شیخ صفیالدین اردبیلی (۶۵۰-۷۳۵ هجری) نیای بزرگ دودمان صفویان بود.این دودمان نام خویش را از وی گرفته بودند.او پایهگذار خانقاه صفوی در اردبیل بود که با گذشت زمان پیروان بسیاری را به دست آورد.
زندگی
او که پیرو مذهب سنی شافعی بود در اردبیل زاده شد.او در زمان خویش مورد احترام مردم بود و مردم آن سامان او را به عنوان پیر و مرشد پذیرا بودند.از او دیوانی به زبان تالشی تاتی در دست است. شیخ صفی همزمان با الجایتو( ایلخان مغول) میزیست.
شیخ صفی خود پیشتر پیرو شیخ زاهد گیلانی بود و دختر او فاطمه خاتون را نیز به زنی گرفته بود. زهد و سادهزیستی او با وجود داراییش در آن زمان نامور بود. شیوه زندگی و کاریزمای او و ناماوری خانقاهش به زودی برای او و فرزندانش پیروانی را از شام و ترکیه و بخشهای دیگر ایران فراهم ساخت. پس از او پسرش شیخ صدرالدین موسی جای پدر را گرفت.
دارایی
بر پایه گزارشهای تاریخی وی در آغاز تنها ۷ هکتار زمین داشت، ولی هنگام مرگ مالک بزرگی بود که بیست دهکده داشت.
صفویه که به پشتیبانى و جانفشانى گروهى از ترکمانان صوفى و شیعى متعصب موفق به ایجاد قدرتى جنگى، نظامى واحد و دولتى به کلى متمایز از تمام دولتهاى اسلامى مشابه خود شدند، از مشایخ خانقاه و اولاد شیخ صفى الدین ابواسحاق اردبیلى بودند که در عهد فرمانروایى ایلخانان مغول به طاعات و کرامات صوفیانه در تمام آذربایجان و گیلان و نواحى اطراف شهرت یافته بود و رجال معروف عهد هم خواه از آن باب که بر حسب ذهنیت از جنس عوام بودند، خواه از آن جهت که هماهنگى با روحیه عوام را وسیله تحکیم و تأمین موضع خویشمىدیدند، نسبت به وى اظهار ارادتمىکردند. چنانکه خواجه رشیدالدین فضل الله «مقتول 718 ق / 1318 م» در حق وى تکریم و اعتقاد فوق العاده نشانمىداد و تقدیم هدایا و نذورات به خانقاه او را وسیله تقرب به خدا، یا لامحاله کسب محبوبیت در بین بندگان خدا تلقىمىکرد. از سایر بزرگان و حتى امیران عصر هم نظیر این گونه «فتوح» با انواع نیاز و ارادت براى شیخ ارسالمىشد. از این رو، خانقاه اردبیل، هم به کثرت و توالى این گونه نذورات و فتوح، توجه صوفیان لوت خوار را از همه جا جلبمىکرد، هم به خاطر ارتباط مشایخ این خانقاه با ارباب دولت و رجال عهد، عام خلق به ویژه طبقات ضعیف شهرى و روستایى براى رهایى از مظالم حکام قدرتمند و صاحبان اقطاع که به زورگویى و تجاوزجویى معروف و موصوف بودند، تقرب به شیخ خانقاه و فرزندان او را وسیله گره گشایى از کار خویش تلقىمىکردند. بدینگونه طى سالها با توسعه تدریجى خانقاه شیخ در اردبیل، مریدان و دوستداران شیخ همه از دور و نزدیک براى زیارت با جهت ارادت به خانقاه وى ترددمىکردند؛ و هر روز تعدادشان افزونمىشد. به تدریج اردبیل و خانقاه شیخ به صورت یک نقطه اتکاء روحى و اخلاقى براى عام و خاص درآمد؛ لاجرم، فتیان «جوانمردان اهل فتوت» و عیاران شهر هم براى کمک به اراى احکام شیخ و سعى در گره گشایى از کار مراجعان و دادخواهان به خانقاه پیوستند و این جمله همراه با آمادگى و کوششى که دیوانیان و امیران ولایات در اجراى درخواستها و رعایت احوال شیخ نشانمىدادند، حیثیت و اعتبار خانقاه اردبیل را در نزد عام و خاص تا حدى زیادى بالا برد.
کوشش شیخ زاهد گیلانی و قدرت یافتن خانقاه شیخ صفی الدین
شیخ صفى الدین که داماد و تربیت یافته شیخ زاهد گیلانى «وفات 700 ق / 1300 - 1 م» از مشایخ زهاد و صوفیه بزرگ عصر ایلخانان بود، در نواحى آذربایجان و گیلان و دیلمان و سرزمینهاى کرد نشین و در بین طوایف ترکمان نواحى اطراف، مریدان و تابعان بسیار داشت که غالبا" تربیت یافتگان شیخ زاهد گیلانى بودند و بعد از او به ارشاد یا وصیت خود او به حلقه یاران شیخ صفى پیوستند. بدین گونه درگاه شیخ در اردبیل در نزد مردم گیلان و دیلمان و آستارا هم مورد توجه و علاقه فوق العاده قرار گرفت؛ چنانکه در بین طوایف مرزى آسیاى صغیر نیز که آیین شیعه، اما غالبا" آمیخته با عقاید غلات در نزد آنها رواج داشت، به تدریج با پراکنده شدن آوازه شیخ، گرد او فراز آمدند. افسانه این گونه کرامات نزد اکراد و ترکمانان اطراف، از چادر به چادر و از اوبه به اوبه نقلمىشد و پیروان و دوستداران و معتقدان قابل ملاحظهاى بر گرد خانقاه شیخ جمعمىآورد؛ این جمله، احترام ایلخانان و وزیران و رجال عهد آنها را در حق شیخ و فرزندانش تا حدى با ترس و توهم و الزام احترام توأممىساخت.
شیخ صفی الدین و تشیع
اینکه خود شیخ به مذهب تشیع گرایى نشانمىداد یا در اظهار آن به اقتضاى احوال و رعایت مصلحت وقت «تقیه»مىکرد، معلوم نیست؛ چنانمىنماید که نخستین پیروانش بیشتر به آوازه زهد و کرامات منسوب به شخص او مجذوبش شده باشند تا به خاطر مذهب یا مجالس وعظ او که در آنها ذکر نام ائمه شیعه هم هنوز باید با نام صحابه و صالحان و زهاد غیر شیعى همراه بوده باشد. اما کثرت نسبى و افزایش تدریجى گرایشهاى شیعى در آذربایجان عهد ایلخانان که اظهار تشیع سلطان محمد یک نشان بارز آن به شمارمىرود، ظاهرا" باید از همان ایام حیات شیخ، اندک اندک، تعداد قابل ملاحظهاى از عناصر شیعى یا خرقهاى متمایل به آن رادر بین سایر مریدان وى وارد کرده و در این آیین حتى آنها را به تعصب فوق العاده رهنمون شده باشد. البته این موضوع خالى از غرابت نیست و بیشتر به نظرمىآید که عناصر شیعه از زمان خود شیخ گرد وى جمع بوده اند و لاجرم در بین آنها که محارم شیخ بودند، شیخ خود را به تبلیغ مجدانه این آیین یا به اظهار تقیه در آن باب محتاج نمى دیده است. هر چند به رعایت مصلحت وقت، هنوز رخصت اظهار آن یا دست کم اظهار شور و تعصب در آن را به یاران و فرزندان خویش نمىداده است