خانواده و سازندگی
اکثر دانشمندان معتقدند آنچه سبب میشود فردی در زندگیاش موفق باشد و دیگری بزهکار و سرخورده ، محیط زندگی اوست . اسلام معتقد است هیچ طفلی ذاتاً فاسد و تبهکار نمیباشد بلکه فطرت او پاک و سالم و بر مبنای سلامت است و این محیط زندگی اوست که در او شرایط جرم و بزه را تکوین میدهد . اولین محیطی که آدمی پس از تولد با آن مواجه است ، خانواده اوست . خانواده آموزشگاه رفتار و کردار کودک است . مهر و وفا ، لبخند ، ترشرویی ، شرافت و انحراف را کودک از آنجا میآموزد . از آنجاست که روابط خود را با سایرین تنظیم میکند و ممکن است بر اساس عشق و محبت باشد یا خصومت و نفرت و در کل او از تربیت خانواده تأثیر میگیرد . اهمیت سالهای اول زندگی فرزند مایه شادی و رونق زندگی زناشویی است . او هر روز در حال رشد است و البته نمیتواند به طور مستقل به زندگی ادامه دهد . و به رفع نیازهایش بپردازد ، پدر و مادر با مهر و محبتی که به فرزندشان دارند ، کودک را تحت حمایت خویش میگیرند و نیازهای او را برطرف میکنند . این دوران ، دوران شکلپذیری و تکوین شخصیت کودکان است . آموزشها و تعلقات در این دوره در ذهن کودک نقش میبندد و زمینهساز فردای اوست . کودک از همان روزهای اول زندگی از راه نگاه کردن ، شنیدن و لمس کردن ، بسیاری از مسایل مورد نیاز را میآموزد و تقلید میکند . لذا توجه به کودک و تربیت او باید در خردسالی باشد زیرا در این دوره بیش از دورههای دیگر نیاز به فرصت برای یادگیری و کاوش و بازی دارد . افرادیکه در یک خانواده زندگی میکنند و با کودک سرو کار دارند مثل والدین ، خواهر و برادر ، پدربزرگ و مادربزرگ ، و حتی خدمتکار و ... همگی در کودک اثر گذارند . آنچه را میبیند میآموزد . بدین سان اگر کودکی سر از جرم و جنایت درآورد به زحمت میتوان منشایی جز خانواده برای رفتارش جستجو کرد . تحقیقات روانپزشکان و دانشمندان نشان داده است که تجارب دوران طفولیت در پیشامدهای ناگوار زندگی افراد در طول مدت عمر مؤثر است و در دوران بزرگسالی نمود پیدا میکند . این تحقیقات نشان داده است که اکثر افرادی که مرتکب لغزش و انحراف شدهاند در دوران خردسالی با اشکالاتی در رایطه با خانواده مواجه بودهاند . فروید معتقد است که سازنده انسان ، تجارب دوران کودکی اوست و. هوسهای این دوران حیات بزرگسالی را تحت تاثیر قرار میدهد . با تفکر در این موارد ضرورت رفتار صحیح با کودک خود را درمییابیم . خانواده نابسامان خانوادهای نابسامان است که در آن والدین و یا زن و شوهر از عهده وظایف خود برنیایند . خانوادهای که بر اثر غیبت والدین ، بیماری مزمن ، ترک خانواده ، جدایی و طلاق از هم پاشیده شده و نظمی بر آن حاکم نیست ، یک خانواده نابسامان است . چنین خانوادهای یک خانواده واقعی نیست . در این خانواده زمینه انحراف و لغزش برای اعضاء آن مهیاست . برخی از نشانههای این خانواده عبارتند از : پدر و مادر هر دو از دنیا رفتهاند ، پدر و مادر جدا شدهاند ، پدر و مادر زندهاند ولی فرزندان دچار کمبود محبت ، افراط در آن و یا تبعیضاند ، غیبت پدر و مادر از خانه بسیار است و کودک از دیدن آنها محروم میباشد ، کودک به دلایلی از نظر والدین مطرود است ، والدین منحرف و یا معتاد میباشند ، خانواده جاهل ، غافل ، در امر تربیت ناموفق و یا بیبرنامه است .
تاثیر خانواده نابسامان در دختران
تاثیر خانواده نابسامان در دختران به مراتب مهمتر و چشمگیر است . چرا که دختران به خاطر طبیعت انفعالیشان بیش از پسران به محبت و توجه نیاز دارند . زود میرنجند و زود دلسرد میشوند و خیلی زود تسلیم حوادث میشوند . از طرفی دیگر او در آینده مسؤلیت فرزندانی را به عهده خواهد گرفت ، و خود مادر خانواده خواهد شد . کودک و کمبود محبت نیاز کودک به محبت امری بدیهی است و قابل انکار نیست . محبت غذای روح کودک است . کودک تشنه محبت و عنایت والدین است و نیاز دارد که احساس کند مورد توجه و علاقه والدین و مورد تایید و حمایت آنها است . مهر و محبت فیمابین کودک و والدین ، آنها را به هم نزدیک میکند و باعث میشود پدر و مادر در دل کودک نفوذ کنند و در زمینه رشد همه جانبه برای او فراهم کنند . در خانوادهای که کودک مورد محبت والدین خود نیست . به سخن و رفتار وی توجه نمیشود ، مورد طرد خانواده است ، و مراقبت کافی از وی به عمل نمیآید . چرا والدین ممکن است به کودک خود کم محبت کنند ؟ علل آن متعدد است مثلاٌ ممکن است پدر و مادر به خاطر ترس از لوس شدن کودک به او زیاد محبت نکنند یا کودک ناخواسته بوده و یا جنسیت او مطلوب والدین نیست . در مقابل عدم توجه والدین کودک ممکن است ، کمبود خود را به صورت بیاشتهایی ، شبادراری ، امتناع از غذا ، مکیدن شست و ناخن جویدن اعلان کند . علاوه بر این چنین کودکی ممکن است دچار بیخوابی ، بیحالی و کاهش فعالیت شود ، چهرهشان گرفته است و شفافیت و زیبایی ندارد ، دچار افسردگی هستند و تزلزل روانی دارند ، احتمال اقدام به خودکشی در دوران بزرگسالی در این کودکان افزایش مییابد و نیز احتمال ابتلا به بیماریهایی چون اسکیزوفرنی و هیستری در آنان افزایش مییابد . این کودکان در بزرگسالی دچار حالتی بیتفاوت نسبت به تمام امور و سستی عاطفه و ناتوانی برقراری روابط عاطفی محکم با دیگران میباشند و رفتاری توأم با خشونت و بیرحمی شدید در آنها به وجود میآید . در بعد اجتماعی ، این کودکان افرادی ناپایدار هستند و احساس مسئولیت اندکی میکنند از جامعه همیشه طلبکار هستند و برای آن کاری انجام نمیدهند . از غم دیگران ناراحت نیستند و حتی خوشحال میشوند . گاهی هم به رفتارهای ضد اجتماعی روی میآورند . میل تخریب و ضرب و جرح و آسیب رساندن در آنها جمع میزند . همچنین تحقیقات نشان میدهد که این افراد در مدرسه قادر به یادگیری درست نیستند . به هر حال هر چه میزان کمبود محبت بیشتر و زمان آن طولانیتر باشد ، اختلالات بیشتر و عمیقتری را در کودک به جای میگذارد . نشانههایی که کودک دچار کمبود محبت است : - کودکی که به بهانههای مختلف سعی دارد خود را به پدر و مادر نزدیک کند . - کودکی که برای جلب محبت ، سر از مسخرهگی و دلقک بازی درمیآورد و یا سعی میکند خود را لوس کند . - کودکی که در برخورد با دیگران قیافه ترحمانگیز به خود میگیرد تا مورد توجه آنها باشد . افراط در محبت افراط در محبت را در رفتار بعضی از پدرها و مادرها میتوان به خوبی دید . مثلاٌ پدر و مادری را میبینید که دایماً وقت خواب به سراغ کودک خود میروند تا از نفس کشیدن او مطمئن شوند ! اگر کسالت مختصری داشته باشد دستپاچه میشوند و به اشک و آه و ناله روی میآورند دایماً او را تر و خشک کرده و در کنار خود نگه میدارند
. و هیچگاه تنهایش نمیگذارند . حتی گاهی مزاحم اولیاء مدرسه شده و توقع دارند آنان نیز چنین رفتار کنند . چرا برخی از والدین چنین رفتار افراطی را برای کودکان خود برمیگزینند ؟ درماندگی فرزند ، مرگ پی در پی فرزندان قبلی ، سالها انتظار برای تولد کودک ، تأکید بیش از حد بر تربیت به اصطلاح صحیح بیماران ، تلاش برای جلب نظر کودک ، عدم سازش با همسر و معطوف شدن توجه به کودک ، تنهایی و بیکاری والدین . عوارض چنین رفتاری بر کودکان چیست ؟ این نوع رفتار باعث میشود خلاقیتها و ابتکارات کودک رشد نکنند ، جرات حیات و حضور در عرصه از کودک گرفته شود ، اعتماد به نفس او کاهش مییابد . توان اندیشیدن و مبارزه کردن از او گرفته میشود . این کودکان رفتار والدین را دستاویزی برای رسیدن به خواستههای نامعقول خود میکنند . گاهی پرخاشگر میشود . نافرمانی از دیگر عوارض اینگونه تربیت است . چون کودک نمیفهمد که اگر از دستورات پدر و مادر سرپیچی کند ، آنها ناراحت نمیشوند . خودخواهی به عدم تحمل شکست ، عصیان علیه پدر و مادر ، بیاعتنایی نسبت به مسئولیت ، عدم توجه به حقوق و شخصیت دیگران ، عدم توانایی سازش با دیگران از دیگر موارد قابل ذکر است . در چنین خانوادهای به تدریج کودک از حصاری که اطرافش کشیدهاند خسته میشود . کسل میشود و کوشش دارند از این قید و بندها بگریزند و شخصیتی بزدل و ضعیف خواهند داشت . این خطاست که والدین یه محض درخواست کودک ، آنرا سریعاً در اختیارش بگذارند . بیایید اجازه دهیم که کمی با محرومیت و تأخیر در دریافت خواستهها آشنا شود . از ایجاد عقده در کودک نترسید و مطمئن باشید که او از داشتن در حد متعارف محرومیتها ، دچار کمبود نخواهد شد . از این بپرهیزید و بترسید که در اثر افراط کودک فردی بیعرضه و نالایق درآید . کودک و سردی در روابط خانواده اگر بخواهیم کودکی از تربیت درستی برخوردار باشند ، لازم است که از حمایت پدر و مادر برخوردار باشند . در محیط گرم خانواده است که کودک احساس امنیت میکند و درس مهر و وفا و ادب و صفا از دیگران میآموزد . کودک نیاز دارد که والدین با نوازش و بوسیدنشان کانون خانوادگی و شرایط حیات را برای آنها گرم و دلفریب ساخته و زمینهساز اعتماد آنان نسبت به زندگی باشند . نیاز دارند که محبوب خانواده خود باشند و دوست داشته شوند . در این صورت است که کودک میتواند نقش شایستهای را در روابط بعدی ایفا کند . والدین باید بکوشند محیط خانواده گرم و صمیمی پدید آورند که در این صورت ، بسیاری از رفتارها و احساسات تحت کنترل در میآیند . پدر و مادر در زمینه تربیت فرزند و ایجاد محیط درست برای کودک برنامه داشته باشند . پدر و مادر میتوانند با تهیه اشیای مورد علاقه کودک و بازی با آن ، محیط خانواده را دوست داشتنی کنند . ولی بعضی از خانوادهها از چنین فضایی تهی هستند . از گرمی والدین نسبت به فرزندان تحت هر عنوان خبری نیست و حتی تغذیه کودک از شیر مصنوعی است نه پستان مادر . مادر سرگرم کار در خارج خانه است و رسیدگی نسبت به فرزندان توسط دایه ، بستگان و گاهی دیگر اعضای خانواده است . وضع غذا و استراحت در آن نامنظم است و از عزت نفس هم خبری نیست . امکان بیرون ریختن احساسات ،
تضرع و شادی در آن کم است زیرا والدین حال و حوصله کافی ندارند . وظایف خانوادگی به نحوی صحیح انجام نمیشود و نظم و انضباطی در محیط خانواده حاکم نیست . کودک از مراقبت مادر و حمایت پدر محروم است و کمتر خود را در کنار آنان میبیند . در خانه خشونت بیش از محبت و مهر است و استبداد بیش از به حساب آوردن رأی و نظر دیگران است . چرا گاهی بعض والدین چنین محیطی را برای کودکان خویش میسازند ؟ گاهی اوفات زوجین از یکدیگر ناراضیاند و به مصلحت زمانه ، تن به ادامه زندگی دادهاند و نمیتوانند یکدیگر را دوست بدارند و در نتیجه نسبت به هم سردند . یا اینکه مادر در بیرون از منزل شاغل است ، وقتی به منزل میآید ممکن است خسته باشد و توانایی گرم کردن محفل زندگی و ایجاد انس و الفت را نداشته باشد . کودکانی که در محیط خانوادگی سرد و بیروح پرورش مییابند ، دچار تنهایی شدیدند ، منزوی و گوشهگیر بار میآیند ، دائماً در تشویش و اضطراب به سر میبرند . کمبود عاطفی دارند و خود را افرادی مطرود و تنبیه شده به حساب میآورند . شخصیت متعادلی ندارند در رشد اخلاقی و اجتماعیشان نقص وجود دارد . در ایجاد محیط گرم برای زندگی کودک و جاذب کردن کانون زن و شوهر هر دو وظیفه دارند و اما در این میان نقش مادر بسیار برجستهتر است . اگر مادر در محیط بیرون مشغول به کاریست ، وظیفه دارد در ساعاتی که در منزل است تلاشی دو صد چندان نماید تا محیط خانه را صمیمی . پر شور کند . این مادر است که میتواند در عین فقر و ناداری و گرفتاری موجبات دلگرمی کودکان را فراهم کند . مادر افسرده ، کودکی افسرده بار خواهد آورد . شما مادر گرامی ، اگر رنج و غمی دارید ، آنرا از کودک خود مخفی کنید و با لبخند بر لب با او روبرو شوید . آینده او و شخصیت و سلامتی او در گرو رفتار امروز شما است . کودک و خانواده پرتشنج و درگیری میدانیم که اساس تشکیل خانواده تفاهم و انس است . درگیری و تعارض ، برخوردهای خشن و توهینآمیز ، زمینه را برای تزلزل خانواده فراهم میکند . هر رفتاری اعم از محبت و یا بیمهری روی کودک اثر میگذارد . کودک از همان ابتدا گرمی و سردی بین پدر و مادر را تشخیص میدهد ، از ناراحتی آنها ناراحت و از شادی آنها شاد میشود . وقتی بین پدر و مادر روابط نیکو برقرار است کودک احساس امنیت و حمایت میکند .