صلح
صلح در لغت به معنای آشتی، سازش و پایان دادن به جنگ و نزاع میباشد.
در اصطلاح فقهی، عقدی است که برای اصلاح میان دو کس که در معامله و یا واقعهای اختلاف دارند، منعقد میشود که منظور قانون نیز، همین است.
مبنای مشروعیت صلح
در این مورد تنها به آیهای از قرآن کریم استناد میشود که میفرماید:
« وَ إِنِ امْرَأَه ٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ» (انبیاء/128)
«و اگر زن از شوهرش، سرکشی یا روگردانی ببیند، گناهی بر هر دوی آنها نیست که در بین خود به خوبی، آشتی برقرار سازند و آشتی کردن بهتر است»
قواعد حاکم بر صلح
1) وجود اختلاف؛ اختلاف ممکن است قبلاً ایجاد شده و عقد صلح در جهت رفع آن باشد و یا اینکه اختلاف محتمل باشد، و در آینده صورت پذیرد.
2) لزوم تلطیف ادعای طرفین در صلح؛ در عقد صلح، باید هر کدام از دو طرف از بخشی از ادعاهای خود کوتاه آیند، نه اینکه فقط یکی از طرفین، به کلی از ادّعای خود صرفنظر نماید. گرچه این مسأله اختلافی است.
ویژگیهای عقد صلح
1) صلح از عقود توافقی است و تراضی طرفین، شرط پیدایش آن میباشد، رعایت تشریفات عقود نیز در آن شرط نمیباشد، فقط رضایت طرفین همراه با بیان ایجاب و قبول، کفایت میکند، البته طرفین باید اهلیت معامله و تصرف داشته باشند، تا عمل آنها مشروع و محکمه پسند باشد.
2) عقد صلح، عقدی لازم است، چنانکه اگر کسی به موجب صلح، نزاعی را پایان داد، پس از آن نمیتواند از نظر خویش برگردد و دوبارۀ اقامۀ دعوی در مورد همان موضوع و همان سبب نماید مگر از طریق فسخ و اقاله که قانون این حق را داده است.
3) صلح ممکن است معوض و یا غیر معوض باشد.
4) صلح عقد مستقل است؛ همانطور که صاحب جواهر (ره) میفرماید: در نظر ما فقهای امامیه، صلح عقد اصلی است و فرع بر عقود دیگر نیست، اگر چه همان فایدهای را افاده کند که ممکن است یکی از عقود افاده نماید.
گرچه فقهاء اهل سنت معتقدند که صلح در مقام هر عقدی که واقع شود، همان خواهد بود، مثلاً صلح در دریافت عین مورد اختلاف در اجاره، در مقابل واگذاری، منفعت شیء دیگر، برای مدت، صلح به معنای اجاره است.
آثار و احکام صلح
1) پایان دادن به نزاع؛ که این امر قطعی و لازم است و طرفین نمیتوانند از آن عدول کنند.
2) عدم ثبوت حق شفعه در صلح؛ یکی از آثار مستقل بودن صلح از دیگر عقود، نبود حق شفعه در آن است اگر چه صلح در مقام بیع باشد.
3) پیشنهاد صلح از طرفی به معنای اقرار به دعوی نمیباشد؛ چرا که رفع ابهام از وضع حقوقی مورد نزاع، ملازمهای با تصدیق حق ندارد.
احکام صلح
مسئلۀ 2465:صلح یکی از موضوعات مورد تأکید و تشویق اسلام است و عبارت است از اینکه فرد یا گروهی با کسی یا کسان دیگر، توافق کنند مقداری از مال یا سود آنرا به آنان تملیک کنند و یا از حقّی که دارند صرف نظر کنند یا از طلب خود و یا مقداری از آن بگذرند تا او نیز از مال یا سود مال یا حق و یا از مطالباتی که دارد مقداری را واگذار کند یا از آن بگذرد. در صورتی که کسی به عنوان صلح، حتّی بدون عوض، مقداری از مالش را به او بدهد یا از حقّ خود بگذرد یا منفعتی را در اختیار طرف قرار دهد و یا صرف نظر کند و بخواهد صلح و مصالحهای صورت گیرد و طرف هم قبول کند، صلح صحیح است.
مسئلۀ 2466:صلح عقد مستقل است و احکام و آثار خاص خود را دارد، گرچه بر حسب موارد مختلف فواید و نتایج فروش، هبه، ابراء، اجاره، عاریه و مانند آنها بر آن مترتّب میشود.
مسئلۀ 2467:صلح صیغه مخصوص و لفظ معین ندارد و با هر زبان و فعلی مقصود خود را بفهماند کفایت میکند.
مسئلۀ 2468:دو طرف صلح باید شرایط عقل، بلوغ، اختیار، قصد و سفیه نبودن را داشته باشند، بنابراین صلح غیر بالغ، دیوانه و کسی که به سبب ناچاری صلح میکند یا قصد صلح ندارد یا سفیه است و اموالش را در کارهای بیهوده مصرف میکند، باطل است و نیز حاکم شرع جامع شرایط آنها را از تصرف در اموالشان منع نکرده باشد، در این صورت انجام صلح اگر موجب تصرّف آنها در اموالشان شود صحیح نیست.
مسئلۀ 2469:مصالحه دو چیز که از یک جنس هستند و وزنشان معلوم است در صورتی درست است که وزن یکی از آنها از دیگری کمتر یا بیشتر نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نشد، اگرچه احتمال دهند وزن یکی کمتر یا بیشتر است، صلح صحیح است.
مسئلۀ 2470:اگر کسی مقدار بدهی خود را بداند، ولی طلبکارش نداند، در صورتی که طلبکار، طلبش را به مقدار کمتر با او صلح کند، مثلاً ده هزار تومان بدهی را به پنج هزار تومان مصالحه کند، آن مقدار اضافه بر بدهکار حلال نیست، مگر آنکه تمام مقدار را به طلبکار بگوید و طلبکار بعد از اطّلاع رضایت بدهد یا بدهکار یقین داشته باشد که اگر طلبکار میزان واقعی طلبش را هم میدانست، باز صلح میکرد و بقیهاش را به بدهکار میبخشید.
مسئلۀ 2471:صلح از عقود لازمه است، بنابراین اگر دو نفر با هم صلح کنند، هیچ یک حق ندارد آنرا به هم بزند، مگر آنکه هر دو راضی شوند یا در ضمن عقد برای هر دو یا یکی از آنان حقّ به هم زدن صلح را قرار داده باشند، در این صورت کسی که حق دارد میتواند صلح را به هم بزند.
مسئلۀ 2472:اگر کسی از دیگری طلبی دارد که باید پس از مدّتی از او بگیرد، چنانچه بخواهد طلب خود را به مقدار کمتری صلح کند و مقصودش این باشد که مقداری را گذشت کند و مابقی را نقد بگیرد، اشکال ندارد.
مسئلۀ 2473:در تمام مواردی که خریدار یا فروشنده حقّ خیار و به هم زدن معامله را دارند، اگر به جای خرید و فروش صلح کنند، دو طرف صلح هم حقّ به هم زدن صلح را دارند، ولی خیار مجلس (موردی که دو طرف هنوز از مجلس عقد و معامله بیرون نرفتهاند) و خیار حیوان (موردی که معامله روی حیوان انجام شده باشد) و خیار تأخیر (جنسی که خریده تا سه روز نه پولش را بدهد و نه جنس را تحویل بگیرد) خیار غبن (در مواردی که جنس بیش از حد متعارف، گران یا ارزان فروخته شود) در صلح جاری نمیشود، عدم جریان خیار غبن در صلح مطابق احتیاط است.
مسئلۀ 2474:اگر چیزی که با مصالحه تحویل گرفته معیوب باشد، میتواند صلح را به هم بزند، ولی گرفتنِ مابه التفاوت میان صحیح و معیوب، احتیاط واجب آنست که با تراضی و موافقت طرفین انجام گیرد.
مسئلۀ 2475:اگر کسی مالش را به فردی مصالحه کند و با او شرط کند که پس از مرگ او آن مال را وقف کند و او هم قبول کند، باید به شرطش عمل کند.
مسئلۀ 2476:پدر و جد پدری در صورت رعایت مصالح میتوانند برای یتیم یا از طرف او صلح کنند.
مسئلۀ 2477:شرط است مورد صلح از محرّمات شرعیه نباشد، بنابراین صلح دربارۀ شراب، گوشت خوک و کارهای حرام و ممنوع به هر شکلی، صحیح نیست.
مسئلۀ 2478:اگر پس از انجام صلح مشخص شود که یکی از عوضهای مورد صلح، ملک دیگری یا متعلَّق حقّ غیر بوده است، در صورتی که صلح بر مورد معین و خاص انجام شده باشد، باطل است و اگر بر امر و مورد کلّی باشد، صلح باطل نمیشود، ولی عوض آنرا باید تحویل دهد.
مسئلۀ 2479:ظاهر آنست فضای مجاور هر ملکی از اطراف و جوانب آن، تابع همان ملک است و مالک ملک در آنها حقّ تصرف دارد کما اینکه حقّ صلح هم دارد.
مسئلۀ 2480:یکی از مصارف روشن و بارز زکات فی سبیل اللّه، برقراری صلح و آشتی میان برادران ایمانی است و در صورتی که این عمل خیر نیاز به هزینه کردن و مصرف زکات داشته باشد، جایز است مصرف کنند.
مسئلۀ 2481:اگر زن و شوهر با یکدیگر مصالحه کنند که زن مهریهاش را از شوهر نگیرد و در مقابل آن همسرش زن دیگری اختیار نکند و شوهر هم قبول کند، ظاهر آنست که بنا بر احتیاط واجب زن مهریه را نگیرد و شوهر هم همسر دیگری اختیار نکند، مگر آنکه توافق کنند صلح را به هم بزنند.
مسئلۀ 2482:همان طور که مصرف زکات برای برقراری صلح و صفا میان برادران دینی جایز است، وقف کردن اموالی فقط برای ایجاد صلح و صفا میان مسلمانان هم جایز است.
صلح با اسرائیل از دیدگاه فقهى
خبرگزاری فارس: بر مسلمانان فرض است که جهت باز پس گیرى تمامى سرزمین فلسطین تلاش کنند، همچنان که هرگونه ارتباط و بده بستان با این دولت که پایگاه استعمارى دولت هاى غربى است، جایز نمى باشد و مسلمانان مى بایست از آن پرهیز نمایند.
مسئله صلح عرب ها و اسرائیل هنوز هم در صدر مسائل سیاسى روز است، و از همین روست که ایالت متحده امریکا فشارهاى سیاسى روز افزونى را در میانجیگرى بین عرب ها و اسرائیل براى تحمیل صلح بر عرب ها و مسلمانان وارد مى آورد؛در حالى که دایره انتخاب مسلمانان براى حفظ مصالح ملى و منافع امت در چهار چوب ارزش هاى خود و آموزه هاى شرعى - اسلامى هر چه بیشتر محدود و تنگ مى گردد.
مهم ترین شاهد این پدیده، سخت گیرى هاى دولت امریکا در برابر دولت جمهورى اسلامى ایران است که از پذیرش صلح به دلایل شرعى سر باز مى زند. به عبارت دیگر دولت ایران فرایند صلح با اسرائیل را مشروع نمى داند.
به منظور شناخت دیدگاه هاى فقهى - اسلامى پیرامون صلح، و عادى سازى روابط مسلمانان و یهودیان - شهروندان رژیم ادعایى و موهوم اسرائیل - و بسته سازى براى بحث درباره آن، ناگزیر باید به تبیین نوع مالکیت سرزمین فلسطین از نظرقوانین و احکام اسلامى بپردازیم؛ چرا که هرگونه حکم و داورى اى، چه مثبت و چه منفى، بستگى تام به شناخت ماهیت پیوندى دارد که بین مسلمانان و سرزمین فلسطین گره خورده است؛ به عبارت دیگر این سرزمین موضوع حکمى شرعى است، حکمى که کشف آن در گرو شناخت ماهیت و حقیقت موضوع مى باشد.
در این مورد دو یافته از دیدگاه تاریخى مسلم بوده و کسى با آن مخالفت نورزیده است:
یکم. این که، سرزمین فلسطین قبل از فتوحات اسلامى تحت سلطه رومیان بوده است و دوم آن که، فتح این سرزمین به دست مسلمانان از راه لشکر کشى و جنگ صورت گرفته است، که در اصطلاح فقه اسلامى «مفتوحه عنوه » خوانده و چنین تعریف مى شود:
«سرزمین هایى که با لشکرکشى مسلمانان و به کمک قواى نظامى و پس از جنگ بین آنان و ساکنان آن سرزمین گشوده شده باشد.» از جمله حقایق خدشه ناپذیر تاریخى - چنان که اشاره شد - آن است که سرزمین فلسطین به دست لشکر اسلام و به فرماندهى عمرو بن عاص در عهد خلیفه دوم عمر بن خطاب و پس از جنگى که بین لشگریان اسلام و بیزانس درگرفت، گشوده شد.
درباره حکم فقهى این سرزمین از دو بعد مى توان بحث و کاوش نمود، یکى از نظر مالکیت آن و دیگر از نظر مالیاتى که بر آن تعلق مى گیرد (خراج)؛ باید توجه داشت که فقهاى مسلمان در این باره (مالکیت و خراج) سرزمین ها را به دو قسم تقسیم مى کنند: یکى با توجه به مالیاتى که بر آن بسته مى شود و دیگر با توجه به نوع مالکیت آن سرزمین.
1. سرزمین هایى که بدون جنگ و خون ریزى و از راه هاى مسالمت آمیز گشوده شوند (مفتوحه صلحا).
2. سرزمین هایى که با قهر و جنگ گشوده شوند (مفتوحه عنوه ).
از آن جا که هدف ما در این نوشتار، شناخت نوع مالکیت سرزمین فلسطین از دیدگاه شرع مى باشد، نخست بحث را از این منظر پى گرفته و سپس منابع و مصادر فقهى مورد اطمینان و معتبر در این زمینه را بیان خواهیم کرد.
اسلام سرزمین هایى را که به طور مسالمت آمیز فتح شده باشد، به مالکانش بازگردانده و مالکیت آنان بر سرزمین شان وهمچنین هرگونه بهره بردارى آنان از سرزمین مثل خرید و فروش، اجاره، بخشش و هدیه و نظایر آن را به رسمیت شناخته ومورد تایید قرار مى دهد.
در مورد سرزمین هایى که با جنگ و قهر و زور فتح شده باشد، دو دیدگاه وجود دارد:
1) دیدگاه اهل سنت
نظریه اهل سنت در مورد سرزمین هاى فتح شده توسط مسلمانان در جنگ ها در این خلاصه مى شود که: امام (رهبرمسلمانان) مى تواند یکى از این دو عمل زیر را انجام دهد.
1. سرزمین ها را بین کسانى که سهمى از غنیمت مى برند، تقسیم کند؛
2. آنها را براى عموم مسلمانان وقف کند.
چنانچه امام سرزمین ها را تقسیم نکرد، بر او فرض است که گزینه دوم را انجام دهد. البته در این مسئله اختلاف نظرهایى نیز بین فقهاى اهل تسنن وجود دارد که در آینده به آن
اشاره خواهیم کرد.