پیامبرازنگاه غیرمسلمانان
محمد (ص) در تورات (یهود) و انجیل (مسیحیت)
الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراه و الانجیل. (اعراف/157) .
ایمان و اعتقاد به پیامبران سلف یکى از ارکان اعتقادى اسلام است که در آیات مکررى از قرآن مجید به آن اشاره شده است و تأکید شده که مسلمانان باید به تمام پیامبران خدا ایمان آورده و میان آنان تفاوتى قائل نباشند: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عیسى و ما اوتى النبیون من ربهم لانفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون» (1) بگویید، ما به خدا ایمان آوردهایم و به آنچه به ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از طرف پروردگار داده شده است و ما هیچ فرقى میان آنها نمىگذاریم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم. بنابراین، پیامبران یک رشته واحدى را تشکیل مىدهند که با همه اختلافات فرعى و شاخهاى، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند. پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بودهاند. قرآن مجید تصریح مىکند که خداوند متعال با پیمانى که از همه انبیاى عظام گرفته، آنها را مکلف کرده است که وقتى پیامبرى آمد که حقیقت آنها را تصدیق و کتابهایشان را به گواهى درست شهادت داد، به او ایمان آورده و آن حضرت را یارى کنند: «و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه» (2) هنگامى که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران گرفت که هرگاه کتاب و حکمت به شما دادم سپس پیامبرى به سوى شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق مىکند، به او ایمان بیاورید و او را یارى کنید. امیرالمؤمنین (ع) در اولین خطبه نهج البلاغه پس از اشاره به خلقت عالم و آدم چنین مىفرماید : «پس خداوند پیغمبرانش را در میان مردم برانگیخت و ایشان را با فواصل معینى پى در پى فرستاده تا از آنان عهد و پیمان خداوند را که عمل بر وفق پیمان و فطرتشان بود بخواهند و نعمت فراموش شده خداوند را که توحید فطریشان است به یادشان آورند و از راه تبلیغ با برهان و حجت با ایشان گفتگو کنند. و خداى تعالى بندگان را از پیغمبر فرستاده شده، کتاب نازل شده، برهان قاطع و راه استوار محروم نکرده است...» پیامبرانى بودند از پیش که نام پیغمبر آینده به آنان گفته شده و یا از بعد که پیغمبر قبلى او را معرفى کرده است. (3) البته زمینه ظهور پیامبران از زمانهاى دور دست (از ازل) پیشبینى شده که یک سلسله حوادث تاریخى در طول زندگى انسانها موجب ظهور آنان در مقاطع مختلف زمان گردیده است. به همین لحاظ است که در منابع اسلامى اشاراتى هست که خلقت پیامبر عظیم الشأن اسلام منحصر به زمان تولد ظاهرى آن حضرت نبوده بلکه وجود مقدسش سابقه در علم خداوندى دارد: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» (4) من پیغمبر بودم در حالى که حضرت آدم (ع) بین آب و گل بود. درباره بشارات مربوط به انبیا باید دانست که نامهایى که پیامبران به آن خوانده شدهاند کلا اسامى خاص نبوده بلکه آنان را گاهى به نام و گاهى به صفت توصیف کردهاند، چنان که قرآن کریم به هر دو شکل معرفى، درباره حضرت محمد (ص) از نظر توراه و انجیل اشاره کرده است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراه و الانجیل ...» (5) آنان که پیروى مىکنند از پیامبر نبى امى که نام و بشارت او را نزد خود در توراه و انجیل مىیابند. ظاهر آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه صفات: رسول، نبى و امى براى حضرت محمد (ص) در آن کتابها مکتوب و مدون است. و نیز قرآن گوید: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراه و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد» (6) . هنگامى که عیسى بن مریم به بنى اسرائیل گفت که من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و حقانیت کتاب توراه را که در مقابل من است تصدیق مىکنم و نیز شما را مژده مىدهم که بعد از من رسول دیگرى مىآید که نامش احمد است.
محمد (ص) در تورات
قبلا باید دانست که هیچ یک از کتابهاى مذهبى ادیان گذشته به شکل اصلى خود باقى نمانده و آن پاکى و خلوصى را که در زمان ظهور نبى داشتهاند حفظ نشده است. در قرون وسطى عدهاى از دانشمندان غربى توراه را زیر ذره بین انتقاد قرار داده، معارضات و تناقضات تاریخى آن را استخراج کردند. در قرن هفدهم میلادى فیلسوف یهودى هلندى به نام «اسپینوزا» قلم نقد به دست گرفته و در کتاب خود موسوم به «مذهب و سیاست» تناقضات و اختلافات کتاب مقدس را بیان کرد و دانشمندانى را که معتقدند این تناقضات ظاهرى است به باد ریشخند گرفت. (7) فلیسین شاله مىنویسد: بین انجیلهاى (8) جامع و انجیل «یوحنا» اختلاف روش و اسلوب و گاهى ضد و نقیض وجود دارد. در انجیلهاى جامع، دوره تبلیغ مسیح یک سال است، ولى در انجیل «یوحنا» سه سال مىباشد. در انجیلهاى جامع کارهاى مسیح مخصوصا در «جلیله» ایالت قدیمى فلسطین گسترش مىیابد در صورتى که در انجیل «یوحنا» در «یهودیه» انجام مىپذیرد... در انجیل «متى» عیسى (ع) آمده تا ادیان را تکمیل کند (9) در صورتى که در انجیل «مرقس» گوید: «تصور نکنید که من براى پیوند آمدهام بلکه براى تفرقه آمدهام» (10) . به هر حال، با همه اشتباهات و تناقضگوییهایى که در میان کتابهاى دینى سابق وجود دارد، نباید همه آنها را مردود و مخدوش دانست. در میان آنها دستوراتى صحیح و نکات و مطالبى پاک که نشانى از اصل باشد بسیار است، از جمله آنها بشاراتى است نسبت به پیامبر بزرگ اسلام که با همه تلاشهایى که روحانیون کردهاند که در آن تغییراتى بوجود آورند، اصل مطلب از بین نرفته است. در توراه آمده است که خداوند به ابراهیم گفت: «از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه پدر خود به سوى زمینى که بتو نشان دهم بیرون شو و از تو امتى عظیم پیدا کنم و ترا برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهى بود و برکت دهم به آنانى که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند گرفت.» (11) در جاى دیگر توراه مىخوانیم: «و بعد از جدا شدن لوط از وى خداوند به ابرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافزا و از مکانى که در آن هستى به سوى شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که مىبینى به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید و ذریه تو را مانند غبار زمین گردانم، چنان که اگر کسى غبار زمین را تواند شمرد ذریه تو نیز شمرده شود.» (12) و نیز توراه پس از بیان کشتن حضرت ابراهیم (ع) جانوران و مرغان را جهت حصول اطمینان مىگوید: «در آنروز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را (کنعان یا فلسطین) از نهر مصر تا نهر عظیم یعنى نهر فرات به نسل تو بخشیدهام» (13) حاج بابا قزوینى (14) یکى از دانشمندان بزرگ یهود یزد در مورد مطالب یاد شده گوید: گرچه علماى بنى اسرائیل همه این وعدهها را درباره حضرت اسحاق و یعقوب و ذریه او درست مىدانند ولى با اندک تأمل در متون فوق الذکر سستى آن ظاهر مىشود: اول آن که بنى اسرائیل همیشه طایفه محصورى بودهاند نه به طایفه دیگر آمیخته مىشدند و نه کسى را به خود راه مىدادند، و در زمان موسى علیه السلام و بعد از موسى چند دفعه به شماره درآمدند، چنان که در وقت خروج از مصر و ورود به «تیه» و خروج از «تیه» ایشان را شمردند و عدد ایشان در توراه و غیره در کتب مسطور است. دوم آنکه، وعده فرموده که تمام آن زمین را به ذریه تو خواهم داد. و هرگز بنىاسرائیل کل آن زمین را در تصرف نداشتند... و نیز هرگز به حوالى نهر فرات عبور نکردند تا چه رسد که بر آنجا مسلط شوند. سیم آنکه، توراه بعد از بیان جریان ازدواج «هاجر» با حضرت ابراهیم (ع) که با پیشنهاد «ساره» انجام گرفت، نقل مىکند: که هاجر از پیش او گریخته به بیابانى رفت و در سر چشمهآبى فرشتهاى بر او نازل شده و گفت: از کجا مىآیى و به کجا مىروى؟ هاجر جواب داد: که از خاتون خود گریختهام. فرشته او را امر به بازگشتن نزد خاتون خود کرد. سپس توراه چنین ادامه مىدهد: «و فرشته به وى گفت: ذریه تو را بسیار افزون گردانم به حدى که از کثرت به شماره نیایند و فرشته خداوند وى را گفت: اینک حامله هستى و پسرى خواهى زایید و او را اسماعیل نام خواهى نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است» (15) . حاج بابا قزوینى پس از بیان مطالب یاد شده از توراه مىگوید: «و بر هر هوشمند مطلع مخفى نخواهد بود که وعده فرمودن خدا به هاجر که «نسل ترا بسیار خواهم کرد به حیثیتى که شمرده نشود» اشاره است به این که همان بشارت که به حضرت ابراهیم داده شده و موجب سرور آن حضرت شده در شأن همان فرزندى بوده که در رحم هاجر است تا موجب خوشنودى کامل براى هاجر تواند گردید. (16)
به هر حال، توراه با بیان روشنى پرده از چهره وعده خداوند به ابراهیم خلیل برداشته و با بشارت به ظهور پیغمبرى از برادران بنىاسرائیل، به علامات و امتیازاتش اشاره کرده است:
در سفر تثنیه آمده است: «بنى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت. و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کسى که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (17) در این متن، بر خلاف آنچه برخى از علماى اسرائیلى پنداشتهاند، مورد بشارت پیغمبر بنى اسرائیل نیست تا یهودیان وى را با حضرت یوشع و مسیحیان با حضرت مسیح تطبیق دهند، بلکه عبارت: «از میان برادران ایشان» با صراحت، بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) مىدهد که پیغمبرى است از برادران بنىاسرائیل، که جهت هدایت انسانها برانگیخته شده است. زیرا بنىاسرائیل که فرزندان یعقوب هستند از نسل اسحاق مىباشند و برادران ایشان بنىاسماعیل مىباشند که حضرت محمد (ص) از نسل اوست. و همچنین عبارت: «کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت» اشاره به این است که بر آن نبى کتابى نازل شده و در عین حال وى امى و درس ناخوانده خواهد بود. نه مىتوانست بخواند و نه بنویسد، و در میان فرزندان اسماعیل غیر از حضرت محمد (ص) کسى بر نخاسته که داراى چنین صفتى باشد. قرآن مجید در این زمینه خطاب به حضرت رسول گوید: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون» (18) تو هرگز قبل از این، کتابى نمىخواندى و با دست خود چیزى نمىنوشتى مبادا کسانى که در صدد ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند. یعنى نظر به اینکه تونه مسلط برخواندن بودى و نه نوشتن و مردم سالهاست که تو را به این صفت مىشناسند، دیگر جاى تردیدى براى آنان نیست که این قرآن کتاب خداست و مبطلان هم که همواره مىخواهند حق را باطل معرفى کنند بهانهاى نخواهند داشت. با توجه به آنچه گفته شد، رسول بشارت داده شده در توراه ، از فرزندان حضرت اسماعیل بوده که با گذشت زمان محرز شد که نام مبارکش حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم مىباشد، به همین دلیل بعضى از علما و دانشمندان یهود زمان آن حضرت که براى آنان مسلم شده بود که او همان کسى است که توراه به آمدنش خبر داده است، مسلمان شدند و عدهاى هم کفر ورزیدند که در اینجا به عنوان نمونه به جمعى از آنان اشاره مىشود:
1 عبدالله بن سلام، وى از علما و دانشمندان یهود بود که پس از هجرت رسول اکرم اسلام آورد و به سال 43 ه در مدینه درگذشت. عبدالله که شرح صفات پیامبر اسلام را در کتب پیشین مطالعه کرده بود چنان مشخصات آن حضرت براى او زنده و روشن ترسیم شده بود که مىگفت : «من پیغمبر اسلام را از فرزندم بهتر مىشناسم» .
موضوع تحقیق:
پیامبرازنگاه غیرمسلمانان
محمد (ص) در تورات (یهود) و انجیل (مسیحیت)
الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراه و الانجیل. (اعراف/157) .
ایمان و اعتقاد به پیامبران سلف یکى از ارکان اعتقادى اسلام است که در آیات مکررى از قرآن مجید به آن اشاره شده است و تأکید شده که مسلمانان باید به تمام پیامبران خدا ایمان آورده و میان آنان تفاوتى قائل نباشند: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عیسى و ما اوتى النبیون من ربهم لانفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون» (1) بگویید، ما به خدا ایمان آوردهایم و به آنچه به ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از طرف پروردگار داده شده است و ما هیچ فرقى میان آنها نمىگذاریم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم. بنابراین، پیامبران یک رشته واحدى را تشکیل مىدهند که با همه اختلافات فرعى و شاخهاى، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند. پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بودهاند. قرآن مجید تصریح مىکند که خداوند متعال با پیمانى که از همه انبیاى عظام گرفته، آنها را مکلف کرده است که وقتى پیامبرى آمد که حقیقت آنها را تصدیق و کتابهایشان را به گواهى درست شهادت داد، به او ایمان آورده و آن حضرت را یارى کنند: «و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه» (2) هنگامى که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران گرفت که هرگاه کتاب و حکمت به شما دادم سپس پیامبرى به سوى شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق مىکند، به او ایمان بیاورید و او را یارى کنید. امیرالمؤمنین (ع) در اولین خطبه نهج البلاغه پس از اشاره به خلقت عالم و آدم چنین مىفرماید : «پس خداوند پیغمبرانش را در میان مردم برانگیخت و ایشان را با فواصل معینى پى در پى فرستاده تا از آنان عهد و پیمان خداوند را که عمل بر وفق پیمان و فطرتشان بود بخواهند و نعمت فراموش شده خداوند را که توحید فطریشان است به یادشان آورند و از راه تبلیغ با برهان و حجت با ایشان گفتگو کنند. و خداى تعالى بندگان را از پیغمبر فرستاده شده، کتاب نازل شده، برهان قاطع و راه استوار محروم نکرده است...» پیامبرانى بودند از پیش که نام پیغمبر آینده به آنان گفته شده و یا از بعد که پیغمبر قبلى او را معرفى کرده است. (3) البته زمینه ظهور پیامبران از زمانهاى دور دست (از ازل) پیشبینى شده که یک سلسله حوادث تاریخى در طول زندگى انسانها موجب ظهور آنان در مقاطع مختلف زمان گردیده است. به همین لحاظ است که در منابع اسلامى اشاراتى هست که خلقت پیامبر عظیم الشأن اسلام منحصر به زمان تولد ظاهرى آن حضرت نبوده بلکه وجود مقدسش سابقه در علم خداوندى دارد: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» (4) من پیغمبر بودم در حالى که حضرت آدم (ع) بین آب و گل بود. درباره بشارات مربوط به انبیا باید دانست که نامهایى که پیامبران به آن خوانده شدهاند کلا اسامى خاص نبوده بلکه آنان را گاهى به نام و گاهى به صفت توصیف کردهاند، چنان که قرآن کریم به هر دو شکل معرفى، درباره حضرت محمد (ص) از نظر توراه و انجیل اشاره کرده است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراه و الانجیل ...» (5) آنان که پیروى مىکنند از پیامبر نبى امى که نام و بشارت او را نزد خود در توراه و انجیل مىیابند. ظاهر آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه صفات: رسول، نبى و امى براى حضرت محمد (ص) در آن کتابها مکتوب و مدون است. و نیز قرآن گوید: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراه و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد» (6) . هنگامى که عیسى بن مریم به بنى اسرائیل گفت که من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و حقانیت کتاب توراه را که در مقابل من است تصدیق مىکنم و نیز شما را مژده مىدهم که بعد از من رسول دیگرى مىآید که نامش احمد است.
محمد (ص) در تورات
قبلا باید دانست که هیچ یک از کتابهاى مذهبى ادیان گذشته به شکل اصلى خود باقى نمانده و آن پاکى و خلوصى را که در زمان ظهور نبى داشتهاند حفظ نشده است. در قرون وسطى عدهاى از دانشمندان غربى توراه را زیر ذره بین انتقاد قرار داده، معارضات و تناقضات تاریخى آن را استخراج کردند. در قرن هفدهم میلادى فیلسوف یهودى هلندى به نام «اسپینوزا» قلم نقد به دست گرفته و در کتاب خود موسوم به «مذهب و سیاست» تناقضات و اختلافات کتاب مقدس را بیان کرد و دانشمندانى را که معتقدند این تناقضات ظاهرى است به باد ریشخند گرفت. (7) فلیسین شاله مىنویسد: بین انجیلهاى (8) جامع و انجیل «یوحنا» اختلاف روش و اسلوب و گاهى ضد و نقیض وجود دارد. در انجیلهاى جامع، دوره تبلیغ مسیح یک سال است، ولى در انجیل «یوحنا» سه سال مىباشد. در انجیلهاى جامع کارهاى مسیح مخصوصا در «جلیله» ایالت قدیمى فلسطین گسترش مىیابد در صورتى که در انجیل «یوحنا» در «یهودیه» انجام مىپذیرد... در انجیل «متى» عیسى (ع) آمده تا ادیان را تکمیل کند (9) در صورتى که در انجیل «مرقس» گوید: «تصور نکنید که من براى پیوند آمدهام بلکه براى تفرقه آمدهام» (10) . به هر حال، با همه اشتباهات و تناقضگوییهایى که در میان کتابهاى دینى سابق وجود دارد، نباید همه آنها را مردود و مخدوش دانست. در میان آنها دستوراتى صحیح و نکات و مطالبى پاک که نشانى از اصل باشد بسیار است، از جمله آنها بشاراتى است نسبت به پیامبر بزرگ اسلام که با همه تلاشهایى که روحانیون کردهاند که در آن تغییراتى بوجود آورند، اصل مطلب از بین نرفته است. در توراه آمده است که خداوند به ابراهیم گفت: «از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه پدر خود به سوى زمینى که بتو نشان دهم بیرون شو و از تو امتى عظیم پیدا کنم و ترا برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهى بود و برکت دهم به آنانى که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند گرفت.» (11) در جاى دیگر توراه مىخوانیم: «و بعد از جدا شدن لوط از وى خداوند به ابرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافزا و از مکانى که در آن هستى به سوى شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که مىبینى به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید و ذریه تو را مانند غبار زمین گردانم، چنان که اگر کسى غبار زمین را تواند شمرد ذریه تو نیز شمرده شود.» (12) و نیز توراه پس از بیان کشتن حضرت ابراهیم (ع) جانوران و مرغان را جهت حصول اطمینان مىگوید: «در آنروز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را (کنعان یا فلسطین) از نهر مصر تا نهر عظیم یعنى نهر فرات به نسل تو بخشیدهام» (13) حاج بابا قزوینى (14) یکى از دانشمندان بزرگ یهود یزد در مورد مطالب یاد شده گوید: گرچه علماى بنى اسرائیل همه این وعدهها را درباره حضرت اسحاق و یعقوب و ذریه او درست مىدانند ولى با اندک تأمل در متون فوق الذکر سستى آن ظاهر مىشود: اول آن که بنى اسرائیل همیشه طایفه محصورى بودهاند نه به طایفه دیگر آمیخته مىشدند و نه کسى را به خود راه مىدادند، و در زمان موسى علیه السلام و بعد از موسى چند دفعه به شماره درآمدند، چنان که در وقت خروج از مصر و ورود به «تیه» و خروج از «تیه» ایشان را شمردند و عدد ایشان در توراه و غیره در کتب مسطور است. دوم آنکه، وعده فرموده که تمام آن زمین را به ذریه تو خواهم داد. و هرگز بنىاسرائیل کل آن زمین را در تصرف نداشتند... و نیز هرگز به حوالى نهر فرات عبور نکردند تا چه رسد که بر آنجا مسلط شوند. سیم آنکه، توراه بعد از بیان جریان ازدواج «هاجر» با حضرت ابراهیم (ع) که با پیشنهاد «ساره» انجام گرفت، نقل مىکند: که هاجر از پیش او گریخته به بیابانى رفت و در سر چشمهآبى فرشتهاى بر او نازل شده و گفت: از کجا مىآیى و به کجا مىروى؟ هاجر جواب داد: که از خاتون خود گریختهام. فرشته او را امر به بازگشتن نزد خاتون خود کرد. سپس توراه چنین ادامه مىدهد: «و فرشته به وى گفت: ذریه تو را بسیار افزون گردانم به حدى که از کثرت به شماره نیایند و فرشته خداوند وى را گفت: اینک حامله هستى و پسرى خواهى زایید و او را اسماعیل نام خواهى نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است» (15) . حاج بابا قزوینى پس از بیان مطالب یاد شده از توراه مىگوید: «و بر هر هوشمند مطلع مخفى نخواهد بود که وعده فرمودن خدا به هاجر که «نسل ترا بسیار خواهم کرد به حیثیتى که شمرده نشود» اشاره است به این که همان بشارت که به حضرت ابراهیم داده شده و موجب سرور آن حضرت شده در شأن همان فرزندى بوده که در رحم هاجر است تا موجب خوشنودى کامل براى هاجر تواند گردید. (16)
به هر حال، توراه با بیان روشنى پرده از چهره وعده خداوند به ابراهیم خلیل برداشته و با بشارت به ظهور پیغمبرى از برادران بنىاسرائیل، به علامات و امتیازاتش اشاره کرده است:
در سفر تثنیه آمده است: «بنى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت. و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کسى که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (17) در این متن، بر خلاف آنچه برخى از علماى اسرائیلى پنداشتهاند، مورد بشارت پیغمبر بنى اسرائیل نیست تا یهودیان وى را با حضرت یوشع و مسیحیان با حضرت مسیح تطبیق دهند، بلکه عبارت: «از میان برادران ایشان» با صراحت، بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) مىدهد که پیغمبرى است از برادران بنىاسرائیل، که جهت هدایت انسانها برانگیخته شده است. زیرا بنىاسرائیل که فرزندان یعقوب هستند از نسل اسحاق مىباشند و برادران ایشان بنىاسماعیل مىباشند که حضرت محمد (ص) از نسل اوست. و همچنین عبارت: «کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت» اشاره به این است که بر آن نبى کتابى نازل شده و در عین حال وى امى و درس ناخوانده خواهد بود. نه مىتوانست بخواند و نه بنویسد، و در میان فرزندان اسماعیل غیر از حضرت محمد (ص) کسى بر نخاسته که داراى چنین صفتى باشد. قرآن مجید در این زمینه خطاب به حضرت رسول گوید: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون» (18) تو هرگز قبل از این، کتابى نمىخواندى و با دست خود چیزى نمىنوشتى مبادا کسانى که در صدد ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند. یعنى نظر به اینکه تونه مسلط برخواندن بودى و نه نوشتن و مردم سالهاست که تو را به این صفت مىشناسند، دیگر جاى تردیدى براى آنان نیست که این قرآن کتاب خداست و مبطلان هم که همواره مىخواهند حق را باطل معرفى کنند بهانهاى نخواهند داشت. با توجه به آنچه گفته شد، رسول بشارت داده شده در توراه ، از فرزندان حضرت اسماعیل بوده که با گذشت زمان محرز شد که نام مبارکش حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم مىباشد، به همین دلیل بعضى از علما و دانشمندان یهود زمان آن حضرت که براى آنان مسلم شده بود که او همان کسى است که توراه به آمدنش خبر داده است، مسلمان شدند و عدهاى هم کفر ورزیدند که در اینجا به عنوان نمونه به جمعى از آنان اشاره مىشود:
1 عبدالله بن سلام، وى از علما و دانشمندان یهود بود که پس از هجرت رسول اکرم اسلام آورد و به سال 43 ه در مدینه درگذشت. عبدالله که شرح صفات پیامبر اسلام را در کتب پیشین مطالعه کرده بود چنان مشخصات آن حضرت براى او زنده و روشن ترسیم شده بود که مىگفت : «من پیغمبر اسلام را از فرزندم بهتر مىشناسم» .