود،تحریکات جمعى از بزرگان یهود بنى نضیر و بنى وایل مانند حیى بن اخطب و هوذه بن قیس بود که چون به دستور پیغمبر اسلام ناچار به خروج از مدینه و جلاى وطن گردیدندبه شرحى که پیش از این گذشتدر صدد انتقام از محمد(ص)بر آمده و سفرى به مکه و نزد قریش رفتند و آنها را بر ضد مسلمانان و پیغمبر اسلام تحریک کرده و به آنها اطمینان دادند که اگر شما به جنگ او بروید ما همه گونه کمک و مساعدت به شما خواهیم کرد،تا آنجا که نوشتهاند:وقتى قریش حال بنى النضیر را از ایشان پرسیدند آنها در پاسخ گفتند:
بنى النضیر در میان خبیر و یثرب چشم به راه شما هستند تا بر محمد و یارانش هجوم برید و آنان به کمک شما بشتابند.چون از حال بنى قریظهکه هنوز در مدینه سکونت داشتندجویا شدند گفتند:آنها نیز منتظر هستند تا چه وقت شما به شهرشان برسید و آن وقت پیمان خود را با محمد بشکنند و به یارى شما بشتابند.
قرشیان که در اثر مبارزات طولانى با مسلمانان تا حدودى خسته به نظر مىرسیدند و از طرفى تدریجا عقایدشان نسبت به مراسم دینى قریش و آیین بت پرستى سست شده و به حال تردید در آمده بودند،براى اطمینان خاطر نسبت به مرام و آیین خود از آنها که جزء بزرگان یهود و اهل کتاب به شمار مىرفتند سؤال کردند:راستى!شما که اهل کتاب هستید و از آیین ما و محمد اطلاعات کافى دارید به ما بگویید:آیا آیین ما بهتر است یا دین محمد؟
یهودیان در اینجا روى دشمنى با پیغمبر اسلام(ص)و عناد با آن بزرگوار از یک حقیقت مسلم و قطعى دست برداشته و براى خوشایند و تحریک آنها آشکارا حق کشى کرده و پاسخ دادند:مطمئن باشید که شما بر حق هستید و آیین شما از دین او بهتر است. (1) قرآن کریم در مذمت آنان بسیار زیبا گوید:
«الم تر الى الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للذین کفروا هؤلاء اهدى من الذین آمنوا سبیلا،اولئک الذین لعنهم الله و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا»
[آیا ندیدى آنان را که بهرهاى از کتاب داشتند به جبت و طاغوت مىگروند و به کافران گویند:راه شما به هدایت نزدیکتر از راه مؤمنان است،آنهایند که خدا لعنتشان کرده و هر که را خدا لعنت کند یاورى براى او نخواهى یافت.]و از برخى از تواریخ نقل شده که یهودیان براى اطمینان قریش به مسجد الحرام آمده و در برابر بتهاى مشرکین سجده کرده و خواستند با این رفتار عملا نیز حقانیت آیین آنها را ثابت کنند.
قریش مکه با این جریان از نصرت یهود مطمئن شده و با سخنان آنها به آیین باطل خود دلگرم گشته و آمادگى خود را براى جنگ با مسلمانان اعلام کردند.
حیى بن اخطب و دیگر بزرگان یهود وقتى قرشیان را آماده کردند به نزد قبایل دیگرى که در حجاز سکونت داشتند مانند قبیله غطفان،بنى مره و بنى فزاره و هر کدام که روى جهتى با پیغمبر و مسلمانان عداوت و دشمنى داشتند آمده و آنها را نیز با سخنانى نظیر آنچه به قریش گفته بودند براى جنگ با مسلمانان تحریک و آماده کرده و پس از گذشتن چند روز دستههاى مختلف از میان قبایل به مکه آمده و با قریش ائتلاف کرده به سوى مدینه حرکت کردند.ریاست قریش با ابو سفیان بود و قبایل دیگر نیز هر کدام تحت ریاست و فرماندهى یکى از بزرگان خویش حرکت کردند و ریاست همه سپاه را نیز به ابو سفیان واگذار کردند،و چنانکه گفتهاند :وقتى از مکه خارج شدند متجاوز از ده هزار سپاه بودند.
رسیدن خبر به مدینه و دستور حفر خندق
خبر حرکت لشکر قریش به رسول خدا(ص)رسید و براى مقابله با این لشکر جرار در فکر فرو رفتند و چارهاى جز آنکه در مدینه بمانند و حالت دفاعى به خود گیرند ندیدند،اما باز هم براى حفظ شهر از حمله دشمن،تدبیرى لازم بود،از این جهت پیغمبر اسلام با اصحاب خود در این باره مشورت کرد و سلمان فارسى که در آن وقت از قید بردگى آزاد شده بودبه شرحى که در جاى خود مذکور شدو مىتوانست در جنگها شرکت کند پیشنهادى داد که مورد تصویب قرار گرفت و قرار شد بدان عمل کنند.
سلمان گفت:اى رسول خدا در شهرهاى ما اهل فارس معمول است که چون لشکر زیادى به شهر هجوم آورند که مردم آن شهر را تاب مقاومت با آنها نباشد اطراف خود را خندقى حفر مىکنند و راه حمله را بر دشمن مىبندند،اینک به نظر من خوب است دستور دهید آن قسمت از شهر مدینه را که سر راه دشمن مىباشد خندقى حفر کنند.رسول خدا(ص)این نظریه را پسندید و قرار شد قسمت زیادى از شمال و بخصوص شمال غربى مدینه را به صورت هلالى خندق بکنند،و روى هم رفته قسمتى را که پیغمبر دستور حفر خندق در آن قسمت داد قسمت شمالى مدینه بود که شامل ناحیه احد مىشد و تا نقطهاى به نام راتج را مىگرفت،چون در قسمت جنوب غربى و جنوب،محله قبا و باغستانهاى آنجا بود و در ناحیه شرقى نیز یهود بنى قریظه سکونت داشتند و لشکر دشمن ناچار بود از همان ناحیه شمال و قسمتى از شمال غربى به مدینه بتازد و از این رو فقط همان قسمت را براى حفر خندق انتخاب کردند.
پیغمبر خدا دستور داد براى این کار خطى در آن قسمت ترسیم کنند و هر ده ذراع و یا چهل ذراع و یا به گفته برخى بیست گام و سى گام را میان ده نفر از مهاجر و انصارتقسیم کرد،براى خود نیز مانند افراد دیگر قسمتى را معین کرد تا در ردیف مهاجرین آن قسمت را به دست خود حفر کنند.
فضیلتى از سلمان
سلمان با اینکه طبق روایاتى که در شرح حال او گذشت عمرى طولانى داشت،مردى نیرومند و کارگر خوبى بود که در هر روز به اندازه چند نفر کار مىکرد و از این رو میان مهاجر و انصار درباره او اختلاف افتاد و هر دسته او را از خود مىدانستند،مهاجرین مىگفتند:سلمان از ماست و انصار مىگفتند:از ماست؟
رسول خدا(ص)که چنان دید فرمود:
«السلمان منا اهل البیت»
[سلمان از ما خاندان است.]
سختى کار
پیش از این اشاره شد که ائتلاف احزاب و داستان جنگ خندق در وقتى اتفاق افتاد که در مدینه خشکسالى شده بود و مردم شهر از نظر آذوقه و مواد خوراکى در فشار و مضیقه بودند و از این رو وقتى خبر حرکت آن سپاه عظیم و مجهز به مردم مدینه رسید سخت به وحشت افتادند،منتهى آنان که ایمان محکمترى داشتند دل به نصرت خدا بسته و این حادثه را آزمایشى براى خود مىدانستند ولى آنها که پایه ایمانشان سست و یا در دل نفاق داشتند نمىتوانستند اضطراب و وحشت خود را پنهان کنند و همه جا سخن از سقوط شهر مدینه و اسارت زنان و کودکان به دست دشمن به میان آورده و پس از ورود لشکریان قریش و مدت محاصره نیز به بهانههاى مختلف از فرمان رسول خدا(ص)و توقف در کنار خندق سرپیچى کرده و فرار مىکردند،و سخنان ناهنجارى که موجب ترس و دلسردى دیگران نیز بود به زبان آورده و نفاق باطنى و بىایمانى خود را همه جا آشکار مىساختند،به شرحى که در جاى خود مذکور خواهد شد.
و به عبارت روشنتر به دنبال خبر حرکت لشکر احزاب وحشت سرتاسر مدینه رافرا گرفت با این تفاوت که افراد با ایمان با علم به اینکه آزمایش سختى در پیش دارند از این وحشت داشتند که آیا بتوانند بخوبى از عهده آزمایش برآیند یا نه؟و افراد سست عقیده و منافق از سرنوشت خود و زن و بچه و اموال و داراییشان وحشت داشتند،اینان در کار حفر خندق نیز سستى مىورزیدند و تا جایى که مىتوانستند شانه از زیر کار خالى کرده فرار مىکردند و در عوض مردمان با ایمان با کمال جدیت و علاقه و کوشش کار مىکردند.
اگر احیانا احتیاجى ضرورى پیدا مىکردند که دست از کار کشیده و سرى به خانه و زن و فرزند خود بزنند از رهبر بزرگوار خود اجازه مىگرفتند و با موافقت آن حضرت بسرعت به خانه آمده و باز مىگشتند و بر عکس منافقان و افراد سست ایمان براى فرار از کار،نا امن بودن شهر و خانه را بهانه قرار داده و یا به بهانههاى مختلف دیگر بیشتر وقت خود را در خانه مىگذراندند و بلکه گاهى دیگران را نیز به فرار وا مىداشتند.
خداى تعالى درباره مؤمنان آیه ذیل را به پیغمبر نازل فرمود:
«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا على امر جامع لم یذهبوا حتى یستأذنوه إن الذین یستأدنک أولئک الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم و استغفر لهم الله ان الله غفور رحیم»
[جز این نیست که مؤمنان حقیقى کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان کامل دارند و هر گاه در کارهاى عمومى که حضورشان لازم باشد حاضر شوند تا اجازه نگیرند از نزد وى بیرون نروند کسانى که از تو اجازه گیرند همان کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند و چون از تو براى بعضى کارهاشان اجازه خواستند به هر کدامشان که خواستى اجازه بده و براى ایشان آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است.]
و درباره منافقان نیز در دو آیه بعد فرموده: «...فلیحذر الذین یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم» .
[باید کسانى که از امر خدا مخالفت مىکنند بترسند از اینکه دچار فتنهاى گردند یا به عذاب دردناکى دچار شوند.]