در این مقاله تعادل بین کار و زندگی و ضرورت مدیریت کردن آن به منظور جلوگیری از عوارض عدم تعادل بین کار و زندگی، بررسی شده و اشاره شده است که تعارض بین کار و زندگی مسئله اغلب افراد، سازمانها و جوامع است و شدت و ضعف آن با سطح پیشرفت فناوری و توسعهیافتگی، ارزشهای فرهنگی و اجتماعی، سیاستها و برنامههای سازمانها و دولتها، و ویژگیهای فردی رابطه دارد. همچنین، با توصیف و تشریح عوامل مؤثر بر ایجاد تعارض بین کار و زندگی در کشورهای پیشرفته صنعتی، فهرستی از عوارض ناشی از آن ارایه شده و با این استدلال تاریخی که بسیاری از مسائل امروز کشورهای صنعتی میتواند مشکل آینده کشورهای درحال توسعه باشد؛بر اهمیت مدیریت تعادل بین کار و زندگی تأکید شده است. با توجه به ابعاد و گستره موضوع که فرد، سازمان و جامعه را تحت تأثیر خود قرارمیدهد و با رویکردی سیستمی، همه افراد جامعه، در هر سطح و در هر شغلی؛ مسئولیت دارند در راه ایجاد تعادل بین کار و زندگی گام بردارند. صاحبنظران و اندیشمندان علوم اجتماعی نیز بهعنوان پیشگامان این حرکت وظیفه دارند با گسترش فرهنگ تعادل در کار و زندگی؛اهمیت موضوع را برای همه افراد؛ بهویژه مدیران و تصمیمگیران جامعه؛ تشریح و تبیین کنند و راهحلهایی برای پیشگیری یا حذف و کاهش عوارض عدم تعادل در کار و زندگی بیابند.
مقدمه
سالها پیش آلوین تافلر(1980) در کتاب «موج سوم» خود پیشبینی کرده بود که با تغییر فناوری؛ بهویژه در عرصه ارتباطات و اطلاعات؛ شیوه کار و زندگی و رابطه انسانها دچار دگرگونیهای اساسی خواهدشد. زمانی که وی در حال نوشتن این اثر بود تعداد رایانههایی که به صورت شبکهای فعالیت داشتند بسیار اندک بود، ولی او بهخوبی پیشبینی کرد که با گسترش این شبکهها بسیاری از افراد خواهند توانست وظایف شغلی خود را در خانه انجام دهند. بهطورمثال، مدیران میتوانند فرایند تولید و عملیات تجاری را کنترل و هدایت و منشیها هم میتوانند بدون حضور در محل کار، بسیاری از امور دفتر یک مدیر را پیگیری کنند. وی نتیجه چنین تغییری را شکل گرفتن کلبههای الکترونیک دانست که درآن اشکال مختلفی از خانواده، ترکیبی مطلوب از عشق و دیگر فضیلتها در رابطه با کار را بهنمایش خواهد گذاشت. بخش اول پیشبینی نویسنده بهخوبی مشهود و قابل لمس است ولی درنتیجهگیری وی از این شرایط جای تردید فراوان است.
در زمان انتشارکتاب موج سوم؛ خوانندهای از یک کشور در حال توسعه شاید چنین تصور میکرد که سالها طول خواهد کشید تا امواج مورد نظر تافلر به مرزهای کشورش برسد؛ اما این امواج در زمانی بسیار کوتاه از طریق فناوریهای جدید مانند اینترنت؛ ماهواره؛ تلفن همراه و مانند آن قبل از پایان هزاره دوم از مزرها گذشت و حتی وارد حریم امن و خصوصی افراد شد.
هلهله شادی اندیشمندان موافق این تغییرات و تحولات و نگرانی سایر اندیشمندان از این پیشرفتهای اعجابآور و مهارنشدنی دو روی یک حقیقت واحد است که جای تأمل و بررسی دارد. در اواخر هزاره دوم؛ کاستلز (1382) در کتاب سه جلدی خود که با عنوان فارسی « عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ » ترجمه شده، بخشی از نتایج این تحولات را بهتصویر کشیده است. در کتاب وی نه تنها شواهدی برای برخی از خوشبینیهای تافلر در مورد روابط افراد خانواده بهچشم نمیخورد؛ بلکه شواهدی از اشکال و مناسبات خانوادگی، حتی در برخی از جوامع شرقی مانند تایوان، ارایه شده است که بدون قضاوت ارزشی در این زمینه، حداقل در فضای فرهنگی حاکم بر جامعه ما رفتارهایی غیرطبیعی و نابهنجار تلقی میشود.
نگرانیهای حاصل از این تحولات، بهویژه در عرصه خانواده، به اقداماتی از سوی دولتها و سازمانها برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی منجر شده است. تعیین روزی بهنام «روز تعادل بین کار و زندگی» در ایرلند و ماهی بهنام «ماه کار و خانواده» در آمریکا و همچنین ایجاد شرکتهای مشاوره و سایتهای اینترنتی برای گسترش فرهنگ تعادل بین کار و زندگی و یافتن راه حل برای بهبود روابط افراد خانواده، همگی شواهدی بر اهمیت روزافزون این بحث است(تاد، 2004: 7).
تعریف و تاریخچه موضوع
به دلیل پیچیدگی و چند وجهی بودن موضوع تعادل بین کار و زندگی؛ اغلب در درک و تفسیر آن مشکلاتی بهوجود میآید. براثر همین برداشت نادرست است که بسیاری از افراد کار و زندگی را به دو امر کاملاً جدا از هم تقسیم میکنند و با درمقابلهم قراردادن اولویتهای فرد و سازمان، کار و زندگی را بهعنوان« بازی مجموع صفر» (ZERO-SUM GAME) درنظر میگیرند که منافع یکطرف به ضرر طرف مقابل تمام میشود( هاروارد بیزنس ریویو، 2000). علاوه براین، از آنجا که عوامل مختلفی در سطح اجتماع( مانند اقتصاد، فرهنگ، سیاست، و...)، سازمان(فرهنگ سازمانی، مدیریت، حوزه فعالیت، و...)، و فرد ( ویژگیهای شخصیتی، جنسیت، وضعیت تأهل، موقعیت سازمانی، میزان درآمد، و...)، در تعبیر و تفسیر موضوع تعادل بین کار و زندگی دخالت دارند؛ ارایه یک تعریف قابل قبول برای همه افراد؛ در همه زمانها و مکانها امری غیرممکن است.
چنین مشکلی در تعریف تعادل بین کار و زندگی به معنای آن نیست که نمیتوان به وجوه اشتراک و اهدافی که در این موضوع نهفته است، دست یافت. سایت اینترنتی تعادل بین کار و زندگی(2005)، دو مفهوم اساسی را برای ایجاد اشتراک ذهنی در این مورد مفید دانسته است که عبارتند از: موفقیت و خشنودی. این دو مفهوم به چراهای بسیاری پاسخمیدهد: چرا شما کارمیکنید؟ چرا درآمد بیشتری میخواهید؟ خانهجدید، فرستادن بچهها به مدرسه، انجام موفقیتآمیز کار و ...؟ سؤالهایی است که پاسخ به آنها تا حد زیادی ما را به درک تعادل بین کار و زندگی نزدیک میکند. خشنودی در اینجا مفهوم گستردهای دارد که رضایت، شادی، عشق، و هر نوع خوشی در زندگی را شامل میشود. موفقیت و خشنودی دو وجه متعامل از یک واقعیتاند که یکی بدون دیگری معنای خود را از دست میدهد. اگر به اطراف خود نگاه کنیم؛ افراد زیادی را خواهیم یافت که به موفقیتهای مهمی در زندگی دستیافتهاند ولی نشانی از خشنودی در چهره آنها دیده نمیشود؛ یا حداقل آنگونه که شایسته است، شاد نیستند. اگر افراد بتوانند در هر لحظه از زندگی خود موفقیت توأم با شادی را تجربه کنند، به این تعریف نزدیک میشویم که بگوییم « تعادل در کار و زندگی یعنی یک روز سرشار از موفقیت و خشنودی در چهار بخش از زندگی: کار، خانواده، دوستان، و خود ».
در تعریف دیگری؛ شرایطی که در آن آزادی کارکنان در پرداختن به فعالیتها و مسئولیتهای دلخواه خود؛ خارج از محیط کار مخدوش نشود؛ تعادل در کار و زندگی تلقی شده و این به معنای آن است که باید کارها بر مبنای عقلانیت و هوشمندی بیشتری سازماندهی و به نحو مؤثرتری انجام شود.
درطول تاریخ، کار به عنوان یکی از راههای اساسی مشارکت اجتماعی و بیان شخصیت و عظمت انسان بوده و انسان خود را با کار معنا کرده است؛ با وجود این، کار تنها راه مشارکت اجتماعی نیست و تمامی وجود انسان در کار خلاصه نمیشود. نیاز انسان به آرامش و استراحت، بر عهده گرفتن مسئولیتهای اجتماعی، صرف وقت برای خانواده و مانند آن، ابعاد دیگری از فلسفه وجودی انسان را تشکیل میدهند.
کار و خانواده میتوانند اثر متقابل و نقش مکمل برای یکدیگر داشته باشند؛ با کار کردن نیازهای خانواده برآورده میشود و حمایت خانواده موجبات تقویت روحی و جسمی کارکنان برای انجام موفقیتآمیز وظایفشان را فراهم میآورد. این بحث بهظاهر ساده؛ مناقشات حاشیهای بسیار زیادی را دامن زده است. یکی از سؤالهای اساسی در این زمینه این است که رابطه کار و زندگی چگونه باید تعریف و تنظیم شود و پاسخ به این سؤال نیز ممکن است به تعداد جوامع و حتی افراد یک جامعه متفاوت باشد. آنچه امروز برای شما تعادل در کار و زندگی محسوب میشود، شاید فردا مفهوم دیگری داشته باشد، با وجود این، لازم است همه افراد، سازمانها و جوامع به این موضوع بیندیشند و پاسخ و راهکاری مناسب با شرایط؛ اهداف و ارزشهای خود بیابند. بی توجهی به این امر موجب تعارض در کار و زندگی میشود که نتایج زیانباری درپیدارد.
جیم برد( به نقل از جوشی و همکاران، 2002) پیشبینی کرده است که در 30 تا 40 سال آینده، تعادل بین کار و زندگی به مهمترین موضوع محیطهای کار در آمریکا تبدیل خواهد شد و لازم است سازمانهای این کشور در این زمینه برنامههای راهبردی داشته باشند تا بتوانند از عوارض عدم تعادل در کار و زندگی در امان بمانند.
عوامل و شرایط بروز عدم تعادل در کار و زندگی
یکی از عواملی که موجب تعارض بین کار و زندگی میشود، ساعات کارطولانی است. در آغاز رایانهای شدن فرایند تولید و گسترش فناوری اطلاعات برخی از صاحبنظران بر این عقیده بودند که جوامع صنعتی با خیل عظیم بیکاران مواجه خواهند شد و زمان فراغت بهحدی زیاد میشود که پرکردن این اوقات خود به معضل بزرگی تبدیل خواهد شد. این پیشبینیها چندان هم درست از آب درنیامد و بازار کار نهتنها با چنان مشکلی مواجه نشده بلکه با چشمپوشی از برخی نوسانها و تفاوتهای بین کشورها، توانست تعداد بیشتری از زنان را جذب کند.
بر اساس پیشنهاد اتحادیه اروپا در سال 1995، به منظور حفظ سلامتی و ایمنی کارکنان؛ حداکثر ساعات کار آنان 48 ساعت در هفته تعیین شد. یک گزارش منتشر شده در سال 2000، نشان داد که متوسط ساعات کار کارکنان انگلیسی که بالاترین ساعات کار را داشتهاند برابر با 6/43 ساعت در هفته؛ بوده است. در آلمان متوسط ساعاتکار 1/40 ساعت؛ درفرانسه 6/39 ساعت و در ایتالیا 5/38 ساعتبودهاست(جوشی و همکاران، 2002: 7). گزارش دیگری که درسال 2003 منتشر شد نشان داد که در فرانسه و ایتالیا ساعات کار تغییری نکرده بود ولی در انگلستان متوسط ساعات کار به 6/39 ساعت در هفته کاهش یافته بود. براساس این آمار، متوسط ساعات کار کارکنان ژاپنی 2/42 ساعت و کارکنان امریکایی 6/42 ساعت در هفته بوده که بیانگر بیشتر بودن متوسط ساعات کار دو کشور یاد شده نسبت به کشورهای عضو اتحادیه اروپاست(کولینگ، 2005: 2)
تفاوت در ساعات کار طولانی نه تنها بین کشورهای مختلف مشاهده میشود، بلکه افراد، گروهها و سطوح مختلف شغلی نیز ساعات کار متفاوتی در هر یک از این کشورها دارند و دلایل و انگیزههای آنها نیز برای سپری کردن ساعات بیشتری در محیط کار متفاوت است. مطالعات متعددی در کشورهای صنعتی نشان داده است که برخی از کارکنان، از جمله مدیران و کارکنان متخصص، بیش از 60 ساعت در هفته کار میکنند و بین بخشهای مختلف اقتصاد، کارکنان هتلها و پس از آن کارکنان بخش کشاورزی بالاترین ساعات کار را دارند. همچنین، پژوهشها نشان میدهد که ساعات کار طولانی بین مردان رواج بیشتری دارد( کولینگ، 2005: 20).
طی پژوهشی در یکی از شرکتهای بزرگ صنعتی ایران که نگارنده نیز در آن مشارکت داشته است. مشخص شد که مدیران عالی این شرکت بیش از60 ساعت در هفته کار میکنند و این در حالی است که شغل آنها بسیار استرسزاست و در طول روز وظایف پیچیده و متنوعی را انجام میدهند. مدیران یادشده معتقد بودند که خود را یکسره وقف کار کردهاند و بین کار و زندگی آنان تعادل وجود ندارد. البته این یافته را نمیتوان تعمیم داد و برای توصیف و تجزیه و تحلیل وضعیت ساعات کار در ایران بین سطوح مختلف و در حوزههای مختلف اقتصادی و نیز دلایل و انگیزههایی که موجب ساعات کار طولانی میشود، لازم است پژوهشهای متعددی انجام شود.
در مورد دلایل و انگیزههای افراد در داشتن ساعات کار طولانی تفاوتهای زیادی وجود دارد و در مطالعات انجام شده به مواردی مانند درآمد بیشتر، پیشرفت شغلی، حفظ شغل فعلی، رقابت با همکاران در کسب سمتهای بالاتر، خدمت به جامعه و فرار از استرسهای خانه و مانند آن، اشاره شده است.